«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

از مرگ کمتر غفلت کنید!

کتاب نهج البلاغه

امیرالمؤمنین (ع):

«مردم! شما را به یادآورى مرگ سفارش مى‌کنم، از مرگ کمتر غفلت کنید، چگونه مرگ را فراموش مى‌کنید، در حالى که او شما را فراموش نمى‌کند؟ و چگونه طمع مى‌ورزید، در حالى که به شما مهلت نمى‌دهد؟ مرگ گذشتگان براى عبرت شما کافى است. آنها را به گورشان حمل مى‌کردند، بى آن که بر مرکبى سوار باشند؛ آنان را در قبر فرود آوردند بى آن که خود فرود آیند.

چنان از یاد رفتند گویا از آبادکنندگان دنیا نبودند و آخرت همواره خانه‌شان بود. آنچه را وطن خود مى‌دانستند از آن رمیدند، و در آنجا که از آن رمیدند آرام گرفتند، و از چیزهایى که با آنها مشغول بودند جدا شدند، و آنجا را که سرانجام‌شان بود ضایع کردند. اکنون نه قدرت دارند از اعمال زشت خود دورى کنند، و نه مى‌توانند عمل نیکى بر نیکى‌هاى خود بیفزایند. به دنیایى انس گرفتند که مغرورشان کرد، چون به آن اطمینان داشتند، سرانجام مغلوب‌شان کرد.» (نهج‌البلاغه: خطبه 188)

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

ـ یادداشت مرتبط:

روزی مباد که از یاد مرگ غافل شویم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

روزی مباد که از یاد مرگ غافل باشیم!

امام سجاد (ع):

«اى خداوند، ما‌ را‌ از‌ فریب سراب آرزوها به‌ سلامت دار ‌و‌ از‌ شر ‌و‌ فساد ‌آن ایمنى بخش ‌و‌ مرگ را‌ در‌ برابر ما‌ بدار ‌و‌ روزى مباد که‌ از‌ یاد مرگ غافل باشیم.

اى خداوند، در‌ این جهان، ‌آن چنان از‌ عمل صالح برخوردارمان فرماى که‌ وعده دیدار تو‌ را‌ با‌ همهٔ ‌نزدیکى‌اش دیر شماریم ‌و‌ آتش اشتیاق ما‌ در‌ پیوستن به‌ تو‌ در‌ دل زبانه کشد، آن‌سان که‌ مرگ سراى انس ما‌ شود که‌ بدان دل بربندیم ‌و‌ آشیانهٔ‌ اُلفت ما‌ که‌ به‌ سوى ‌آن پر بگشاییم ‌و‌ خویشاوند ما‌ که‌ نزدیک شدن به‌ او‌ را‌ دوست بداریم.

چون مرگ را‌ بر‌ سر‌ ما‌ آورى ‌و‌ بر‌ ما‌ فرود آرى، ما‌ را‌ به‌ چنان مهمانى نیکبخت گردان. ‌و‌ چون بیامد، آرامش جان ما‌ بدو قرار ده. مهمان ما‌ را‌ سبب شوربختى ما‌ مگردان ‌و‌ از‌ دیدار او‌ ما‌ را‌ به‌ خوارى میفکن. او‌ را‌ درى از‌ درهاى آمرزش ‌و‌ کلیدى از‌ کلیدهاى رحمت خویش قرار ده.

اى خداوندى که‌ جزاى نیکوکاران را‌ بر‌ عهده گرفته‌اى اى خداوندى که‌ عمل مفسدان را‌ به‌ صلاح مى‌آورى ما‌ را‌ در‌ زمرهٔ هدایت‌یافتگان بمیران، نه گمراهان. چنان کن که‌ مرگ را‌ به‌ پیشباز رویم، نه ناپسندش شمریم. چنان کن که‌ در‌ شمار ثابتان باشیم، نه در‌ شمار عاصیان ‌و‌ نه در‌ شمار اصرارکنندگان بر‌ گناه.» (صحیفه سجادیه: نیایش 40)

 

یادداشت‌ها:

ـ صحیفه سجّادیه. ترجمه عبدالمحمد آیتی. (1375). چاپ دوم. تهران: سروش.

ـ یادداشت مرتبط:

از مرگ کمتر غفلت کنید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

باور دینی یا رفتار اخلاقی؟

علی زمانیان

علی زمانیان می‌نویسد:

«در مقایسه میان باورها و رفتارها، باورها مهم‌ترند یا اعمال؟ اعتقادات مهم‌ترند یا کنش‌ها؟ اگر دینداری هم مانند اخلاق از جنس عمل و رفتار باشد، آنگاه باورهای دینی نسبت به کنش‌ها مهم‌ترند و یا بالعکس؟ به طور کلی در واکنش به این پرسش، برخی اصالت را به باور و برخی دیگر اصالت را به رفتار و کنش می‌دهند.

به عبارت دیگر، برای برخی از افراد، باورها مهم‌تر از رفتارها محسوب می‌شوند و برای برخی دیگر عکس آن. به نظر شما اولویت با باورها است و یا رفتارها؟ به دیگر سخن، توجه شما عمومًا به باورها و اعتقادات دیگران جلب می‌شود و یا رفتارهای آنان؟  

این دسته از پرسش‌ها نشان می‌دهد که آدمی را می‌توان و باید از دو زاویه ارزیابی کرد و مورد سنجش قرار داد. اولاً از بُعد باورها و اعتقادات و ثانیاً از بُعد رفتارها و کنش‌ها. باور امری ذهنی و غیرقابل‌مشاهده، و رفتار امری عینی و قابل‌مشاهده است. باور یعنی آنچه که به نحو ذهنی قبول داریم و رفتار یعنی آنچه به نحو عینی انجام می‌دهیم.

وقتی از اهمیت و اولویت رفتار و یا باور سخن به میان می‌آید، شاید ابهامی در کار باشد. و آن، ابهام در معنای واژه اولویت و اهمیت است. گویا اهمیت و اولویت باورها و رفتارها نسبی است و آنها را باید با موقعیت‌های خاص سنجید و نسبت آنها را با شرایط ویژه ملاحظه کرد. بنابر این، فارغ از موقعیت و شرایط خاص، نمی‌توان پاسخ روشنی به آن داد. مثلاً می‌توان پرسش را این گونه رونمایی کرد و روشن‌تر و شفاف‌تر بیان نمود: شما در زمان انتخاب دوست و یا همسر، باورهای فرد مورد نظر، برای‌تان اهمیت درجه اول دارد و یا ابتدا رفتارها را مورد توجه قرار می‌هید؟ در صورت هماهنگی و تناسب میان باور و رفتار، مسئله‌ای برای انتخاب نمی‌ماند. اما در حالت تعارض میان آن دو، کدام‌یک برای‌تان مهم‌تر می‌شود و آن را به منزله معیاری برای انتخاب در نظر می‌گیرید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

”از مردم نترسید و از من بترسید!“

محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«ما دو گونه دین داریم: دین خدا و دین مردم. دین خدا آن است که پیامبرش ابلاغ کرده، و دین مردم آن است که ایشان مدّعی آن‌اند. مردم در این دین برساختهٔ خود متعصب‌تر از دین خدا هستند، و گروهی از عالمان نیز به دین مردم بیشتر وابسته‌اند و از مردم بیش از خدا می‌ترسند؛ حال اینکه خداوند بارها فرموده است که از مردم نترسید، بلکه از من بترسید، از جمله: ”فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ“ ]مائده: 44[؛ همچنین ”فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی“ ]بقره: 150[؛ همچنین فرموده است که سزاوارتر این است که از خدا بترسید: ”فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ“ ]توبه: 13[؛ همچنین ”وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ“ ]احزاب: 37[» (اسفندیاری، 1398: 392 ــ 393)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1398). حقیقت عاشورا: از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا. تهران: نشر نی.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

ویژگی‌های دین عامیانه!

واجبات خدا و واجبات مردم!

هراس عالمان از غوغاسالاری هوچیگران!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

 

علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«قرن نوزدهم قرن غرور علم تجربی است. پیروزی‌های علوم در این قرن به خوبی مکشوف بود. اما نارسایی‌های آن هنوز برای همه مشهود نبود. خصومت با طبیعت و تسلط بر آن، که محرک و هدف کاوش‌های تجربی است، برای چشم‌های ظاهربین به شکوفایی و ثمر نشسته بود. می‌پنداشتند که چندان چیزی نمانده است که کشف شود و تا مدت کوتاهی پرده از راز همهٔ معماهای جهان برداشته خواهد شد و همهٔ مجهولات به سوهان علم تراش خواهد یافت. و بلور شفاف و پرتوخیز دانش چشم همه بلفضولان را خیره خواهد کرد. می‌گفتند جهان یک مسأله مکانیک ساده است. فیزیک آینده اندکی فربه‌تر از فیزیک کنونی است. می‌گفتند نیوتن قوانین حرکت را برای همه زمان‌ها کشف کرده است. دکارت گفته بود به من امتداد و حرکت بدهید جهان را می‌سازم. ماخ می‌گفت به من خط‌کش و ساعت بدهید همه چیز را اندازه می‌گیرم. و لاپلاس می‌گفت حرکت امروز ذرات جهان را معین کنید تا من همهٔ آینده جهان را پیش‌بینی قطعی کنم.

پوزیتیویسم در دامن چنین قرنی و در قلب چنین فضایی پرورش یافت. اندیشه مادر و بنیادین این مکتب این بود که بشر جز به دانش تجربی راه به دانش دیگری ندارد. و به گفته برتراند راسل، نماینده و سخنگوی نامبردار این مکتب در قرن بیستم، اگر از چیزی آگاهی تجربی نتوان داشت، از آن هیچ آگاهی نمی‌توان داشت. به سخن دیگر، اینان علم به معنای اول [دانش] را معادل علم به معنای دوم [دانستنی‌های تجربی] گرفتند و بخشی از آن را مساوی همهٔ آن دانستند و هر چه را در قلمرو علم تجربی نمی‌گنجید در زمرهٔ مجهولات و مبهمات در آوردند.

و چنین بود که لقب پرحرمت و کوبنده ”علمی“ تولد یافت. ”علمی“ از این پس معادل ”درست و حقیقی“ به کار می‌رفت. و ”غیرعلمی“ با طنینی پوزیتیویستیک، مفهوم ”نادرست و خرافی“ را منتقل می‌نمود. ”علم“ هیبتی ساحرانه به خود گرفت و لقب ”علمی“ چون بازوبندی جاودانه شد که بر هر چه می‌بستند از نقد و اعتراض مصون می‌ماند. علم اینک شرک بزرگ روزگار ماست و علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران‌های کهن شده است.

باید از همین جا بهوش بود که فروشنده متاع پوزیتیویست‌ها نباشیم و ناآگاهانه در ذهن خود معادله ”علمی = درست“ را اذعان نکنیم. و علم در برابر جهل را معادل علم در برابر دانستنی‌های غیرتجربی نگیریم. دایره درست و نادرست بسی گشاده‌تر از دایره علمی و غیرعلمی است، نه هر چه درست است لزوماً علمی (تجربی) است و نه هر چه غیرعلمی است لزوماً نادرست است.

[...] و چه اندوه‌بار و رنج‌آور است که می‌بینیم کسانی مقلدانه و عامیانه به دفاع از ”علمی“ بودن اسلام و ایمان برخاسته‌اند و در غایت خامی و ساده‌لوحی، تن به افسون رقیب داده‌اند و از سر حقارت و ضعف، حال که گویی حریف را در موضع قوت دیده‌اند می‌کوشند تا از آن نمد کلاهی برای خود فراهم کنند. اما حقیقت این است که این جز کلاهی بیش نیست؛ کلاه فریبی بر سر صد خطای نهان. که همه جا اسم حاکی از مسمّیٰ نیست.

پرسیدنی است که همین مدعا که ”فقط تجربه است که حقیقت را به ما می‌نمایاند“ چگونه و از چه راهی به ثبوت رسیده است. و به سخن دیگر، از کجا می‌توان دانست که مدعای فوق درست است. پیداست که برای اثبات صحت این مدعا دست به تجربه نمی‌توان برد، چرا که اولاً سؤال یادشده و جواب آن یک پرسش و پاسخ تجربی نیست و ثانیاً به فرض که تجربی باشد مگر همین تجربه نیست که اکنون مورد سؤال و کاوش است و مگر می‌توان از چیزی که درستی خودش مورد سؤال است برای اثبات درستی همان چیز اتخاذ دلیل نمود؟

چنین است که آشکار می‌شود، درستی و واقع‌نمایی تجربه، اگر مورد پذیرفتن باشد، خودش یک امر تجربی نیست، یعنی درست و نادرست معادل تجربی و غیرتجربی نیستند. این سخنان هیچ‌یک برای بی‌مقدار کردن علم تجربی نیست، بلکه برای شناختن خود آن و تعیین مرزها و توانایی‌های آن است.» (سروش، 1388: 3 ــ 6)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1388). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

آیا عِلم می‌تواند چیزی را اثبات کند؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چرا چیزی می‌گویید که انجام نمی‌دهید؟

بقره 44

«ای مؤمنان، چرا چیزی می‌گویید که انجام نمی‌دهید؛

نزد خداوند بس منفور است که چیزی را بگویید که انجام نمی‌دهید.» (صف: 2 ــ 3)

 

یادداشت‌ها:‌

ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مردم را با عمل‌تان دعوت کنید، نه با زبان‌تان!

امام جعفر صادق

امام صادق (ع):

«کُونُوا دُعَاةَ اَلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ اَلاِجْتِهَادَ وَ اَلصِّدْقَ وَ اَلْوَرَعَ.»

مردم را با غیر زبان‌تان ]به نیکی‌ها[ دعوت کنید

تا از شما تلاش و صداقت و پارسایی ببینند.

 

یادداشت‌ها:

ـ بحارالأنوار (ج 67، ص 309) و کافی (ج 3، ص 272) (دسترسی در 1398/4/8)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

چرا چیزی می‌گویید که انجام نمی‌دهید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بدون شرح!

 

یادداشت‌ها:.

ـ اینستاگرام (دسترسی در 1398/4/7)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مجازات انتشار عکس یا فیلم دیگران!

جرایم رایانه ای

ماده 17 قانون جرایم رایانه‌ای:

«هر کس به وسیله سامانه‌های رایانه‌ای یا مخابراتی صوت یا تصویر یا فیلم خصوصی یا خانوادگی یا اسرار دیگری را بدون رضایت او جز در موارد قانونی منتشر کند یا دسترس دیگران قرار دهد، به نحوی که منجر به ضرر یا عرفاً موجب هتک حیثیت او شود، به حبس از نودویک روز تا دو سال یا جزای نقدی از پنج میلیون (5.000.000) ریال تا چهل میلیون (40.000.000) ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد.» (قانون جرایم رایانه‌ای، ماده 17، مصوب 1388/11/11)

 

یادداشت‌ها:

ـ پورتال جامع قوه قضاییه: قانون جرایم رایانه‌ای (دسترسی در 1398/4/7)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

نظام ارزشی وارونه و حساسیت‌های معکوس!

ابوالقاسم فنایی

ابوالقاسم فنایی می‌گوید:

«شهودهای اخلاقی به ما می‌گویند که برخی از ارزش‌های اخلاقی از برخی دیگر مهم‌ترند. عین همین پرسش‌ها را در مورد ارزش‌های دینی نیز می‌توان مطرح کرد. و در مورد این ارزش‌ها نیز به صراحت و قاطعیت می‌توان گفت و نشان داد که اولاً این ارزش‌ها نیز متکثرند و ثانیاً برخی از آنها از برخی دیگر مهم‌ترند.

پذیرش تکثر ارزش‌ها و تفاوت آنها از حیث اهمیت دست‌کم دو پیامد مهم منطقی در بر خواهد داشت. پیامد اول این است که در صورت تعارض یا تزاحم دو یا چند ارزش‌ با یکدیگر ما موظف‌ایم ارزش کم‌اهمیت‌تر را فدای ارزش مهم‌تر کنیم. این پیامد در فقه سنتی ما هم به رسمیت شناخته شده است (تحت عنوان تزاحم). پیامد دوم این است که کسانی که ادعا می‌کنند اخلاق‌مدار یا دین‌مدارند میزان حساسیتی که از خود در برابر نقض این ارزش‌ها نشان می‌دهند باید با میزان اهمیت ارزش نقض‌شده متناسب باشد. یعنی اگر در برابر نقض یک ارزش درجه‌چندم از خود واکنش شدیدی نشان دهند، اما در برابر نقض یک ارزش درجه‌اول سکوت کنند و هیچ واکنشی از خود نشان ندهند، این نشان می‌دهد که انگیزه آنان در دفاع از ارزش‌های اخلاقی یا دینی انگیزه‌ای سیاسی یا اقتصادی است، نه انگیزه‌ای دینی یا اخلاقی. همچنین است اگر در برابر نقض یک ارزش خاص در دوره‌ای سکوت کنند و در دوره‌ای دیگر به آن اعتراض کنند. 

بنابراین، روشن است که تعهد دینی و تعهد اخلاقی اقتضا می‌کند که ما برای همه ارزش‌ها درجه یکسانی از اهمیت قائل نشویم، و در برابر نقض آنها حساسیت و واکنش یکسانی از خود نشان ندهیم. مثلاً، حق‌الناس مهم‌تر از حق‌الله است، و حرمت دروغ و تزویر و ریا و ریختن آبروی مردم بیشتر از حرمت شرابخواری است. بنابراین، میزان پای‌بندی یک دیندار واقعی به ارزش‌های درجه‌چندم نمی‌تواند به همان میزان پای‌بندی باشد که او باید نسبت به ارزش‌های درجه‌اول داشته باشد. همچنین حساسیت و واکنش عاطفی و عملی او در برابر نقض این ارزش‌ها باید با درجه اهمیت ارزش نقض‌شده متناسب باشد. برای مثال، کسی که نسبت به بدحجابی حساس است و حاضر است برای مبارزه با بدحجابی کفن بپوشد و تظاهرات کند، اما نسبت به رواج دروغ و ریا و اختلاس و غارت بیت‌المال و فقر در جامعه خود بی‌تفاوت است، معلوم می‌‌‌شود که حساسیت‌های او دینی و اخلاقی نیست، بلکه سیاسی و اقتصادی است. متأسفانه در جامعه ما هستند کسانی که نسبت به بدحجابی واکنش تند و شدید نشان می‌دهند، اما اگر در طول روز صدها کودک خردسال را مشاهده کنند که در اثر فقر به جای رفتن به مدرسه مجبورند در سر چهارراه‌ها یا پیاده‌روها جنس بفروشند یا شیشه اتومبیل‌ها را تمیز کنند، و دیدن این صحنه‌ها هیچ واکنشی را در آنان برنمی‌انگیزد.

در واقع، مشکلی که ما داریم این است که نظام ارزشی اخلاقی و دینی در جامعه ما کاملاً وارونه شده، و ارزش‌های درجه‌چندم جای ارزش‌های درجه‌اول را گرفته‌اند. و این خود یکی از نشانه‌های یک جامعه بداخلاق است. اتفاقاً هم اولیای دین و هم متفکران بزرگ ما نسبت به وارونه شدن نظام ارزشی بسیار حساس بوده‌اند. برای مثال، حضرت علی (ع) در آنجا که می‌فرماید: اسلام پوستین وارونه بر تن خواهد کرد ]نهج‌البلاغه: خطبه 108[، مرادشان همین است. یکی از نقدهای اصلی حافظ به جامعه دینی روزگار خود نیز همین است که در این جامعه نظام ارزش‌ها وارونه شده و ارزش‌های درجه‌دوم یا چندم جای ارزش‌های درجه‌اول را گرفته‌اند. مثلاً آنجا که می‌‌گوید: ”در میخانه ببستند خدایا مپسند /که در خانه تزویر و ریا را بگشایند“، دقیقاً به همین نکته اشاره دارد که اگر کسی حساسیت و دغدغه دینی و اخلاقی درستی داشته باشد و نظام ارزشی مورد قبول او وارونه نباشد، به بازبودن در خانه تزویر و ریا باید بیشتر حساسیت داشته باشد تا باز بودن در میخانه. به علاوه، نکته اخلاقی مهم دیگری که در این بیت نهفته است این است که سلب آزادی مردم و تحمیل ارزش‌های درجه‌دوم دینی و اخلاقی بر آنها با استفاده از زور موجب شیوع و رواج تزویر و ریا در جامعه می‌‌‌شود و این به معنای دفع فاسد به افسد است. غزالی نیز وقتی علم اخلاق را فقه باطن می‌نامد و آن را برتر از فقه ظاهر می‌نشاند و از احیای علوم دین سخن می‌گوید، در واقع در صدد اصلاح این وارونگی است. مقصود او از احیای علوم دین احیای علوم باطنی مانند اخلاق و عرفان است، وگرنه می‌دانیم که در زمان او علوم ظاهری مانند فقه و کلام پررونق بودند.» (دین‌آنلاین، «اخلاق دینی و اخلاق فرادینی»، بخش سوم، دسترسی در 1398/3/31)

 

یادداشت‌ها:

ـ دین‌آنلاین (دسترسی در 1398/4/1)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

حساسیت‌های کاذب!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز