«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دین» ثبت شده است

پسااسلام‌گرایی در قم!

سید علی میرموسوی می‌نویسد:

«”اقتصاد اسلامی یک شوخی است، خودمان را گول نزنیم.“ این سخن بسیار بااهمیت را آقای محمد جواد علوی، نوه مرحوم آیت‌الله بروجردی، از اساتید و فقیهان معاصر حوزه علمیه قم، به تازگی در مصاحبه‌ای بیان کرده است. دو سال پیش نیز یکی دیگر از اساتید، یعنی آقای محمد جواد فاضل، فرزند مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی، در مراسم یادبود مرحوم آیت‌الله اردبیلی گفت: ”این عناوین نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام قضایی، نباید چشم و گوش ما را پر کند که بگوییم اسلام نظام دارد. نه، اسلام در هر زمینه‌ای احکام جزیی و قواعد دارد، امّا چیزی به عنوان نظام ندارد.“

 این دو سخن به روشنی تحولی را نشان می‌دهند که در فضای گفتمانی حاکم بر حوزه علمیه قم در حال رخ دادن است و با بیانی کوتاه می‌توان آن را ”گذار از اسلام‌گرایی به پسااسلام‌گرایی“ دانست. این تحول، چنانکه آصف بیات، جامعه‌شناس و استاد برجسته مطالعات خاورمیانه، به درستی بیان کرده از دهه هفتاد در ایران آغاز شد و در سال‌های اخیر  آرام آرام موج آن به حوزه علمیه قم نیز رسیده است.

اسلام‌گرایی گفتمانی بود که در واکنش به مدرنیسم یا تجددگرایی ایدئولوژیک در ایران پدیدار شد. این گفتمان در مرزبندی با سرمایه‌داری و کمونیسم، بر ایده اسلام به عنوان راه‌حل تأکید داشت و به ارائه الگویی برای اداره جامعه و حکومت بر پایه اسلام می‌اندیشید. طیفی از نیروهای فکری و سیاسی در جهان اسلام از افراطی تا معتدل، در پی ارائه این الگو بر آمدند. سید قطب برجسته‌ترین نماینده اسلام‌گرایی افراطی در اهل سنت بود، که برخی از شیعیان را نیز به خود جذب کرد. محمد باقر صدر نیز از  نمایندگان جریان اعتدالی در شیعه بود، که با نگارش ”اقتصادنا“ گامی مهم در این راستا برداشت.

اسلام‌گرایی با تفسیری ایدئولوژیک از سنت، پروژه اسلامی‌سازی همه حوزه‌های زندگی، از معرفتی و غیرمعرفتی، را در دستورکار قرار داد. این کار با اقتصاد و سیاست آغاز شد و با افزودن پسوند ”اسلامی“، حوزه‌هایی همچون حقوق بشر، مدیریت، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی را نیز در گام بعد فراگرفت. کار به آنجا رسید که سخن از ریاضیات، فیزیک،  شیمی و مهندسی اسلامی نیز به میان آمد. با تخصیص بودجه و امکانات دولتی و در آرزوی ساختن تمدن نوین اسلامی، الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی نیز طراحی شد. در این راستا هر ساله همایش‌ها و کنفرانس‌های فراوان  برگزار گردید و پای‌بندی به ایده اسلامی‌سازی به عنوان معیاری برای برآمدن نیروهای فکری شناسایی شد. افزون بر این، دامنه فقه به شکلی بی‌سابقه به حوزه‌هایی گسترش یافت که تصور آن هرگز در مخیله فقیهان معتبر و صاحب‌نام نمی‌گنجید.

گذار از اسلام‌گرایی، بیش از آنکه نتیجه بحثی نظری بر سر سستی بنیادها و دلایل آن باشد، در اثر ناکامی آن در عملی ساختن آرمان‌ها و وعده‌هایش رخ داده است. همچنان که چیرگی این گفتمان نیز برخاسته از قوت استدلال‌های آن به لحاظ نظری نبود، بلکه ثمره پیوند آن با قدرت سیاسی و ترسیم فضایی استعاری و آرمان‌شهری بود که در شرایطی خاص توانست قدرت اجتماعی را با خود همراه سازد. به بیان دیگر، هرچند روایت ایدئولوژیک از اسلام به لحاظ نظری بر بنیانی محکم استوار نبود، در مقام عمل نیز در ارائه الگویی از اسلام، که به تعبیر رهبر فقید انقلاب، در جهان کنونی به ناکارآمدی متهم نشود، توفیق نیافت. اسلام‌گرایی نه تنها در برقراری عدالت، از بین بردن فقر و بهبود اوضاع معیشتی ناکام ماند، بلکه در عرصه اخلاقی و معنوی نیز یادگاری مثبت از خود بر جا نگذاشت، در نتیجه، قدرت اجتماعی پشتیبان خود را از دست داد.

پسااسلام‌گرایی در قم اینک در پی کاستن از بار سنگینی است که در طول سالیان گذشته بر دوش اسلام و علوم اسلامی، به ویژه فقه، نهاده شده است. این جریان با عبور از مرزبندی دینی و جغرافیایی دانش و شناسایی احترام و ارزش دانش و یافته‌های بشری به ویژه در عرصه علوم انسانی، در پی آن است که اداره جامعه و حکمرانی را به کارشناسانی واگذار کند که از تخصص و شایستگی آن برخوردارند. افزون‌بر این، با تأکید بر استقلال روحانیت از دولت و حوزه از حکومت، خواهان بازگشت آنها به جایگاه اصلی خویش، بسان نهادی مدنی در درون جامعه،  است. از این دیدگاه، احترام و اعتبار فقه و فقیهان در صورتی حفظ می‌شود که به جایگاه و رسالت اصلی خویش وفادار بمانند و پای از گلیم خویش فراتر نبرند.

توفیق این جریان نه تنها می‌تواند اعتبار آسیب‌دیده روحانیت را تا اندازه‌ای ترمیم کند، بلکه گذار مسالمت‌آمیز به سامانی شایسته از مناسبات دین و دولت را نیز تسهیل کند. بی‌گمان چنین سامانی بر استقلال نهاد دین و تفکیک آن از دولت استوار خواهد بود.» (با اندکی ویرایش به نقل از کانال تلگرامی میرموسوی)

یادداشت‌ها:

ـ کانال سید علی میرموسوی (دسترسی در 1399/7/11)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

حج مهم‌ترین نماد دین است!

عبدالکریم سروش:

«بارها تکرار کردم که احکام نصیبه‌های نازله نبوت هستند، برخلاف تصور عامه که می‌پندارند مهم‌ترین کار پیامبر آوردن احکام شرعی و فقهی بوده است. مهم‌ترین کاری که پیامبر کردند دادن بینش تازه‌ای از جهان بود. او همه چیز را از خدا پر کرد. حج به نظر من مهم‌ترین نماد دین است. حج در میان اعراب برقرار بود. آنها دور بت‌ها طواف می‌کردند. دو تپه صفا و مروه بود که بر سر هرکدام بتی بود. و اعراب مشرک از این بت به سوی آن بت می‌شتافتند و دوباره برعکس. به پای بت‌ها قربانی می‌کردند. کاری که پیامبر کردند این بود که هیچ‌کدام از این اعمال را تغییر ندادند. بت‌ها را از خانه کعبه جمع کردند و به مردم گفتند، به جای بُتانِ باصورت، دور خدای بی‌صورت طواف کنید. بت‌ها را از تپه‌های صفا و مروه برداشتند و گفتند میان این دو کوه با یاد خدا هروله کنید. گفتند قربانی را انجام دهید، اما نه به پای بتان، بلکه به پای خدا. یعنی او معنای دیگری به عمل‌شان داد و گرنه اعمال سابق‌شان برجای بود. این اصل رسالت پیامبر بود، نه اینکه یک رشته احکام و قوانین خشک بیاورد.» (سروش، 1397: 379 ــ 380)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1397). کلام محمد رؤیای محمد. انتشارات صقراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

فلسفه حج!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
انسان اندیشه‌ورز

پژوهش‌های تاریخی و اعتقادات دینی!

حسن انصاری می‌نویسد:

«تصور عمومی نه تنها نزد بسیاری از مؤمنان، بلکه همچنین در میان بسیاری از طبقه تحصیل‌کرده در حوزه‌های علوم دینی این است که باورهای ایمانی و گزاره‌های اعتقادی ماهیتی فراتاریخی و غیرقابل‌تغییر دارند و آنچه امروزه به عنوان مجموعه باورهای اعتقادی یک مکتب شناخته می‌شود همواره ماهیتی ثابت داشته و نه تنها همگان از میان مؤمنان و به شکل مستمر بر آن اطلاع داشته‌اند و به عنوان مجموعه‌ای از باورهای ”ضروری مذهب“ بدان ایمان داشته‌اند، بلکه این منظومه اعتقادی بدون هیچ‌گونه تغییری ساختمان اعتقادی و هویتی جامعه مؤمنان را همواره شکل می‌داده است.

آگاهان بر تاریخ متون و تحولات مکاتب فکری و دینی طبعاً چنین نمی‌اندیشند. ایمان مواجهه آدمیان است با ”امر قدسی“ و تا آنجا که این مواجهه مربوط است به آدمیان و زبان و فکر و دریافت ما طبعاً نمی‌توان از ”فراتاریخی“ بودن ایمان سخن گفت. اعتقادات هم مجموعه‌ای از گزاره‌های ایمانی است که در مجموع هویت یک مکتب را شکل می‌دهد، هویتی که خود در بستر زمان و مکان شکل می‌گیرد، بالیده می‌شود و نسبت به متغیرات واکنش نشان می‌دهد. تا آنجا که سخن از ایمان است و اعتقادات دینی ما با مقوله ”متن مقدس“ سروکار داریم و فرایند فهم آدمیان از آن. ”فرایند فهم“ اصلاً خود پدیده‌ای تاریخی است، کما اینکه ”هویت دینی“ هم تاریخی است. ظرفیت‌های متن در بسترِ تاریخی فهم‌های متنوع و تاریخمندی را در نسبت با متغیرات و نیازمندی‌های دینی، هویتی و فکری ممکن می‌کند.

بنابراین آن چیزی که امروز به عنوان هویت دینی یک مکتب اعتقادى شکل گرفته و مجموعه‌ای از گزاره‌های اعتقادی را نیز شامل می‌شود چیزی است که در بستر تاریخی شکل‌گیری هویت ”جماعت مؤمنان“ و در خاطره جمعی آنان خود را به سطح آورده است. این هویت دینی و مذهبی نه تنها نتیجه فراهم آمده از فرایند فهم متن و اجتهادات و تأویلات است، بلکه از دیگر سو تحت تأثیرات تاریخی و محیطی مختلفی قرار داشته و دارد؛ از آن جمله است باورها، عادات و رسوم مختلف، اسطوره‌ها، فرهنگ‌های محلی و قومی و ضرورت‌های سیاسی و اجتماعی. اینها طبعاً تفسیرها و برداشت‌های متفاوتی را از متن مقدس و در نتیجه گزاره‌های اعتقادی متحولی را سبب‌ساز می‌شود.

معتزلیان، که از خلق قرآن و از زبان ”مخلوق“ سخن می‌راندند، به درستی می‌دانستند که نتیجه سخن آنان چیست. آنان در حقیقت در مقام فهم زبان قرآن در فرایند تفسیر، تاریخی بودن عنصر زبان را درک می‌کرده‌اند. در واقع، نه تنها فهمِ متن تاریخی است، بلکه اساساً زبان ماهیتی تاریخی دارد و امر قدسی آنگاه که تعبیر زبانی پیدا می‌کند ناچار امری ”تاریخی“ می‌شود. به تعبیر دیگر، دین آنجا که تعبیر زبانی پیدا می‌کند و مواجهه آدمیان را با امر قدسی از طریق ”متن“ یا ”گفتار“ میسر می‌کند، در واقع، به بسترى انسانی و تاریخی تنزل یافته و به تعبیر قرآنی، ”تنزیل“ وحی صورت مى‌گیرد. بدین ترتیب، جوهرِ ایمان، که یک سوى آن جنبه انسانی دارد، امرى تاریخی است. تعابیر زبانی که ایمان بدان تعلق می‌گیرد و اصلاً سازمان ایمان را شکل می‌دهد بدین ترتیب تاریخی است.

در هویت مذهبی یک مکتب یکی از مواردی که از آنها به عنوان عناصر مختلف تشکیل‌دهنده می‌توان نام برد سهم حوادث تاریخی مختلفی است که گزاره‌های ایمانی و اعتقادی در حول و حوش آن حوادث شکل گرفته است. از دیدگاه یک مؤرخ که به بسترهای شکل‌گیری حوادث و اتفاقات تاریخی می‌اندیشد و اهمیت می‌دهد هر حادثه‌ای ریشه‌اش به شرایط تاریخی، زمانی، مکانی و فرهنگی خاصی وابسته است. از این نقطه‌نظر، هر حادثه تاریخی می‌توانسته به سادگی به شکلی دیگر رقم بخورد. از نقطه‌نظر اعتقادی، البته حوادث تاریخی با دخالت مستقیم خداوند شکل می‌گیرد و معنا می‌یابد، اما مؤرخان در این باره تفسیر متفاوتی دارند. این تفسیر ضرورتاً مخالف تفکرات کلامی نیست. از نقطه‌نظر دینی، می‌توان همه عالم خلقت را با وجود همه اسباب طبیعی آن مخلوق طولی خداوند دانست.

روایاتی که ما از حوادث تاریخی داریم، چنانکه می‌دانیم، روایات مکتوبی است که ریشه‌های اصلی‌اش به روایات شفاهی مستقیم شاهدان عینی باز می‌گردد. فرایند مکتوب شدن این روایاتِ تاریخی و بازسازی آنها در طول تاریخ و صورت‌بندی‌های جدیدی که در منابع بعدی از آنها صورت گرفته همه متأثر از هویت‌های دینی و مذهبی نویسندگان آنها و، در واقع، تحولات فکری و هویتی و تاریخی مختلفی است که بیش از هر چیز نشان‌دهنده نوع نگاه راویان و نویسندگان تحریرهای مختلف و طبعاً متحول آنهاست. بسیاری از این روایات عموماً ارتباط مستقیمی دارند با تحول ارتودکسی (فرایند رسمی شدن عقیده) مذهبی که خود محکوم تحول تاریخی است. بدین ترتیب، به تعبیری باید همه این روایات را به نحوی از قبیل ژانر ”تاریخ نجات“ دانست که بیشتر تصویرپردازیِ تاریخی متحول مذهبی و هویتی راویان را انعکاس می‌دهند.

وانگهی منابع مکتوب ما همگی از اصالت برخوردار نیستند. کار یک مؤرخ این است که از صحت اصالت متن‌های تاریخی و مذهبی اطمینان حاصل کند. مطالعه نسخه‌های یک اثر و ریشه‌های آن و بررسی روایات مختلف آن و امکان وجود و میزان تحریفات و یا صورت‌بندی‌های جدیدی که بر اثر تصرفات ایدئولوژیک در یک متن می‌توانسته شکل بگیرد همگی در داوری یک مؤرخ در بررسی یک آموزه اعتقادی سهم مهمی دارند. مهم‌تر از آن، از دیدگاه یک مؤرخ، هر متنی مجموعه‌ای از انتخاب‌های نویسنده آن است، انتحاب‌هایی که هریک دلایل تاریخی خود را دارند؛ اینکه از مجموعه روایات در خصوص حادثه‌ای تاریخی و البته مرتبط با یک آموزه ایمانی و گزاره‌ای اعتقادی، نویسنده‌ای بخشی را برمی‌کشد و برخی دیگر را فرومی‌گذارد، یا نحوه چیدمان روایات متفاوت و یا حذف و اصلاحاتی که در طول تاریخ از سوی نویسندگان منابع مذهبی و تاریخی بر روی روایات اعمال می‌شده، و یا از سوی کاتبان نسخه‌های خطی فراخور تحولات اعتقادی و هویت‌سازی‌های شناور تصرفاتی صورت می‌گرفته همگی نشان می‌دهد کار یک مؤرخ تا چه اندازه می‌تواند برداشت‌های مذهبی را تحت تأثیر قرار دهد.

اینجاست که منابعی تاریخی و روایی که در روند شکل‌گیری ارتودکسی دینی، و به قصد سازگاری با هویت متحول، تألیف و یا ”تهذیب“ شده‌اند اعتماد کمتری را از یک مؤرخ جلب می‌کنند تا منابعی که کمتر دست‌خوش چنین تصرفاتی بوده‌اند. بدین ترتیب، کتابی مانند مصنف عبدالرزاق و یا اثر مشابه ابن ابی شیبه بیشتر مورد اعتماد یک مؤرخ می‌توانند قرار گیرند، چرا که مواد خام و دست‌نخورده‌تری نسبت به کتاب‌هایی مانند صحیح بخاری و یا مسلم دارند.» (با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ کانال یادداشت‌های حسن انصاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

رشد سرطانی فقه!

ابوالقاسم فنایی می‌نویسد:

«رشد سرطانی فقه موجود به خاطر این است که این فقه بر این اساس بنا شده که ”خدای شارع در هر واقعه‌ای حکمی دارد“ و ”سکوت خدای شارع مفهومی بلامصداق است.“ این دیدگاه حداکثری در مورد قلمرو بالفعل شریعت چند پیامد نامطلوب دارد. یکی از این پیامدها توسعه نابجا و ناموجه معنای آیات و روایات به منظور پاسخ‌گویی به مسائل جدید است. پیامدِ دیگر تمسک به اصل برائت و نفی وجود هر نوع وظیفه‌ای در این موارد است. در حالی که در این موارد باید به ”روح“ آیات و روایات، و اصول عقلانی و اخلاقی که در پس پشت آنها نهفته است تمسک کرد، نه به ”لفظ“ آنها. در این موارد باید گفت: خدای شارع در مورد این موضوع سکوت کرده، اما با توجه به روح احکامی که در مورد موضوع یا موضوعات مشابه دیگر تشریع کرده می‌توان تشخیص داد که اگر در مورد این موضوع جدید به مقتضای اصول اخلاقی عمل کنیم، حق او را ادا کرده و رضایت او را کسب کرده‌ایم. در این صورت، فهم مکانیکی و ایستای شریعت جای خود را به فهم دینامیکی و پویای شریعت خواهد داد.

به عنوان یک مثال مشخص، اگر ربا به خاطر این در شرع حرام شده که رباخواری ظلم است، در تطبیق این حکم بر سود بانکی در دنیای مدرن و بانکداری مدرن به جای تمرکز بر معنای عرفی واژه ”ربا“ و تطبیق مکانیکی و ناموجه آن بر ”سود بانکی“ باید به این پرسش پاسخ داد که ”آیا همانگونه که ربا در زمان نزول قرآن ظلم بوده است، سود بانکی در زمان ما نیز ظلم است؟“ و ”اگر سود بانکی نیز ظلم است، هر نوع سود به هر مقدار و از هر کسی به هر کسی ظلم است، یا فقط بیش از درصد مشخصی از آن از بعضی اشخاص به بعضی اشخاص ظلم است، اما کمتر از آن مقدار یا از بعضی اشخاص به بعضی دیگر ظلم نیست؟“، و ”این درصد مشخص نیز ثابت و ابدی نیست، بلکه از وضعیتی به وضعیتی دیگر ممکن است تغییر کند؟“ این یعنی به میان آوردن ملاحظات اخلاقی در فهم شریعت و تفسیر اخلاقی متون دینی.

اگر شریعت در چارچوب اخلاق فهمیده شود و اگر متون دینی در پرتو اصول اخلاقی تفسیر شوند، آدمیان احکام شرعی را مطابق با فطرت اخلاقی و عقل سلیم خود خواهند یافت و برای اینکه احکام شرعی را بپذیرند و از آن پیروی کنند لازم نیست از باورهای اخلاقی خود دست بردارند، وجدان اخلاقی خود را سرکوب کنند، عقل خود را نادیده بگیرند و انسانیت خود را لگدمال کنند. تن در دادن به حکم شرعی از ترس جهنم، تسلیم شدن جسم در برابر آن حکم بدون رضایت ذهنی و قلبی است، و این به ارتباط معنوی انسان با خدا لطمه می‌زند و انسان را از خدا دور می‌کند. خدایی که احکام او نامعقول، خردستیز و خلاف وجدان و فطرت به نظر برسد قابلیت دلربایی از انسان‌ها را ندارد، و هرگز نمی‌تواند نقش ”علت غایی“ یا ”غایة الغایات“ یا به قول پل تیلیخ، ”دلبستگی فرجامین“ (Ultimate Concern) را در زندگی آنان بازی کند، و به زندگی آنان معنا و روشنی و گرمی ببخشد. بنابراین، به طور کلی می‌توان گفت که یکی از عوامل اصلی دین‌گریزی، تضعیف معنویت دینی و روی آوردن به معنویت‌های سکولار یا رویگردانی کلی از معنویت در دوران مدرن عبارت است از: ترسیم چهره‌ای نامعقول و غیراخلاقی از خدا و شریعت او در ذهن انسان‌ها از رهگذر صدور فتواهای خردستیز و ناسازگار با اخلاق و عقلانیت.

پیامد نامطلوب دیگری که برای صدور فتوا در موارد سکوت شریعت می‌توان برشمرد عبارت است از: توسعه نابجای مقدسات و مقدس کردن امور نامقدس. دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، چه دنیای طبیعت و چه جامعه انسانی و جنبه‌های گوناگون آن مانند اقتصاد، سیاست، فرهنگ و تکنولوژی دائماً در حال تغییر و تبدل است. این تغییر و تبدل دائمی اقتضا می‌کند که ارزش‌ها و هنجارهایی که مسئول راهنمایی عملی انسان‌ها در قلمروهای مختلف زندگی هستند دائماً مورد بازنگری و بازتفسیر قرار بگیرند. البته اصول بنیادین این هنجارها ثابت است، اما ثبات این اصول بنیادین مستلزم ثبات اقتضای این اصول در مقام تطبیق آنها بر موارد خاص نیست. اصل عدالت ثابت است، اما اقتضای این اصل با تغییر بافت و زمینه (context) تغییر می‌کند.

اینک اگر هنجارمند کردن مواردی را که در آن موارد خدای شارع سکوت کرده به خرد همگانی با عقل جمعی و توافق و اجماع نسبی خردمندان واگذار کنیم، تغییر این هنجارها در اثر تغییر بافت و زمینه را به تأخیر نخواهیم انداخت و هزینه چنین تغییری را بیش از حد بالا نخواهیم برد، و اسباب انحطاط و عقب‌ماندگی جامعه دینی را فراهم نخواهیم کرد. اما اگر این هنجارها را به عنوان هنجارهای ثابت و غیرقابل‌تغییرِ شرعی به مردم معرفی کنیم. و تقدس شریعت را به آنها سرایت دهیم، تغییرِ اجتناب‌ناپذیر آنها هزینه سنگینی را بر جامعه دینی تحمیل خواهد کرد. از یک سو، دست برداشتن از آن هنجارها و جایگزینی آنها با هنجارهای جدید به معنای تغییر دین با خروج از دین یا آوردن دین جدید یا بدعت در دین قلمداد می‌شود. از سوی دیگر، چون این هنجارها به بخشی از هویت دینی تبدیل شده، تغییر آنها هویت دینی را تضعیف خواهد کرد.» (فنایی، مناسبات فقه و اخلاق؛ 1398)

یادداشت‌ها:

ـ فنایی، ابوالقاسم. (1398). مناسبات فقه و اخلاق؛ گفت‌وگوی علی مهجور با ابوالقاسم فنایی. حیات معنوی. شماره دوم. (صص 7 ــ 45).

ـ یادداشت‌های مرتبط:

پرسش بیجا!

جامعیت دین اسلام!

انتظارات گزاف از روایات!

دو دیدگاه درباره انتظار از دین!

خود را به رنج و زحمت نیفکنید!

خدای فقه نمی‌تواند از آدمی دلربایی کند‍!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مردم چرا بی‌دین می‌شوند؟

شهید مطهری می‌نویسد:

«اگر انسان تحلیل کند و ریشه‌های بی‌دینی مردم را به دست بیاورد، از این دو عامل قطعاً بیرون نیست: یا برمی‌گردد به تفسیرهای غلط و نامعقول از دین، یا برمی‌گردد به سوء‌استفاده‌های ناروا» (فطری بودن دین، ص 105)

یادداشت‌ها:

ـ فطری بودن دین (ص 105)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

اخلاق بدون پیشوند و پسوند تدریس شود!

کاظم موسوی بجنوردی می‌نویسد:

«اخیراً در گروه‌های اجتماعی مسائلی مربوط به اخلاق جوانان مطرح شده که انگیزه‌ای شد برای نوشتن این یادداشت. پیشنهاد من به وزیر محترم آموزش و پرورش این است که ترتیبی داده شود تا اخلاق بدون هیچ‌گونه پسوند و پیشوندی و فقط اخلاق، صرفاً به دلیل خوب و پرثمر بودن از کودکستان تا دانشگاه تدریس شود و برنامه دقیقی از سوی اتاق فکر یا اندیشکده‌ای که به همین منظور تشکیل می‌شود فراهم گردد. مثلاً معلم در کلاس اول ابتدایی با کودکان به بحث و گفت‌وگو بنشیند و بپرسد که بچه‌ها شرف یعنی چه، شرف چه معنایی دارد، آدم باشرف کیست و آدم بی‌شرف کیست. اگر روی همین کلمه چند ماه آقا یا خانم معلم بچه‌ها را به تفکر وا دارد و آنان را برانگیزاند که در بحث شرکت کنند و نشاط و علاقه‌ای در کلاس پدید آورد که هر بچه‌ای بدون ترس و خجالت این شهامت را پیدا کند که دست خود را به نشانۀ اینکه سخنی دارد بالا بگیرد، و چنان شوری در کلاس به وجود آید که همه بچه‌ها یکی دو ماه در اطراف این مفهوم که شرف چیست و بی‌شرف کیست بحث و گفت‌وگو کنند، مسلماً معنای شرف چیست و بی‌شرف کیست در اعماق وجودشان رسوخ خواهد کرد ومی‌توان این امید را داشت که در رفتار و گفتارشان ملکه گردد.

دیگر مفاهیم اخلاقی را نیز به همین ترتیب و با چنین روشی می‌توان به بچه‌ها آموخت که بدانند راستگویی و وطن‌خواهی و وفاداری، و دفاع از میهن و دلسوزی نسبت به همنوعان و غمخوارگی نسبت به فروافتادگان و افراد و خانواده‌های پریشان و وفای به عهد و امانت‌داری و التزام به همبستگی خانوادگی و احترام به مادر و پدر و اطاعت از آنان و احترام به بزرگترها و ادب در گفتار و رفتار و پاک‌اندیشی و خیرخواهی برای دیگران و شاید صدها مفهوم دیگر که انسان‌ها در طول تجربه زیسته خود به آن رسیده‌اند و بدان انسانیت را چشیده و تجربه کرده‌اند. در واقع، جوامع بشری نیز براساس همین مفاهیم رفتار و کردار و پندارشان را در جهت اعتلای خود و خانواده و جامعه به کار بسته‌اند. در این روش، آموزش مفاهیم اخلاقی به خاطر رسیدن به بهشت یا به خاطر سفارش دین نیست و باید به بچه‌ها آموخت که در هر کجا باشند و هر هویت و یا دینی داشته باشند بدی بد است و خوبی خوب است؛ یعنی در هر حال حُسن براساس حکم عقل پسندیده است و قبح نیز براساس حکم عقل بَد و ناپسند است.

کودکانی که بدین ترتیب ملکات نفسانی نیکی پیدا می‌کنند و به مفاهیم اخلاقی باور می‌آورند و بدانها مزین می‌شوند تبدیل به شخصیت نیرومند و پاکی می‌شوند که بهتر می‌توانند دین را بپذیرند و به تعالیم آن عمل کنند. اگر به بچه‌ای بگویند به دلیل اینکه خدا یا دین گفته دروغ بد است و دروغ گفتن حرام است، هرگز چنین بچه‌ای نخواهد دانست که دروغ علامت ترس و ضعف و ریا و بی‌مایگی و بی‌شخصیتی است. فرد نیرومند و باشخصیت دروغ نمی‌گوید و باید بچه‌ها به زشتی و قبح دروغ، بدون در نظر گرفتن اینکه دین یا خدا گفته است، پی ببرند و عمیقاً در آنان ملکه گردد و بدون ترس و طمع، راستگویی را روش خود در زندگی قرار دهند. تأمین منابع ملی و رسیدن به مواهب وحدت ملی نیز در همین است، زیرا کودکانی که بدین منوال تربیت شوند تبدیل به افرادی متعهد، مسئولیت‌پذیر، پاسخ‌گو، قوی و محکم خواهند شد و چنانچه این روش در سراسر کشور تعمیم یابد، چنان ملت نیرومندی به وجود خواهد آمد که هیچ دشمنی قادر به شکست آن نیست و جاودانه به پویش تکاملی خود ادامه خواهد داد و قطعاً دین‌مدارانی بدون ریا و تزویر خواهند شد.» (با اندکی ویرایش، به نقل از سایت دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی)

یادداشت‌ها:

ـ سایت دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی (دسترسی در 1399/2/30)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

آیا در پرورش فرزندان و کودکان، توجیه رفتار به انگیز‌ه‌های دینی کافی است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا در پرورش فرزندان و کودکان، توجیه رفتار به انگیز‌ه‌های دینی کافی است؟

ابوالقاسم فنایی می‌نویسد:

«ساحت دیگری که داریم ساحت عواطف و احساسات ما است که در آنجا هم عواطف و احساسات غیراخلاقی در ما شدید می‌شود و آنها می‌توانند مانع اخلاقی زیستن ما باشند. یک اتفاق بدی که ممکن است در بعضی از جوامع دینی بیفتد برمی‌گردد به تعلیم و تربیت دینی. در تعلیم و تربیت دینی، والدین یا سیستم آموزش و پرورشی که به دینی زیستن اهمیت می‌دهد سعی می‌کنند انگیزه‌های افراد و دلایلی را که برای توجیه یک کار دارند را منحصر به دلایل دینی کنند. اگر نگاه کنید خیلی از خود ما به طور ناخودآگاه وقتی می‌خواهیم فرزندمان کاری را انجام ندهد به او می‌گوییم این کار را انجام نده برای اینکه خدا بدش می‌آید؛ اگر می‌خواهی خدا دوستت داشته باشد، این کار را انجام نده یا می‌گوییم اگر دروغ بگویی، جهنم می‌روی. مثلاً می‌گوییم اگر می‌خواهی پیغمبر یا امام زمان دوستت داشته باشد، این کار را بکن یا آن کار را نکن. آن کسانی که با این شیوه تربیتی بار می‌آیند انگیزه‌ها و دلایل‌شان برای اخلاقی زیستن منحصر می‌شود به دلایل و انگیزه‌های دینی. اگر از بدِ حادثه یک اتفاقی در آن جامعه‌ دینی بیفتد، مشکلاتی پیش بیاید، مثل مشکلات سیاسی یا اجتماعی، که باورهای دینی افراد جامعه تضعیف شود، اخلاق هم خودبه‌خود از بین می‌رود. یعنی اگر به هر دلیلی، به خاطر توطئه دشمنان یا به خاطر ناکارآمدی سیستم سیاسی، افراد در موقعیتی قرار بگیرند که در وجود خدا یا وجود زندگی پس از مرگ دچار شک و شبهه شوند، بنیان‌های اخلاقی جامعه هم فرو می‌ریزد و پشتوانه‌ روان‌شناختی اخلاق از بین می‌رود و خیلی راحت رفتارهای غیراخلاقی از او سر خواهد زد. در حالی که همین فرد اگر از همان ابتدای کودکی پدر و مادر به او گاهی اوقات هم می‌گفتند که این کار را نکن، چون خوب نیست، یعنی دلیل و انگیزه‌ اخلاقی برای او تولید می‌کردند، آن مشکلات پیش نمی‌آید؛ مثلاً به فرزندمان بگوییم این کار را نکن، چون مردم‌آزاری است و مردم‌آزاری بد است. یا بگوییم دوست داری دیگری همین بلا را سر تو دربیاورد؟ دوست داری همان طور که تو خواهرت را کتک می‌زنی، برادرت هم تو را کتک بزند؟ اگر از این جور دلایل را در ذهن فرزندمان پررنگ شود و او را به این صورت تربیت کنیم، وقتی آن باورهای دینی تضعیف شود، هنوز هم شخص دلیل و انگیزه‌ای برای اخلاقی زیستن دارد و از این جهت مشکلی برای او به وجود نمی‌آمد.» (با اندکی ویرایش به نقل از بنیاد باران)

یادداشت‌ها:

ـ  سایت و اینستاگرام بنیاد باران (دسترسی در 1399/2/30)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

اخلاق بدون پیشوند و پسوند تدریس شود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

نحوه مواجهه دینی با حوادث چگونه باید باشد؟

جعفر نکونام:

«بر کارکردهای مثبت دین، که با تجارب علمی هماهنگ و قابل اثبات است، تأکید شده و می‌تواند جاذبه داشته باشد؛ اما تأکید بر کارکردهایی مثل شفابخشی دعا یا حل مشکلات طبیعی با دعا، که با موارد نقضی روبه‌روست، قابل توصیه نیست، چون چه‌بسا باعث سرخوردگی و دین‌گریزی شود.

ارتباط دادن این حوادث و بیماری‌ها با بُعد الهیاتی، دینی و مذهبی کار دشواری است و اگر بخواهیم این‌طور تحلیل کنیم که این حوادث در اثر گناهان به وجود می‌آیند، با یکسری تناقض‌ها مواجه می‌شویم. مثلاً اگر بنا را بر این بگذاریم که این بلایا بر اثر گناهان صورت می‌گیرد، می‌بینیم که در کشورهایی که مذهبی نیستند و خدا را قبول ندارند و از طرفی جنایاتی هم انجام می‌دهند، گاهی این بلایای طبیعی و بیماری‌ها، در آن کشورها رخ نمی‌دهد. اگر رابطه‌ای بین مجازات الهی و گناه وجود داشته باشد، باید در همه موارد صادق باشد و یک تئوری وقتی صادق است که مورد نقض نداشته باشد.

همچنین نباید بگوییم که اگر استغفار کردیم، بلا دفع می‌شود، چون در مواردی می‌بینیم که برای همین رابطه استغفار و دفع بلا نیز موارد نقض وجود دارد. در بسیاری از موارد که کم‌آبی وجود داشت و باران نمی‌بارید، عده‌ای از بزرگان نماز باران می‌خواندند، اما هرگز بارانی نبارید و در نتیجه سرخوردگی دینی به وجود آمد.

البته در مواردی نیز دعا مقرون با توفیق بوده است و ما احساس کرده‌ایم وقتی دعا کردیم، شفا یافته‌ایم و یا وقتی نماز باران خواندیم، باران آمده است. اگر بخواهیم تئوری‌پردازی کنیم، این تئوری نباید موارد نقض داشته باشد. دعا چنان فرمول مشخصی ندارد که اگر آن را به کار بزنیم، قطعاً نتیجه بگیریم؛ گاهی دعا می‌کنیم، اما دعای خود را نتیجه‌بخش نمی‌یابیم.

اگر شما به آب ۱۰۰ درجه حرارت بدهید، آب به جوش می‌آید، چون فرمولش مشخص است، اما دعا فرمول مشخصی ندارد و لذا بسا اتفاق افتاده است که کسی دعا ‌خوانده که مشکلش حل شود، اما حل نشده است. در نتیجه، از دین گریزان شده است. در خانواده‌های مذهبی مشاهده می‌شود که گاهی به فرزند خود گفته‌اند که مثلاً اگر می‌خواهی در کنکور قبول شوی، دعا کن و او هم دعا کرده و بعد هم قبول نشده و بعد او از دین سرخورده و گریزان شده است؛ به همین دلیل، اظهار می‌شود گره زدن حوادث طبیعی به دین آفت‌زاست و موجب می‌شود که همین مقدار دیانتی که مردم دارند نیز به کلی از دست برود.

شما امروزه ملاحظه می‌کنید که برخی از علما و بزرگان ما که می‌گویند حرم‌های مقدس شفاخانه است مورد تمسخر واقع می‌شوند و حتی میان خود علمای ما نیز چالش رخ داده است. برخی می‌گویند در این موارد باید تابع علم باشیم و وقتی متخصصان پزشکی می‌گویند اجتماعات را تعطیل کنید. ما باید تعطیل کنیم، اما از طرف دیگر برخی می‌گویند تعطیلی حرم‌ها و تجمعات مذهبی هتک حرمت است و نتایج منفی برای دیانت دارد.

پزشکان می‌گویند که اگر آرامش روانی داشته باشید، می‌توانید ویروس کرونا را شکست دهید. حتی برخی‌ها می‌گویند تأثیر عوامل طبیعی و فیزیکی در ابتلای به ویروس کرونا بسیار اندک است و آنچه تأثیر عمده دارد و بیمار را به مرگ می‌کشاند این است که بیمار آرامش خود را از دست بدهد و دچار هراس و استرس شود؛ اما اگر به خودش آرامش دهد و بگوید موفق می‌شوم و می‌توانم این بیماری را شکست دهم، بیماری را شکست خواهد داد. کارکرد مثبتی که دین در این زمینه می‌تواند داشته باشد آرامش‌بخشی به بیمار است. کسی که معتقد و متوکل به خدا و راضی به مقدرات الهی است بهتر می‌تواند بر بیماری‌اش غلبه پیدا کند و به سلامت برسد.

این رویکرد در ادبیات دینی ما نیز چنین مؤیداتی دارد؛ چنانکه در زمینه آرامش‌بخشی دین آمده است: ”أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد.“ [رعد: ۲۸] کارکرد دیگر دین، عبارت از بازدارندگی از جرم است. این هم در ادبیات دینی مؤیداتی دارد؛ چنانکه آمده است: ”إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ؛ نماز از کارهای زشت و ناپسند بازمی‌دارد.“ [عنکبوت: ۴۵]» (با اندکی ویرایش به نقل از ایکنا)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری ایکنا و وبلاگ جعفر نکونام (دسترسی در 1398/12/23)

ـ یادداشت‌‌های مرتبط:

مجتهدان در بهداشت مقلّدِ پزشکان‌اند!

رعایت توصیه‌های بهداشتی وجوب شرعی دارد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تحول معنوی و اخلاقی منوط به اصلاح وضعیت اجتماعی است!

سید محمدعلی ایازی:

«ادعای من این است که قرآن کریم اگر در بیش از هفتاد سوره در مورد اخلاق سخن گفته، صرفاً توصیه و موعظه نکرده است. بین آنچه می‌خواسته رخ دهد با چیزی که می‌خواسته بسترسازی کند رابطه برقرار کرده و بنابراین اصل ادعا این است.

رابطه حیات اجتماعی و معنوی

این نظریه در مقابل آن نظریه‌ای است که ادعا دارد اصل حیات دینی را مسائل معنوی تشکیل می‌دهد و مسائل دیگر در حاشیه قرار می‌گیرند. اتفاقاً در این چند روز، یکی از آقایانی که به عنوان فیلسوف از ایشان یاد می‌شود را دیدم که به صراحت این را گفته‌اند که کاری با رفاه مادی و توسعه و تحول نداریم، بلکه، ولو اینکه اینها نیز نباشد، می‌تواند یک جامعه معنوی و اخلاقی وجود داشته باشد. تقریباً حرف ایشان ناظر به شرایط فعلی کشور است که به هر حال اگر وضع ما این طور است، وضعیت خوبی است، چون آرمان اخلافی داریم و در این راستا عمل می‌کنیم.

بنابراین، حرف من نظریه‌ای در مقابل این نظریه است که روی این مسئله تکیه دارد که کاری به رفاه، توسعه وضعیت مادی و اقتصادی جامعه نداریم و الگوی ما این مسئله است، اما این نظریه [مورد نظر ما] می‌خواهد بگوید، هر اتفاق معنوی و اخلاقی که می‌خواهد در جامعه رخ بدهد، اتفاقاً وابسته به وضعیت اجتماعی است. اگر وضعیت اجتماعی و جامعه درست نباشد و جامعه در معرض آسیب‌ها قرار بگیرد، این جامعه نمی‌تواند یک جامعه معنوی و دینی محسوب شود. بنابراین اصل ادعا پیوند و رابطه متقابل اخلاق اجتماعی با تحولات جامعه است.

۲۵۰ آیه در حوزه اخلاق اجتماعی

در یک مطالعه میدانی، وقتی که مفاهیم اخلاقی را در قرآن بررسی کردم، به بیش از ۲۵۰ آیه در حوزه اخلاق اجتماعی رسیدم. بنابراین حجم انبوهی از مباحث اخلاقی از مقوله‌ای هستند که قرآن روی آن عنایت و تکیه دارد. همچنین در تصویر قرآن، وقتی سخن از زیست اخلاقی به میان می‌آید، اگرچه اخلاق فردی باشد، فارغ از غیر نیست. [...] یعنی اگر کسی بخواهد تعالیم دینی مانند حج و ... که در داخل انسان می‌گذرد را انجام دهد، فارغ از مقولات اجتماعی نیستند و بخشی از اینها نوعی ایجاد آمادگی برای انسان است که بتواند در جامعه یک زندگی مهربانانه‌تر را داشته باشد. اگر دستورات فردی و یک نوع سیر و سلوک در قرآن بیان شده است، مقدمه‌ای بر این است که انسان قرآنی در جامعه رفتارش درست باشد. [...]

مسئله مهم این است که اگر یک ادعایی در مورد پیوند اخلاق و جامعه داشته باشیم، مبنا و پایه این ادعا کجاست؟ در قرآن کریم، یک دسته از آیات آمده‌اند که در حوزه‌های اخلاقی هستند، اما اخلاق‌شان معنای اجتماعی دارند و اختصاص به پیامبر(ص) نیز ندارد. در آیه ۲۵ سوره حدید مسئله عدالت را تأکید می‌کند که همه انبیا (ع) یک خط دارند که مردم بتوانند عدالت را برقرار کنند. چرا این طور است؟ برای اینکه جامعه‌ای که در آن عدالت نباشد معنویت نیز نخواهد بود. مفهوم آیه این است که یک خط مرکزی برای همه انبیا (ع) بوده است که اگر از دین، معنویت و اخلاق سخن می‌گفتند، می‌دانستند جامعه‌ای که در آن فساد و استبداد باشد نمی‌تواند یک جامعه اخلاقی هم باشد.

شکل‌گیری اخلاق در بستر عینیات جامعه

در رابطه با مسئله اخلاق اجتماعی، حرف و ادعا این است که اصولاً وقتی صحبت از پیوند اخلاق با تحولات اجتماعی می‌کنیم، این طور است که اخلاق در بستری از واقعیات و عینیات جامعه شکل می‌گیرد. اینکه فرد آدمِ درست‌کاری باشد، وقتی می‌تواند این امر محقق شود که مسائل ابتدایی زندگی این فرد را تأمین کرده باشید. اگر فردی در جامعه می‌خواهد کار کند، به دنبال این می‌رود که شغلی را انتخاب کند، ولی وقتی می‌بیند برخی دیگر از افراد با رانت و فساد، قدرت و ثروت را به دست می‌آورند. در نتیجه، متوجه این بی‌عدالتی در جامعه می‌شود که در روند زندگی او نیز تأثیر منفی می‌گذارد.

اگر جامعه یک جامعه درستی نباشد و مردم معیشت درستی نداشته باشند، تعالی پیدا نمی‌کند. در آیه دوم سوره مائده در مورد حق‌کشی و در آیه 135 سوره نساء در مورد دروغ نگفتن سخن گفته است. در سوره انفال در مورد خیانت نورزیدن و در مورد ترور شخصیت نیز در آیه 11 سوره حجرات صحبت کرده است. یا اینکه در مورد کم‌فروشی یا آن چیزی که اصطلاحاً از آن به تحمیل عقیده نسبت به دیگران بحث می‌کنیم، در آیه 256 سوره بقره سخن گفته است. می‌گوید برخی‌ از افراد چون ستم کردند، از دسترسی به نعمت‌هایی محروم شدند یا در سوره اعراف فرمود: ”وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا“ [اعراف: 58]، همه مفسران این آیه را استعاره گرفته‌اند و گفته‌اند جامعه‌ای که در آن خرابی باشد، چیزی از آن بیرون نخواهد آمد. جامعه اگر بلد طیب باشد، استعدادها در آن رشد می‌کنند.

ذیل آیه ”فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ“ [نساء: 160]، حدیثی است که فرمود زمانی که خیانت‌ها زیاد شد برکت‌ها نیز از جامعه رخت برمی‌بندند؛ یعنی رابطه‌ای بین سلامت اقتصادی و سیاسی جامعه با برکت وجود دارد. در کتاب اصول کافی نیز روایتی داریم که فرمود وقتی که گرانی می‌آید و شب می‌خوابید و صبح می‌بینید که گرانی هست، در آنجا امانت‌داری نیز آسیب می‌بیند و این وضعیت با معارف قرآن سازگاری ندارد.» (با اندکی ویرایش به نقل از خبرگزاری ایکنا، دسترسی در 1398/11/29)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری ایکنا (انتشار در 1398/11/26)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

درباره موانع اخلاقی زیستن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مؤلفه‌های اسلام‌پژوهی

مهرداد عباسی:

چند سالی است که وقت خود را صرف این کرده‌ام که در مورد اسلام‌پژوهی و قرآن‌پژوهی در دنیای مدرن کار کنم. اگر بخواهیم یک اسلام‌پژوه را در دنیای جدید تعریف کنیم، تعریفش این‌طور است که فارغ از دغدغه‌های دینی می‌خواهد وارد یک حوزه آکادمیک و پژوهشی شود و آنجا مسئله‌هایی را بسازد و حل کند. دغدغه‌ای که اسلام‌پژوه دارد دغدغه دین و دفاع از دین نیست، بلکه دغدغه‌ای از جنس دغدغه پژوهش‌های انتقادی و تفکر انتقادی است که در دوره جدید باب است و در دانشگاه قرار است با آن روش به موضوعات بنگریم.

البته که ما باید به ماهیت دین توجه داشته باشیم، اما فکر می‌کنم که پژوهش در مورد دین را می‌توان به رهیافت‌هایی تقسیم کرد و از رهیافت‌های مختلفی در دین‌پژوهی سخن گفت که جای بسیاری از آنها در محافل علمی ما خالی است. البته چند سالی است که به لطف برخی از دانشکده‌ها رشته‌های دین‌پژوهی نیز داریم، اما در آنجا نیز اسلام را چندان وارد ماجرا نمی‌کنیم و بیشتر در مورد کلیات دین صحبت می‌کنیم. اغلب این کارها نیز ترجمه است و در دپارتمان‌های دین‌پژوهی نیز ترجمه‌هایی را شاهد هستیم که از آکادمی‌های غربی آمده است.

اسلام‌پژوه بیش از اینکه دغدغه دفاع از دین و تعهد داشته باشد که ثابت کند یک دین برحق است و آن دیگری برحق نیست، دغدغه رعایت اخلاق و آداب و آیین پژوهش را دارد. یعنی باید به مبانی و روش‌هایی متعهد باشد و ابزارهایی در اختیار داشته باشد و وارد دین‌شناسی شود و دینی را به عنوان موضوع پژوهش انتخاب کند که ممکن است اسلام، مسیحیت یا یهودیت باشد.

بسیاری از مطالعات در مورد ایران باستان و آیین زرتشت داریم که از جانب محققان غربی است که قطعاً زرتشتی یا مسلمان نیستند، اما پژوهش‌های خوبی داشته‌اند که از آنها بهره می‌بریم و ایران باستان را بهتر می‌شناسیم. البته نسل‌های بعدی نیز آمدند که شاید شاگردان آنها بودند و آثار آنها را خواندند که ما به عنوان ایران‌شناسان ایرانی آنها را می‌شناسیم، اما ایران‌شناسان آکادمیک در محافل خارج از ایران به وجود آمدند و اگر به اسلام نیز به مثابه یک پدیده بنگریم، اسلام‌پژوه دوره مدرن نیز می‌تواند چنین باشد و می‌توان به او، فارغ از عقیده شخصی که دارد، نگاه کرد و پژوهش او را خواند. در واقع اسلام‌پژوه ممکن است که آشنایی‌زدایی کند. یعنی خیلی از چیزهایی که برای دیندار بدیهی فرض می‌شود و این طرف و آن طرف در مورد آن به راحتی صحبت شود، ممکن است که اسلام‌پژوه در مورد آنها سؤال بپرسد و وقتی سؤال بپرسد، به دنبال پاسخ برود و ممکن است پاسخی که می‌دهد نیز متفاوت از چیزی باشد که برای ما آشنا بوده است.

برخی اوقات در مطالعه اسلام، به پژوهش آن‌طور نگاه می‌کنیم که یک مادر به فرزند خود نگاه می‌کند، اما اسلام‌پژوه نباید به موضوع تحقیق خود نگاه مادر به فرزند داشته باشد، چراکه مادران در نزاع‌ها و ... همیشه جانب فرزند را می‌گیرند. بنابراین گاهی اوقات به اسلام‌پژوهانی نیاز داریم که تعلق‌خاطر احساسی به موضوع پژوهش نداشته باشند و بی‌رحمانه به پژوهش خود بپردازند.

همان‌طور که یک وکیل یا یک دیپلمات از حق موکل یا ملت خود دفاع می‌کند، یک مبلغ دینی نیز این کار را انجام می‌دهد و این کار او صرفاً هم در برابر مسیحیت نیست، بلکه ممکن است این وظیفه را یک متکلم شیعه در برابر یک سنی هم انجام دهد، اما بین اسلام‌پژوه و این مبلغ دین، تفاوت وجود دارد. برای محقق نباید مرزهای قومیتی، عقیدتی و جغرافیایی قائل بود. محقق اسلام‌پژوه به معنای جدید کلمه را باید شبیه روشن‌فکری دید که برای او حقیقت و انسان اهمیت دارد. همچنین لازم است که محقق ما امنیت و آزادی داشته باشد تا بتواند سؤال بپرسد و به نتایج کار خود دست پیدا کند.

یکی از مسائل مهم در اسلام‌پژوهی این است که ما نباید مفسر یا اسلام‌شناس تولید کنیم. چراکه به اندازه کافی اسلام‌شناسی داریم و اگر می‌خواهیم سنت خود را بررسی کنیم، باید به این نکته توجه داشته باشیم که اسلام‌شناسی[هایی] را داریم و این اسلام‌شناسی‌ها را ببینیم و به رسمیت بشناسیم. نباید تفسیر جدید ارائه داد، بلکه باید همین تفاسیر را خواند. فکر می‌کنم اسلام‌پژوه در حقیقت تحلیل‌گر، مورخ و منتقد اسلام‌شناسی‌های پیشین است.» (با اندکی ویرایش به نقل از خبرگزاری ایکنا، دسترسی در 1398/11/25)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری ایکنا (انتشار در در 1398/11/12)

ـ وبسایت مهرداد عباسی (انتشار در 1398/11/18)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز