«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

آیا امام حسن عسکری (ع) سفری به گرگان داشته‌اند؟

احمد خامه‌یار می‌نویسد:

«امروزه در شهر گرگان مسجد و قدمگاهی منسوب به امام حسن عسکری (ع) وجود دارد که در باور مردم، محل حضور امام حسن عسکری (ع) در این شهر به شمار می‌آید. مبنای این باور، خبری است که برخی علمای شیعه در سده ششم، از جمله ابن حمزه طوسی (درگذشته ۵۶۰ ق) در ”الثاقب فی المناقب“ (صص ۲۱۴ ــ ۲۱۶) و قطب‌الدین راوندی (درگذشته ۵۷۳ ق) در ”الخرائج والجرائح“ (ج ۱، صص ۴۲۴ ــ ۴۲۶) نقل کرده‌اند.

مفاد این خبر به طور خلاصه آن است که شخصی به نام ”جعفر بن شریف جرجانی“ ــ از شیعیان جرجان ــ در سفر حج خود به سامرا نزد امام عسکری (ع) رفت و مبلغی را که شیعیان این شهر به امانت به وی سپرده بودند به دست امام رسانید. امام نیز تاریخ بازگشت وی به جرجان را سوم ربیع‌الثانی همان سال پیش‌گویی کرد و به او وعده داد که خود ایشان نیز در همان روز به جرجان وارد خواهد شد. در تاریخ تعیین‌شده، امام به طیّ‌الارض به جرجان رفت و نزد شیعیان خود حضور یافت.

صرف‌نظر از ضعیف و بی‌اعتبار بودن این خبر از منظر رجالی (به علت مجهول و ناشناخته بودن راوی و عدم نقل آن در منابع کهن و دست اول شیعه)، که اصل خبر را محل شک و تردید قرار می‌دهد (و جناب آقای دکتر حسین حسینیان مقدّم در یادداشتی با عنوان ”مستند خبر حضور امام عسکری (ع) در گرگان“ به اعتبارسنجی آن پرداخته است)، اما نکته دیگری که حضور امام (ع) را در گرگان با تردید جدّی مواجه می‌سازد آن است که بر اساس خبر فوق، امام عسکری (ع) به شهر ”جُرجان“ وارد شد که منطبق بر شهر ”گنبد کاووس“ کنونی است؛ نه شهر گرگان امروزی، که در گذشته به ”استرآباد“ شهرت داشته است.

از این‌رو به نظر می‌رسد مسجد و قدمگاه امام حسن عسکری (ع) صرفاً یادمانی است که در دوره‌های متأخر، پس از ویرانه و متروکه شدن جُرجان تاریخی (گنبد گاووس کنونی)، و با توّهم انطباق گرگان کنونی بر جرجان کهن به وجود آمده است و لذا نمی‌توان برای آن اعتبار تاریخی قائل شد.» (گنجینه، دسترسی در 1399/8/29)

یادداشت‌ها:

ـ گنجینه: یادداشت‌ها و مقالات احمد خامه‌یار (انتشار در 1396/10/6)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

کتاب خواندند و توسعه‌یافته شدند؟

فردین علیخواه می‌نویسد:

«شاید شما هم به تکرار، با جمله‌هایی مواجه شده باشید که با ”ملتی که کتاب نخواند ...“ آغاز می‌شوند و در ادامه هر نوع عقب‌‌ماندگی، فرومایگی و توسعه‌نیافتگی به نخواندن کتاب ربط داده می‌شود. در این نوع جمله‌ها در یک طرف یک ایکس بزرگ به نام کتاب قرار دارد که در واقع معجزه می‌کند و در طرف دیگر هم چند ایگرگ، که در ظاهر همه آنها از عواقب کتاب نخواندن و به بیان بهتر قهر یک ملت با کتاب است. آیا واقعا این‌گونه است؟ آیا به راستی اگر ملتی کتاب بخواند همه مشکلات ریز و درشتش حل خواهد شد؟ آیا مسیر ساده‌ای بین خواندن کتاب و حل مشکلات رفتاری در زندگی روزمره و مشکلات ساختاری بزرگ‌تر در جامعه وجود دارد؟ اگر من در اینجا بگویم کسانی که کتاب می‌خوانند در مقایسه با کسانی که کمتر کتاب می‌خوانند و یا اصلاً کتاب نمی‌خوانند مشکلات رفتاری کمتری دارند شما موافق خواهید بود؟ اساساً آیا بی‌شعوری آدم‌ها با کتاب‌نخوانی ارتباط معناداری دارد؟ بدون شک پاسخ قطعی به این سؤالات نیازمند تحقیقات علمی است و جواب آماده‌ای برای آنها وجود ندارد، ولی حداقل طبق تجارب روزمره نمی‌توانم در پاسخ به این پرسش‌ها بگویم بله قطعاً!

بیایید پرسش را در سطحی کلان‌تر طرح کنیم. آیا به نظر شما، برای مثال، توسعه در کشوری مانند ژاپن با کتاب‌خوانی آغاز شد؟ یعنی ژاپنی‌ها ابتدا میلیون‌ها جلد کتاب تولید کردند و بعد مردم ژاپن خواندن کتاب‌ها را آغاز کردند و پس از مدتی توسعه‌یافته شدند؟ به نظر، این پرسش مهم است. توسعه‌یافتگی وضعیتی نیست که صرفاً با رشد آگاهی عمومی تحقق یابد. توسعه‌یافتگی مرهون همکاری بخش‌های مختلف جامعه و به عبارتی همکاری‌های بینِ‌بخشی و گسترش روابط بین‌المللی، تولید یا وارد کردن دانش و البته گسترش آگاهی‌های عمومی است. به علاوه، باید توجه داشت که مورد اخیر، یعنی رشد آگاهی‌های عمومی نیز صرفاً با خواندن کتاب رخ نمی‌دهد. در واقع، ابزارهای ارتباطی مختلفی می‌توانند به رشد آگاهی‌های عمومی و گسترش افق دید مردم کمک کنند که تنها یکی از آنها کتاب است. همین پرسش را درباره کشور آلمان نیز می‌توان طرح کرد. آیا پیشرفت کشور آلمان پس از جنگ جهانی دوم مرهون مطالعه کتاب توسط آلمانی‌ها بود؟ کتاب خواندند و توسعه‌یافته شدند؟ بیایید پرسش‌مان را کمی به زمان‌های عقب‌تر سوق دهیم. آیا یکی از دلایل رشد فاشیسم در قبل از جنگ جهانی دوم در آلمان و به قدرت رسیدن هیتلر و تحمیل آن همه ویرانی به جامعه بین‌المللی به آن دلیل بود که مردم آلمان کتاب نمی‌خواندند؟ و آیا در صورتی که آلمانی‌ها کتاب می‌خواندند فاشیسم در آلمان رشد نمی‌کرد؟ بدون تردید نمی‌توان گفت که مردم آلمان در دوران هیتلر کتاب‌خوان نبودند و اگر کتاب می‌خواندند، هیتلر به قدرت نمی‌رسید. مهم آن است که در آن دوران آلمانی‌ها چه کتابی می‌خواندند.

پرسش اخیر بیانگر نکته‌ای دیگر است. علاوه بر خواندن یا نخواندن کتاب، ظاهراً پرسش مهم دیگر، چه کتاب‌هایی خواندن است. گاهی اوقات علاوه بر قفسه کتاب‌های مورد علاقه‌تان، در سایر قفسه‌های کتاب‌فروشی‌های شهر هم گشتی بزنید. کتاب‌هایی در مقابل چشمان‌تان قرار می‌گیرند که حتی عنوان‌شان شما را صدها سال به عقب پرتاب می‌کند و وقتی آنها را در دست می‌گیرید با تعجب متوجه می‌شوید که ده‌ها بار در تیراژهای بالا چاپ شده‌اند و خواننده هم دارند. این گروه از مردم هم کتاب می‌خوانند، ولی چه کتابی؟ این نکته را به این دلیل می‌گویم که نشان دهم موضوع کتاب‌خوانی پیچیدگی‌های خاص خود را دارد و کتاب همچون قرص معجزه‌گری نیست که پس از خوردن آن تبدیل به انسان‌هایی متمدن شویم. نتیجهٔ کتاب خواندن هم می‌تواند جهالت باشد.

امیدوارم این پرسش‌های مرا به منزلۀ مخالفت با کتاب خواندن یا کم‌شماری اهمیت کتاب‌خوانی تلقی نکنید. هنوز هم تنها زمانی هیجان‌زده می‌شوم که سطری درخشان در کتابی می‌یابم. هنوز هم ”یافتم یافتم‌هایم“ تنها با خواندن کتاب و مواجهه با سطری اثرگذار رخ می‌دهد. ولی واقعیت آن است که من معتقد نیستم ملتی که کتاب بخواند همه مشکلاتش حل خواهد شد. خلاصه کردن توسعه‌یافتگی در کتاب را کمی ساده‌انگارانه می‌دانم. از کتاب نباید بیشتر از توانش انتظار داشت. جامعه پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. آگاه شدن افراد تنها به ترمیم بخشی از امور کمک می‌کند و نه همه آنها. شاید خواندن یک کتاب خوب گاهی اوقات حال‌مان را خوب کند، ولی خوب شدن حال جامعه به هزار اما و اگر بستگی دارد.

 نکته پایانی: کتاب خواندن برای لایه‌هایی از جامعه (نظیر استادان، پزشکان، سیاست‌مداران و ...) نه تفنن، بلکه ضرورت است. پرسش آن است که این لایه‌ها چقدر کتاب می‌خوانند و چه کتاب‌هایی می‌خوانند؟ اساساً کتاب می‌خوانند؟» (با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی فردین علیخواه (دسترسی در 1399/8/24)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

همه ما زمین‌خواریم!

زهرا قربانی می‌نویسد:

شاید عجیب به نظر برسد، اما حقیقت دارد همه‌‌ ما زمین‌خواریم؛ البته زمین را فقط نمی‌خوریم گاهی می‌پوشیمش، گاهی برای حمل‌ونقل آن را مصرف می‌کنیم و گاهی روی آن خانه، کارخانه، جاده و چیزهای دیگر می‌‌سازیم. ما در طول زندگی بر روی کره زمین‌ برای تأمین نیازهای‌مان مقداری زمین مصرف می‌کنیم؛ همه‌ آن مقدار زمینی که در دوره زمانی مشخص از آن استفاده می‌کنیم با یک روش علمی قابل محاسبه است. مفهوم ردپای اکولوژیک (Ecological Footprint) نخستین بار در دهه ۹۰ میلادی توسط ویلیام ریس و ماتیس واکرناگل در دانشگاه بریتیش کلمبیا مطرح شد تا دست ما ساکنان کره آبی در این زمین‌خواری گسترده رو شود.

به کار بردن یک واحد یکسان در محاسبه ردپای اکولوژیک نقش کلیدی دارد، چرا که مقایسه و تحلیل را ساده‌تر می‌کند. در این روش مبنای واقعی برای تصمیم‌گیری وجود دارد و آن تبدیل میزان مصرف به ”زمین“ است. [...] در واقع این روش مشخص می‌کند که ما در دوره زمانی مشخص چند هکتار زمین مصرف کرده‌ایم. تعاریف متعددی از ردپای اکولوژیک مطرح شده است اما شاید در یک مفهوم اخلاقی ردپای اکولوژیک را بتوان نشان‌دهنده‌ نوع برخورد هر یک از ما به واسطه شیوه زندگی‌مان با طبیعت و کره زمین دانست.

ردپای اکولوژیک یک مفهوم ارزشمند را نیز بررسی می‌کند. مفهوم ظرفیت زیستی (Biocapacity) یعنی مقدار منابع طبیعی که برای مصرف در دسترس ماست یا نواحی زمین حاصلخیزی که برای تولید منابعِ مورد نیاز و جذب پسماند حاصل از فعالیت‌های انسانی وجود دارد. ظرفیت زیستی بیانگر سهم ماست، سهمی که در صورت پای‌بندی به آن می‌توانیم به پایداری و سلامت محیط زیست و زندگی‌مان امیدوار باشیم.

اما برگردیم به زمین‌خواری. احتمالاً هنوز پذیرفتن اینکه هرکدام از ما علاوه‌بر اینکه یک زمین‌خوار بالقوه‌ایم یک زمین‌خوار بالفعل هم هستیم دشوار است؛ [...] روش ردپای اکولوژیک مصارف انسان‌ها را در شش نوع زمین محاسبه می‌کند که عبارت‌اند از: ”زمینِ کشاورزی” که شامل مقدار زمینی می‌شود که برای تولید انواع مواد غذایی، خوراک دام و دانه‌های روغنی مورد نیاز است. دومین نوع ”زمین مراتع“ است. حیواناتی که ما از گوشت، پوست، پشم و شیر آنها استفاده می‌کنیم علاوه‌بر محصولات کشاورزی از علوفه‌ مراتع نیز تغذیه می‌کنند. در واقع هنگام میل کردن یک پرس کوبیده مقداری از سهم‌مان در زمین‌های کشاورزی و مراتع را مصرف می‌کنیم.

انسان کربن دی‌اکسید را از راه‌هایی از جمله سوزاندن سوخت‌های فسیلی به جو اضافه می‌کند. چرخه‌های طبیعی حذف کربن دی‌اکسید از جو شامل جذب توسط اقیانوس‌ها و جذب توسط گیاهان طی فرآیند فتوسنتز است. با توجه به اینکه جنگل‌ها کارآمدترین نوع زمین برای جذب کربن دی‌اکسید است، ردپای اکولوژیک در بخش ”زمینِ انرژی“، مساحت جنگل‌هایی است که برای جذب کربن دی‌اکسید حاصل از مصرف سوخت‌های فسیلی مورد نیاز می‌باشد.

بله ما با نابودی جنگل‌ها و فضای سبز ظرفیت زیستی در دسترس‌مان را از بین برده‌ و با زندگی مصرفی و خودرومحور یک ردپای بزرگ خاکستری به جا گذاشته‌ایم. ۶۲درصد از ردپای اکولوژیک هر ایرانی به زمین انرژی یا ردپای کربنی مربوط می‌شود، یعنی بزرگ‌ترین بخش ردپای اکولوژیک هر شهروند. در سطح جهانی نیز بزرگ‌ترین بخش از ردپای اکولوژیک مربوط به ردپای کربن است.

چهارمین بخش از رد پای ما باز هم به جنگل‌ها مربوط می‌شود یعنی مساحتی از جنگل‌ که برای تولید تخته و الوار و کاغذ و حتی سوخت مورد استفاده قرار گرفته است. پنجمین نوع زمین شامل پهنه‌های آبی و دریایی می‌شود که برای تولید ماهی و سایر خوراک‌های دریایی مصرف کرده‌ایم.

[...] ششمین بخش از ردپای اکولوژیک‌مان، زمینِ ساخته‌‌شده [است]، نزدیک‌ترین تعریفی که از زمین‌خواری به ذهن می‌رسد. ما ساکن هر روستا یا شهر یا کشوری که باشیم مساحت بزرگی از زمینِ زیر پای‌مان را برای ساخت خانه، جاده و خیابان، کارخانه و سد و … مصرف کرده‌ایم، مصرفی که گاهی خیلی بیشتر از سهم‌مان بوده است.

مجموع این شش نوع زمین ردپای اکولوژیک ما را مشخص می‌کند، که تابعی از میزان مصرف ماست. ردپای اکولوژیک مشخص‌کننده زمین‌هایی است که مال ما شده. فراتر رفتن ردپای اکولوژیک از ظرفیت زیستی یعنی ما جنگل‌ها، مراتع، دریاها و رودخانه‌ها و دشت‌هایی را تصاحب کرده‌ایم که سهم ما نبوده است! فراتر رفتن ردپای اکولوژیک از ظرفیت زیستی زوال سرمایه‌های طبیعی و ناپایداری را در پی دارد.

اما اینجا نقطه‌ پایان ماجرای ما و ردپای‌ اکولوژیک نیست. ما به دلیل استفاده‌ ناپایدار از منابع طبیعی هر سال بیشتر از سال قبل اندوخته و ظرفیت زیستی شهر، روستا، کشور و کره زمین را از دست می‌دهیم. این در حالی است که شیوه زیست‌مان هر سال ردپای اکولوژیک ما را بزرگ و بزرگ‌تر می‌کند. هیچ کاری در مسیر پایداری کوچک نیست. (با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ میدان (دسترسی در 1399/8/18)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

صنعت مُد مخرب محیط زیست!

ما سپاسگزار خدا و طبیعت نیستیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

افسر و جاسوس: اطاعت از مافوق یا وجدان؟

سید حسن اسلامی اردکانی می‌نویسد:

«تازه‌ترین فیلم رومن پولانسکی هم‌زمان گزارشی است جذاب و نفس‌گیر از بزرگ‌ترین رسوایی قضایی قرن نوزدهم در فرانسه و هم عرصه‌ای است برای تأمل درباره دشواری‌های اخلاقی زیستن. پولانسکی در فیلم ”افسر و جاسوس“ (2019) با عنوان فرانسوی ”من متهم می‌کنم“ روایتی تاریخی از محاکمه، زندانی شدن، تجدید دادگاه، زندانی شدن مجدد و سرانجام تبرئه سروان هنگ توپ‌خانه ارتش فرانسه، آلفرد دریفوس، را به دست می‌دهد. دریفوس، که کلیمی بود، به اتهام جاسوسی و انتقال برخی اسناد محرمانه ارتش فرانسه به سفارت آلمان، به خیانت متهم، محاکمه و محکوم و از خدمات ارتشی محروم و زندانی می‌شود. پس از آن، ژرژ پیکار رییس بخش ضدجاسوسی ارتش می‌شود و در آنجا پی می‌برد مدارکی که برای محکوم کردن دریفوس به کار برده شده است ساختگی یا ضعیف است. در واقع، جاسوس اصلی همچنان در ارتش به کارش مشغول است. پیکار مدارک را نزد مافوقش می‌برد و گزارش می‌دهد. رییس با بی‌تفاوتی می‌گوید که این قضیه تمام شده است و ارتش تاب یک رسوایی دیگر را ندارد. پیکار پاسخ می‌دهد که این رسوایی دیگری نیست، بلکه همان اولی است. ولی حرف رییس همان است! این مسئله همین جا تمام می‌شود و پرونده بسته شده است و دیگر نیاز به پیگیری نیست. در ادامه تصریح می‌کند که این یک فرمان است.

پیکار مانند هر ارتشی باید در اینجا از مافوق اطاعت و مدارک را برای همیشه بایگانی می‌کرد و به راه خود می‌رفت. اما انگار عذاب وجدان راحتش نمی‌گذاشت. در نتیجه، با سماجت و با نقض فرمان مافوق کوشید ته‌وتوی ماجرا را بیرون بیاورد. این کار بازی با دم شیر بود و سریع مافوقش او را از کارش برکنار کرد و به نقاط دور به بهانه‌های مختلف فرستاد تا فکر تعقیب این پرونده را از سرش بیندازد. از اینجا پیکار دوران ده‌ساله‌ای از دربه‌دری، تهدید، محرومیت و دوری از پاریس، زیر نظر بودن و تعقیب و مراقبت را تحمل می‌کند تا به حقیقت برسد. مافوقانش نیز بیکار نماندند و به حریم خصوصی او تجاوز کردند و ماجرای رابطه عاطفی او را برملا کردند تا شاید با رسوا کردنش صدایش خاموش شود. پیکار اما سرسختی به خرج داد و کار به تجدیدنظر و دادگاه مجدد دریفوس کشیده شد. اما سیاست ارتش روشن بود؛ باید به هر قیمتی شده پای این خطا ایستاد و کوتاه نیامد؛ کوتاه آمدن یعنی بی‌اعتباری ارتش. در نتیجه، مقامات ارتشی خطاهای دیگری مرتکب شدند و در پی حذف پیکار برآمدند. در اینجا امیل زولا، نویسنده نامور فرانسوی، بیانیه مطبوعاتی معروف خود را با عنوان ”من متهم می‌کنم“ صادر کرد. در این بیانیه، خطاب به رییس‌جمهور فرانسه، عمده مقامات ارتشی متهم به کتمان حقیقت، دستکاری مدارک و حمایت از مجرمان شدند. اما او نیز بازداشت شد و ارتش می‌خواست، با قدرت، خطای رخ‌داده را موجه جلوه دهد. تجدید محاکمه صورت گرفت و دریفوس دوباره مجرم شناخته و زندانی شد. کمی بعد مقامات ارتشی از دریفوس خواستند درخواست ”عفو“ کند تا از زندان آزادش کنند. گرچه خودش را بی‌گناه می‌دانست، برای رهایی از شیوه نگهداری بی‌رحمانه زندانیان، پذیرفت و آزاد شد. با این همه، پس از مدتی رسماَ تبرئه شد. اما چه سود که سال‌هایی در زندان به سر برده بود؛ سال‌هایی برگشت‌ناپذیر.

در این فیلم شاهد آن هستیم که ژرژ پیکار، که در پی حقیقت است، مانند هر انسانی ضعف‌های خودش را دارد. میان اطاعت از مافوق همراه با زندگی مرفه یا رفتار براساس وجدان خویش و تن دادن به پیامدهای دشوار آن ناگزیر به انتخاب است. انتخاب می‌کند و تلخی انتخابش را و مسئولیت آن را می‌پذیرد. این فیلم به خوبی دشواری اخلاقی زیستن را نمایش می‌دهد و آشکار می‌کند که انتخاب‌های اخلاقی بین سفید و سیاه یا خوب و بد نیست، بلکه غالباَ بین بدتر و بد یا خوب و بهتر است. در دنیای واقعی، ما معمولاَ در فضای خاکستری دست به انتخاب و تصمیم‌گیری می‌زنیم. روایت خطی اما درخشان این فیلم، بازی‌های پخته، فضای مه‌آلود، فیلم‌برداری زیبا و دیالوگ‌های دقیق آن‌چنان بود که طولانی بودن آن را حس نکردم. پس از مدت‌ها فیلمی دیدم که از همه جهت برایم لذت‌بخش و آموزنده بود.» (با اندکی ویرایش، به نقل از روزنامه اعتماد: شماره 4782، به تاریخ 1399/8/15)

یادداشت‌ها:

ـ روزنامه اعتماد (دسترسی در 1399/8/16)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

حکومت پیامبر (ص) با استبداد و خشونت همراه نبود!

کاظم قاضی‌زاده:

برخی جوامع اسلامی معاصر به طور کلی از سیره پیامبر عظیم‌الشان اسلام دور شدند و برخی هم به ظاهر بخشی از سیره پیامبر اکرم (ص) را انجام می‌دهند، اما روح سیره نبوی را از یاد برده و به فراموشی سپردند.

برخی کشورها رسماً حکومت مستبد و موروثی دارند و به صورت پادشاهی اداره می‌شوند و اذعان می‌کنند هیچ توجهی به خواست و اراده عمومی ندارند؛ در مقابل، بخشی از حکومت‌ها هم هستند که گرچه به ظاهر با رأی مردم سرکار آمدند، اما طوری حکومت می‌کنند که حکومت استبدادی و فردی ادامه پیدا کند و این با روح سیره پیامبر (ص)، که مردم را به عنوان مهم‌ترین امر در عرصه اجتماعی می‌پذیرفتند، منافات دارد.

پیامبر (ص) در غزوه احد با مسلمانان مشورت کردند؛ عده‌ای از سالخوردگان و باتجربه‌های مدینه گفتند بهتر است در شهر بمانیم و جوان‌ترها گفتند به خارج شهر برویم. پیامبر دریافتند که نظر اکثریت خروج از شهر است؛ لذا به نظر اکثریت عمل کرده و به خارج از شهر رفتند. پیامد این خروج شکست غزوه احد بود، اما باز آیه قرآن بر مشورت تأکید کرد و با نزول آیه کریمه ”وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ“ [آل‌عمران: ۱۵۹] مسیر جوامع اسلامی را مشخص کرد. این درحالی است که روحیه مشورت با مردم به عنوان دستور قرآنی و سیره نبوی در میان حاکمان برخی جوامع اسلامی دیده نمی‌شود و نیازمند به آن هستیم.

اینکه امروزه افراد به بهانه‌های مختلف در حکومت‌های بسیاری از جوامع اسلامی بدون در نظر گرفتن مقررات و حقوق انسان در اسلام، به حبس و حصرهای طولانی افتاده و یا محکوم به اعدام می‌شوند، یا جنگ‌هایی که بین کشورهای اسلامی وجود دارد هیچ‌کدام با سیره پیامبر عظیم‌الشان اسلام سازگاری ندارد.

حکومت پیامبر (ص) هرگز با استبداد و دیکتاتوری و خشونت و تحقیر مردمان همراه نبود، بلکه پیامبر (ص) شخصیتی برجسته بود که نمی‌خواست از طریق حاکمیت بر مردم منفعتی را کسب کند یا به جایگاهی برسد، اما در زمان حاضر بسیاری از حاکمان را در بلاد اسلامی می‌بینیم که به جای در نظر گرفتن مصلحت مردم به مصلحت خود و بهره‌مندی زودگذر از دنیا می‌اندیشند و به جای رعایت صلاح جامعه به بقای حاکمیت خود و نزدیکان و حزب و گروه خود می‌اندیشند و به خاطر حفظ این مصلحت حاضرند حقوق مردم را زیر پا بگذارند.

وظیفه مسلمانان برای بازگشت به سیره پیامبر (ص) این است که هرچه بیشتر آگاه شوند و زیر بار ظلم و ناعدالتی نروند، گرچه این زیر بار ظلم نرفتن هزینه دارد و مردم، همان‌گونه که قرآن فرموده است: ”إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ“ [رعد: ۱۱]، برای اینکه روی خوش ببینند باید هم خودشان از فساد دور شوند و در مسیر صلاح گام بردارند و هم با تقویت یکدیگر و خودسازی زمینه را برای رسیدن به جامعه ایده‌آل فراهم کنند.

در حال حاضر که زمینه‌های آگاهی‌بخشی با توسعه فضای مجازی فراهم شده و امروزه یکی از شاخه‌های عدالت تحت عنوان عدالت اطلاعات تعریف می‌شود، باید مردم در کشورهای مختلف، توسعه اطلاع‌رسانی را مدنظر قرار دهند و روشن‌فکران و نخبگان جوامع اسلامی اطلاع‌رسانی کنند و این اطلاع‌رسانی بتواند اطلاعات را در سطح جامعه گسترش داده و حقیقت سیره نبوی و واقعیت‌های موجود در صدر اسلام را تبیین کنند. متأسفانه امروز بسیاری از اصول حکومت علوی در جوامع اسلامی با توجیهاتی کنار گذاشته شده است، که باید، با گسترش آگاهی، مطالبه‌گری مردم از حاکمان بیشتر شود.

حاکمان هم باید متوجه باشند حکومت‌ها از بین می‌روند و آنچه برجای می‌ماند نام نیک یا بد است و چه بهتر که انسان، وقتی در مسند حکومت کشوری وجود دارد، مصلحت مردم را در نظر بگیرد و برای مردم کار کند و در حقیقت پیرو سیره نبوی و علوی شود. (با اندکی ویرایش، به نقل از خبرگزاری شفقنا)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری شفقنا (دسترسی در 1399/8/12)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز