«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیامبر (ص)» ثبت شده است

حکومت پیامبر (ص) با استبداد و خشونت همراه نبود!

کاظم قاضی‌زاده:

برخی جوامع اسلامی معاصر به طور کلی از سیره پیامبر عظیم‌الشان اسلام دور شدند و برخی هم به ظاهر بخشی از سیره پیامبر اکرم (ص) را انجام می‌دهند، اما روح سیره نبوی را از یاد برده و به فراموشی سپردند.

برخی کشورها رسماً حکومت مستبد و موروثی دارند و به صورت پادشاهی اداره می‌شوند و اذعان می‌کنند هیچ توجهی به خواست و اراده عمومی ندارند؛ در مقابل، بخشی از حکومت‌ها هم هستند که گرچه به ظاهر با رأی مردم سرکار آمدند، اما طوری حکومت می‌کنند که حکومت استبدادی و فردی ادامه پیدا کند و این با روح سیره پیامبر (ص)، که مردم را به عنوان مهم‌ترین امر در عرصه اجتماعی می‌پذیرفتند، منافات دارد.

پیامبر (ص) در غزوه احد با مسلمانان مشورت کردند؛ عده‌ای از سالخوردگان و باتجربه‌های مدینه گفتند بهتر است در شهر بمانیم و جوان‌ترها گفتند به خارج شهر برویم. پیامبر دریافتند که نظر اکثریت خروج از شهر است؛ لذا به نظر اکثریت عمل کرده و به خارج از شهر رفتند. پیامد این خروج شکست غزوه احد بود، اما باز آیه قرآن بر مشورت تأکید کرد و با نزول آیه کریمه ”وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ“ [آل‌عمران: ۱۵۹] مسیر جوامع اسلامی را مشخص کرد. این درحالی است که روحیه مشورت با مردم به عنوان دستور قرآنی و سیره نبوی در میان حاکمان برخی جوامع اسلامی دیده نمی‌شود و نیازمند به آن هستیم.

اینکه امروزه افراد به بهانه‌های مختلف در حکومت‌های بسیاری از جوامع اسلامی بدون در نظر گرفتن مقررات و حقوق انسان در اسلام، به حبس و حصرهای طولانی افتاده و یا محکوم به اعدام می‌شوند، یا جنگ‌هایی که بین کشورهای اسلامی وجود دارد هیچ‌کدام با سیره پیامبر عظیم‌الشان اسلام سازگاری ندارد.

حکومت پیامبر (ص) هرگز با استبداد و دیکتاتوری و خشونت و تحقیر مردمان همراه نبود، بلکه پیامبر (ص) شخصیتی برجسته بود که نمی‌خواست از طریق حاکمیت بر مردم منفعتی را کسب کند یا به جایگاهی برسد، اما در زمان حاضر بسیاری از حاکمان را در بلاد اسلامی می‌بینیم که به جای در نظر گرفتن مصلحت مردم به مصلحت خود و بهره‌مندی زودگذر از دنیا می‌اندیشند و به جای رعایت صلاح جامعه به بقای حاکمیت خود و نزدیکان و حزب و گروه خود می‌اندیشند و به خاطر حفظ این مصلحت حاضرند حقوق مردم را زیر پا بگذارند.

وظیفه مسلمانان برای بازگشت به سیره پیامبر (ص) این است که هرچه بیشتر آگاه شوند و زیر بار ظلم و ناعدالتی نروند، گرچه این زیر بار ظلم نرفتن هزینه دارد و مردم، همان‌گونه که قرآن فرموده است: ”إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ“ [رعد: ۱۱]، برای اینکه روی خوش ببینند باید هم خودشان از فساد دور شوند و در مسیر صلاح گام بردارند و هم با تقویت یکدیگر و خودسازی زمینه را برای رسیدن به جامعه ایده‌آل فراهم کنند.

در حال حاضر که زمینه‌های آگاهی‌بخشی با توسعه فضای مجازی فراهم شده و امروزه یکی از شاخه‌های عدالت تحت عنوان عدالت اطلاعات تعریف می‌شود، باید مردم در کشورهای مختلف، توسعه اطلاع‌رسانی را مدنظر قرار دهند و روشن‌فکران و نخبگان جوامع اسلامی اطلاع‌رسانی کنند و این اطلاع‌رسانی بتواند اطلاعات را در سطح جامعه گسترش داده و حقیقت سیره نبوی و واقعیت‌های موجود در صدر اسلام را تبیین کنند. متأسفانه امروز بسیاری از اصول حکومت علوی در جوامع اسلامی با توجیهاتی کنار گذاشته شده است، که باید، با گسترش آگاهی، مطالبه‌گری مردم از حاکمان بیشتر شود.

حاکمان هم باید متوجه باشند حکومت‌ها از بین می‌روند و آنچه برجای می‌ماند نام نیک یا بد است و چه بهتر که انسان، وقتی در مسند حکومت کشوری وجود دارد، مصلحت مردم را در نظر بگیرد و برای مردم کار کند و در حقیقت پیرو سیره نبوی و علوی شود. (با اندکی ویرایش، به نقل از خبرگزاری شفقنا)

یادداشت‌ها:

ـ خبرگزاری شفقنا (دسترسی در 1399/8/12)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علی (ع) سرباز چشم‌وگوش‌بسته نمی‌خواهد!

شهید مطهری می‌نویسد:

«ما در تاریخ می‌خوانیم که علی (ع) نه تنها حق انتقاد را از دیگران نمی‏‌گرفت، بلکه ترغیب می‌کرد که از من انتقاد کنید، می‌فرمود: لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی‏ (قریب به این مضمون ــ رجوع شود به  خطبه ۲۱۶ نهج‌البلاغه) و همین روش سبب شد که گروهی از خوارج طغیان کنند و حق چون‌وچرا برای خود در امر حکمیت و قرآن به نیزه کردن قائل شوند، گو اینکه در اثر کج‌فهمی سوء‌استفاده کردند.

ولی علی ترجیح می‌دهد که سربازش چشم‌وگوش‌بسته و دارای انضباط کورکورانه نباشد و این اصل پرورش اسلامی محفوظ بماند، ولو اینکه منجر به شکست سیاسی خیالی او بشود، زیرا پیروزی مسلکی و هدفی او را دربرداشت. ولی معاویه همه کوشش‏‌اش این است که مردم را بسازد آنچنان که برای او مفید باشد؛ چشم‌و‌گوش‌بسته، شتر نر را از ماده تشخیص ندهد، روز چهارشنبه را به جای جمعه بپذیرد و بعد محرمانه پیغام دهد که به علی بگویید با سربازانی ”انضباطی“ به جنگ تو خواهم آمد که چهارشنبه را به جای جمعه می‏‌پذیرند، شتر نر را به جای شتر ماده می‌گیرند. به یزید توصیه می‌کند مردم شام را نگهداری کن، نگذار ملت‌های دیگر با اینها خلط و آمیزش یابند که در این صورت ”تغیرت اخلاقهم.“ این تغییر اخلاق جز به خود آمدن مردم شام و باز شدن چشم‌شان نیست، جز آزادی و خروج از اطاعت کورکورانه نیست.

چرا امام حسین (ع) در شب عاشورا اصحابش را مرخص کرد و گفت: ”أَنْتُم فی حِلّ مِنْ بَیعَتی‏“ و به آنها گفت دشمن هم به شما کاری ندارد، پس شما هم از ناحیه دوست و هم از ناحیه دشمن آزادید؟ برای اینکه نمی‌خواست کوچک‌ترین اجباری در کار باشد، ولو اجبار یک بیعت، ولو اجبار یک رودرواسی؛ می‌خواست راه خود را در کمال بصیرت و آگاهی انتخاب کنند.

از همه بالاتر اینکه، چرا رسول خدا در کارهای عمومی که دستوری از وحی الهی نداشت با اصحاب مشورت می‌کرد، آرای آنها را محترم می‏‌شمرد، به آنها شخصیت می‌داد، آنها را عملًا وادار می‌کرد که فکر کنند (هرکس که طرف مشورت قرار گیرد احساس مسئولیت می‌کند و طبعاً فکر خود را در اطراف کار به جولان درمی‌آورد) و حال آنکه برای هیچ‌کس به اندازه رسول خدا زمینه ساختن ابزار بلااراده از انسان میسر نبود؟ برای اینکه تربیت اسلامی نه براساس ساختن موجودات بی‏‌انتخاب، بی‌فکر، آلی و ابزارصفت، وسیله هویتی، نوکرماهیتی بود، بلکه براساس رشد دادن شخصیت‌ها بود.»

یادداشت‌ها:

ـ یادداشت‌های استاد مطهری (ج 2؛ 178 ــ 179)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

پیامبر (ص) ــ مشورت با و نظرخواهی از یاران!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا پیامبر (ص) به دست همسرانش مسموم شد؟

مهدی مسائلی می‌نویسد:

«چند سالی است که موضوع مسموم شدن و شهادت پیامبر اکرم (ص) توسط نزدیکان ایشان (بعضی از زنان آن‌ حضرت) مطرح می‌شود. با این رویکرد نوشته‌های فراوانی همزمان با ایام درگذشت‌ پیامبر اسلام (ص) در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که در آنها با چینش بعضی روایات خواسته‌اند این موضوع را اثبات کنند. در ادامه این یادداشت تلاش می‌شود به صورت مختصر و کوتاه به بعضی از این مطالب پاسخ داده شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

به استغفار چنگ زنید!

 

امام باقر (ع) از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل فرمود:

«دو چیز در زمین مایه امان از عذاب خدا بود؛ یکی از آن دو برداشته شد. پس دیگری را دریابید و بدان چنگ بزنید؛ اما امانی که برداشته شد رسول خدا بود و امان باقی‌مانده استغفار کردن است، که خدای بزرگ به رسول خدا (ص) فرمود: ”خدا آنان را عذاب نمی‌کند، در حالی که تو در میان آنان هستی و عذاب‌شان نمی‌کند تا آن هنگام که استغفار می‌کنند. [انفال: 33]“» (نهج‌البلاغه: حکمت 88)

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

فهم حدیث بهتر است یا نقل آن؟

مهدی سیمایی می‌نویسد:

«قبول یا رد حدیث اغلب وابسته به معنا و متن حدیث است. در نمونه‌های فراوانی، حدیث صحیح و معتبری درست فهمیده نمی‌شود و سبب انحراف و اشتباه می‌گردد. گاهی هم حدیثی یافت می‌شود که سندش بی‌عیب و نقص است، اما متنش باورپذیر نیست و به صورت یقینی باطل است و صدور آن از معصوم (ع) محال است. بدین دلایل، دانش فقه‌الحدیث جایگاه و اهمیت والایی دارد. پیامبر (ص) و امامان (ع) نیز ارزش نقل روایت را در برابر فهم و تلاش در درایت حدیث، ناچیز دانسته‌اند. امام صادق (ع) فرموده است: ”حَدیثٌ تَدْریهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدیثٍ تَرْویه؛ درایت و فهم کامل یک حدیث بهتر از نقل هزار حدیث است.“ [1] در روایات چندی نیز امامان مخاطبان خود را به درایت در مقابل اهتمام به نقل فراخوانده‌اند: ”علیکم بالدرایات لا بالروایات.“ [2] امام علی (ع) فرموده‌اند: ”هِمَّةُ الْعَاقِلِ الّدِرَایةُ و هِمَّةُ الْجَاهِلِ الرِّوَایة؛ همت عاقل و عالم، درایت و دست‌یابی به فهم کامل مقصود سخن است و همت جاهل، نقل آن است.“ [3] در نتیجه باید در پی رسیدن به مراد حدیث و فهم کامل آن بود، که بدون فهم نه می‌توان حدیثی را پذیرفت و نه می‌توان به حدیثی معتقد شد یا طبق آن عمل کرد.» (سیمایی، 1398: 60)

پانوشت‌ها:

[1] صدوق، معانی الأخبار (ص 2)؛ مجلسی، بحار الأنوار (ج 2، ص 184)

[2] کراجکی طرابلسی، کنز الفوائد (ج 2، ص 31)؛ مجلسی، بحار الأنوار (ج 2، ص 60)؛ شهید ثانی، منیة المرید (ص 370)

[3] دیلمی، أعلام الدین (ص 87، با تفاوتی اندک)؛ کراجکی طرابلسی، کنز الفوائد (ج 1، ص 200 و ج 2، ص 31)؛ مجلسی، بحار الأنوار (ج 2، ص 160)

یادداشت‌ها:

ـ سیمایی، مهدی. (1398). مشهورات بی‌اعتبار در تاریخ و حدیث: دفتر اول. قم: کتاب طه.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

بفهمید و عمل کنید، نه بشنوید و نقل کنید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«آنچه به نام ”علم“ در اسلام نامیده می‌شود متفاوت است با آنچه که امروزه حرمت زیاد یافته و ”علم“ نامیده می‌شود و تبدیل به لقب پرحرمتی شده است که توسط کسانی به دنبال یک رشته از افکار بسته می‌شود تا آنها را از انتقاد مصون بدارد!» (سروش، ۱۳۸۸: ۷۸) «در شریعت اسلام و در معارف اسلامی ”علم“ تعریف نشده است، ولی برای علم صفاتی و برای عالم هم صفاتی ذکر شده است و اگر ما این صفات را در نظر بگیریم [...] تا حدودی به مفهوم علم از نظر اسلامی نزدیک شده‌ایم.» (همان: ۸۳)

«در زمینهٔ علم و عالم اولاً از پیامبر (ص) نقل شده است:

”العلماء ورثة الأنبیاء؛ علما وارث پیامبران‌اند.“ [۱]

یک عالم چگونه می‌تواند میراث پیامبران را منتقل کند به نحوی که به معنای واقعی وارث پیامبران محسوب شود؟ وراثت از پیامبر مسلماً وراثت در ملک و مال و امثال این امور نیست. و آنچه که نقش اصلی پیامبران را تشکیل می‌دهد عبارت است از هدایت به معنای وسیع کلمه. عالمان هم از همین جهت از پیامبران وراثت می‌کنند و کار آنها را ادامه می‌دهند. از همین جا باید تا حدودی اصولاً به قالب‌گیری این اندیشه راه پیدا کرد که عالم چگونه دارد معرفی می‌شود و نقش و شأن و فنی که عالم از نظر اسلام باید داشته باشد چیست؟ این باید به ما نشان دهد که ما از چه بینشی پیروی می‌کنیم و در چه مسیری داریم گام می‌گذاریم. به خاطر بیاورید که فرانسیس بیکن می‌گفت که ما علم را علم نمی‌شناسیم مگر اینکه ما را بر طبیعت چیره‌تر کند. این را مقایسه کنید با این اندیشه که ما علم را علم نمی‌شناسیم مگر اینکه ما را وارث پیامبران و پیامبرگونه کند. در این مقایسه شما به خوبی می‌توانید حدس بزنید که چارچوب اندیشه اسلامی درباره علم چیست.» (همان: ۸۴)

«نکته دومی که در زمینه علم و عالم گفته شده این است که عالم دارای خشیت می‌شود. این مطلب را هم در روایات و هم در خود قرآن داریم:

”إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ تنها دانشمندان و عالمان‌اند که دارای خشیت خداوند می‌شوند.“ [۲]

و نیز از امام صادق (ع) نقل شده است که:

”[متن عربی]؛ هر کس بی‌نصیب از خشیت باشد عالم محسوب نمی‌شود، حتی اگر با موشکافی‌های محققانه دشواری‌های علمی را حل کند.“ [۳]

و نیز از امام علی (ع) منقول است که:

”[متن عربی]؛ آن که علم را علم می‌کند خشیت است و آن که علم را جهل می‌کند عُجب و خویشتن‌بینی است.“ [۴]» (همان: ۸۴ ــ ۸۵)

«نکته سوم اینکه علم هدایت‌آور است یعنی کسی را به خود رها نمی‌کند. نه تنها هدایت‌آور است بلکه ضلالت‌آور هم هست [...] این مسأله بسیار آموزنده‌ای است، این نه تنها در مورد علم صادق است، بلکه در مورد بسیاری از امور دیگر در این جهان نیز صادق است.

قرآن خود درباره خودش چنین سخنی را دارد. قرآن خود را هدایت می‌داند، نور می‌داند، ولی در عین حال معتقد است که:

”وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؛ قرآن بر مؤمنین شفاء و رحمت است، ولی برای ظالمان خسارت و زیان است.“ [۵]

از مولانا هم بخوانیم که:

زانکه که از قرآن بسی گمره شدند

زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سربالا نبود [۶]» (همان: ۸۶ ــ ۸۷)

«نکته بعد اینکه از نظر اسلامی و در تفکر اسلامی، علم امر ذومراتب است. غرض من اجمالاً و مختصراً این است که علم سطوح مختلف دارد و از حقیقت واحد می‌توان درک‌های متفاوت داشت. و همین درک‌های متفاوت به نحوی است که موضع‌گیری‌های متفاوتی ایجاد خواهد کرد. همیشه در اجتماعات اسلامی (و در غیر آن) برخوردهای بسیار داشته‌ایم که متفکرانی به تکفیر متفکران دیگری می‌پرداختند و عارفانی هم وجود داشتند که در دل می‌گفتند ”ای بی‌خبران راه نه آن است و نه این.“ یعنی از موضع والاتری به آنان نگاه می‌کردند. در تمام این موارد، این اندیشه فی‌الجمله مورد قبول بود که تفکر سطوحِ مختلف دارد و ممکن است که از امری بعضی از افراد درک و استنباطی داشته باشند و افراد دیگر از همان چیز درک و استنباط دیگری داشته باشند به نحوی که یکی، آنچه را که دیگری می‌فهمد صددرصد تکذیب کند و بر باطل بداند.» (همان: ۸۹)

«صفت دیگر علم، صمت و سکوت و حلم است. علم باید برای شخص عالم صمت و حلم بیاورد.

از امام رضا (ع) منقول است که:

”[متن عربی]؛ از علامات فقیه بودن، حلم و صمت است.“ [۷]

امام صادق (ع) از امام علی (ع) نیز روایت کرده‌اند که:

”[متن عربی]؛ عالم سه علامت دارد: علم و حلم و صمت.“ [۸]

از پیامبر (ص) علیه نیز منقول است که:

”[متن عربی]؛ هیچ مقارنتی افضل از مقارنت علم و حلم نیست.“ [۹]

امیرالمؤمنین (ع) درباره یکی از اصحاب خودشان (که بنابر یکی از اقوال، ابوذر بود) این ارزش را ذکر می‌کنند:

”یکی از صفات این ′اخ فی الله‘ (این برادر خدایی) این بود که بیشتر اوقات خود را ساکت بود.“ [۱۰]

این ارزش امروز نزد ما عکس شده است. پرحرف‌ترین و پرادعاترین اشخاص ظاهراً ارجمندترین اشخاص می‌شوند. اما از نظر تفکر اسلامی، علم شخص را سوق می‌دهد به سمت صمت [= سکوت].» (همان: ۹۴ ــ ۹۵)

«[اگر] معلوم شود در تفکر اسلامی چه چیزی ”علم“ خوانده می‌شود، دیگر فریضه بودن و مقدس بودنش و نیز اینکه ملائکه بال‌های‌شان را زیر پای عالم یا متعلم پهن می‌کنند خود به خود روشن خواهد شد.» (همان: ۱۰۴)

پانوشت‌ها:

[۱] اصول کافی، جلد اول، باب ثواب العالم و المتعلم، حدیث ۱.

[۲] فاطر: ۲۸.

[۳] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۲.

[۴] همان: ص ۴۸.

[۵] إسرا: ۸۲.

[۶] مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۴۲۰۹ و ۴۲۱۰.

[۷] نقل از المحجّة البیضاء، ج ۱، ص ۱۵۷.

[۸] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۹. (به نقل از منیة المرید)

[۹] همان: ص ۴۶.

[۱۰] نهج‌البلاغه: حکمت ۲۸۹.

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (۱۳۸۸). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دوست و دشمن پیامبر (ص) کیست؟

نهج‌البلاغه

 امیرالمؤمنین (ع):

«دوست محمد (ص) کسی است که خدا را اطاعت کند، هرچند پیوند خویشاوندی او دور باشد، و دشمن محمد (ص) کسی است که خدا را نافرمانی کند، هرچند خویشاوند نزدیک او باشد.» (نهج‌البلاغه: حکمت 96)

 

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

سنت نبوی در تغییر و تحول!

کتاب دولت و اجرای شریعت

محمد سروش محلاتی می‌نویسد:

«رسول خدا (ص) رسالت خود را از تحول در زیرساخت‌های فکری جامعه آغاز کرد و در مرحله نخست، بنیادهای اعتقادی مردم را تغییر داد و آنان را از شرک به توحید درآورد؛ سپس اصول اخلاقی را تحکیم بخشید. بعد از آن، شریعت در قالب اصولی روشن ارائه گردید، و این مجموعه ”اعتقاد، اخلاق و فقه“ به جهانیان چنین عرضه شد:

”قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیئًا وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ ... ]انعام: 151 ــ  152[؛ بیایید تا آنچه حرام گردیده را برای‌تان بازگو کنم: به خداوند شرک نورزید، به والدین خود نیکی کنید، فرزندان خویش از ترس گرسنگی نکُشید، به کارهای زشت نزدیک نشوید، انسان بی‌گناه را به قتل نرسانید، به مال ایتام دستبرد نزنید، کیل و وزن را عادلانه تحویل دهید، در گفتارتان عدالت را رعایت کنید، به پیمان‌های‌تان وفادار باشید.

آنچه در این دوره از مردم خواسته می‌شد، نه از لحاظ کمیّت، مشتمل بود بر تکالیف زیاد و فراوان، نه از لحاظ کیفیت مشتمل بود بر دستورات سخت و سنگین. در همین شرایط بود که مواد شریعت به تدریج ارائه می‌شد و مسلمانان آزاد بودند به ارتکاب بسیاری از رفتارهایی که در واقع حرام بود. صاحب المیزان با استناد به همین آیات سوره انعام بیان می‌کند که قرآن در گام‌های نخست همه دستورات الهی را به گونه‌ای جمع کرده است که حتی عقل افراد عامی و کوته‌فکر هم از پذیرفتن آن سرباز نمی‌زند، زیرا اگر کسی از کمترین خرد بهره داشته باشد، در ضرورت ”پرهیز از زشتی‌ها“ تردید نمی‌کند و هیچ کس به حکم فطرت و عواطف انسانی خویش ”بدی به پدر و مادر“ یا ”قتل فرزند“ یا ”خوردن مال یتیم“ را نمی‌پسندد. ]المیزان، ج 4، ص 158[

اسلام با این تدبیر چارچوب شریعت را در جامعه جداشده از جاهلیت مستقر کرد. بهترین نمونه در زمینه سیرِ تدریجیِ احکام آیاتِ ”حرمت خمر“ است که در قرآن ابتداء از ”خمر“ یاد شده و فقط ”اشاره“ شده است که روزیِ پسندیده‌ای نیست. ]نحل: 67[؛ سپس خمر را مصداق ”اثم“ معرفی کرده و در بیانی توأم با ملاطفت و مدارا نفع آن را نیز مطرح کرده ]بقره: 219[ و در نهایت تحریم خمر را به اثبات رسانده است. ]مائده: 90[ در عین حال، قرآن ”کیفر و حدّی“ برای شرب خمر بیان نکرد و رسول خدا (ص) هم در مجازات شرب خمر به تنبیه با ضربهٔ کفش (نه تازیانه) اکتفا کرده ]الکافی، ج 7: 214 ــ 215[ و سپس به مرور این مجازات افزایش یافته تا به هشتاد تازیانه رسیده است.» (سروش محلاتی، 1394: 18 ــ 19)

«امروز برای ما این سؤال مطرح است که چرا پیامبر اسلام (ص) در یک اقدام انقلابی و با تصمیم یکباره مبادرت به ریشه‌کن کردن فساد نکرد و چرا حداقل در دوران مدینه، که بر اوضاع اجتماعی کاملاً مسلط بود و می‌توانست با اِعمال قدرت مانع از ارتکاب گناه شود و همه ابعاد شریعت را به اجرا گذارد، به چنین کاری اقدام نکرد؟

کسانی که سرشار از احساسات دینی‌اند و فقط غیرت اسلامی در وجودشان موج می‌زند چنین شیوه‌ای را برنمی‌تابند و خود را صرفاً به استناد ”تعبد“ و ”اینکه خداوند اجازه نداده بود“ قانع می‌کنند. لذا نتیجه می‌گیرند که ما تکلیف دیگری داریم و اگر مماشات و مدارا از پیامبر پذیرفته بود، از ما پذیرفته نیست و کاری را که آن روز پیامبر (ص) انجام نداد ما باید امروز انجام دهیم. ولی متفکرانی که غیرت‌شان با عقل آمیخته است چنین شیوه‌هایی را به ضرر دین و موجب تنفر از شریعت می‌دانند. در منطق آنان این شیوه‌های فشار و تحمیل برای تربیت انسان مهذب و ساختن جامعه پاکیزه اساساً با اهداف اسلامی در تضاد است.» (همان: 19 ــ 20)

 

یادداشت‌ها:

ـ سروش محلاتی، محمد. (1394). دولت و اجرای شریعت: سلسله مقالات دولت و ابزارهای الزام شهروندان به شریعت. تهران: نشر نی.

ـ سایت محمد سروش محلاتی: دولت و ابزارهای الزام به شریعت (2) (دسترسی در 1397/9/9)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

فلسفه ارائه تدریجی شریعت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پیامبر (ص) ــ مشورت با و نظرخواهی از یاران!

مطهری و کتاب سیری در سیره نبوی

شهید مطهری می‌نویسد:

«]پیامبر[‌ در مقام نبوت، در مقامی که اصحاب آن‌چنان به او ایمان دارند که می‌گویند اگر تو فرمان بدهی خود را به دریا بریزیم به دریا می‌ریزیم، در عین حال نمی‌خواهد سبکش انفرادی باشد و در مسائل تنها تصمیم بگیرد، برای اینکه اقلّ ضررش این است که به اصحاب خودش شخصیت نداده ]است[؛ یعنی گویی شما اساساً فکر ندارید، شما که فهم و شعور ندارید، شما ابزارید، من باید فقط دستور بدهم و شما عمل کنید. آن وقت لازمه‌اش این است که فردا هرکس دیگر هم رهبر بشود همین طور عمل کند و بگوید: لازمه رهبر این است که رهبر فکر کند و نظر بدهد و غیر رهبر هر که هست فقط باید ابزارهای بلااراده‌ای باشند و عمل کنند. ولی پیغمبر در مقام نبوت چنین کاری را نمی‌کند. شورا تشکیل می‌دهد که اصحاب چه بکنیم؟ ”بدر“ پیش می‌آید، شورا تشکیل می‌دهد؛ ”اُحد“ پیش می‌آید، شورا تشکیل می‌دهد: اینها آمده‌اند نزدیک مدینه. چه مصلحت می‌دانید؟‌ از مدینه خارج بشویم و در بیرون مدینه با آنها بجنگیم یا در همین مدینه باشیم و وضع خودمان را در داخل مستحکم کنیم؟ اینها مدتی ما را محاصره می‌کنند، اگر موفق نشدند، شکست‌خورده برمی‌گردند. بسیاری از سالخوردگان و تجربه‌کارها تشخیص‌شان این بود که مصلحت این است که در مدینه بمانیم. جوان‌ها که بیشتر به اصطلاح حالت غروری دارند و به جوانی‌شان برمی‌خورد گفتند: ما در مدینه بمانیم و بیایند ما را محاصره کنند؟! ما تن به چنین کاری نمی‌دهیم، می‌رویم بیرون، هر جور هست می‌جنگیم. تاریخ می‌نویسد خود پیغمبر اکرم مصلحت نمی‌دید که از مدینه خارج بشوند، می‌گفت اگر در مدینه باشیم، موفقیت‌مان بیشتر است؛ یعنی نظرش با آن سالخوردگان و تجربه‌کارها موافق بود، ولی دید اکثریت اصحابش، که همان جوان‌ها بودند، گفتند: نه یا رسول الله! ما از مدینه می‌زنیم بیرون، می‌رویم در دامنه احد، همان جا با آنها می‌جنگیم. جلسه تمام شد. یک وقت دیدند پیغمبر اسلحه پوشیده بیرون آمد و فرمود: برویم بیرون. همان‌هایی که این نظر را داده بودند آمدند گفتند: یا رسول الله! چون شما از ما نظر خواستید، ما این جور نظر دادیم، ولی در عین حال ما تابع شما هستیم. اگر شما مصلحت نمی‌دانید، ما برخلاف نظر خودمان در مدینه می‌مانیم. فرمود: پیغمبر همین قدر که اسلحه پوشید و بیرون آمد، دیگر صحیح نیست اسلحه‌اش را کنار بگذارد. حالا که بنا شد برویم بیرون، می‌رویم بیرون.» (مطهری، 1383: 53 ــ 54)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1383). سیری در سیره نبوی. چاپ بیست‌وهفتم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

شرح صدر پیامبرانه!

سید حسن اسلامی

سید حسن اسلامی اردکانی می‌نویسد:

«شرحِ صدر لازمهٔ پیامبری و راهبری است. نگاهی به قرآن اهمیت این ویژگی را نیک نشان می‌‌دهد. با مرور آیات مربوط به حضرت موسی (ع) و حضرت محمد (ص) یک ویژگی مشترک را در هر دو می‌‌یابیم. هر دو دارای شرحِ صدر بودند یا خواستار آن شده بودند. موسی پس از آنکه به پیامبری برانگیخته شد نخستین خواسته‌اش از خداوند شرحِ صدر بود (رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، سوره طه، آیه 25). خداوند نیز در مقام امتنان بر محمد یادآور می‌شود که مگر به تو شرح صدر ندادیم و سینه‌ات را نگشودیم (أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ سوره انشراح، آیه 1).

از مضمون این آیات می‌‌توان دریافت که این فضیلت به طور طبیعی کمتر در کسی یافت می‌شود و کسب آن نیازمند کوششی پیوسته و درخور است. به‌طور طبیعی انسان‌ها فاقد گشودگی روحی و قلبی هستند. غالباً تنگ‌دل می‌‌شوند و به اندک ناملایمتی یا مخالفتی برمی‌آشوبند. شرحِ صدر امری طبیعی نیست که در همه کس یافت شود، بلکه نیازمند کاری سترگ و گاه جانکاه است. هنگامی که خداوند موسی را به پیامبری برگزید، وی تصریح کرد که من تنگ‌دل می‌‌شوم. (وَیضِیقُ صَدْرِی، سوره شعراء، آیه 13)

گرچه محمد (ص) سخنی از تنگ‌دلی خویش به زبان نمی‌‌آورد، اما خداوند از رازش باخبر است و به او می‌‌گوید که می‌‌دانیم از آنچه می‌گویند تنگ‌دل می‌‌شوی (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یقُولُونَ، سوره حجر، آیه 97). طرفه آنکه، تعبیر ضیقِ صدر تنها همین دو بار در قرآن به کار رفته است. با برابر نهادن این دو تعبیر می‌‌توانیم معنای دقیق شرحِ صدر را دریابیم.

دعوی پیامبری و راهبریِ مردم ادعایِ درشتی است و در پی آن مخالفت‌ها و دشواری‌‌ها پدیدار می‌‌شود. در پی این جنس ستیزه‌گری و درشتی، کام پیامبران تلخ و عرصه بر آنها تنگ می‌شود. اینجاست که آنان به فضیلت شرحِ صدر آراسته می‌‌شوند. این فضیلت به آنها کمک می‌کند تا یارای تحمل دشواری مسیر دعوت و تلخی دشمنی را داشته باشند و خود را از اندیشه دشمنی و انتقام پاک کنند. گرچه هر انسانی نیازمند شرحِ صدر است، پیامبران بیش از همگان به آن نیاز دارند.

محمد (ص) به دلیل داشتن شرحِ صدر بود که توانست میان قبایل متخاصم آن زمان وحدت پدید آورد و آنها را به امتی یگانه بدل سازد. این شرحِ صدر بود که در پی آن نرمی و رفق پدیدار آورد و محمد را شمع جمع مسلمانان کرد. در پی این شرحِ صدر بود که پیامبر هر گونه سختی را تاب آورد و تا پایان راه همان‌گونه که فرمان یافته بود پایداری کرد. (سوره شورا، آیه 15)

فضیلت شرحِ صدر بود که زمینه‌ساز گذشت و بخشش در پیامبر شد، به گونه‌ای که از سر دشمنان خونی خود گذشت و حتی خانه آنها را پس از فتح مکه مأمن و امان‌خانه اعلام کرد. در زمانی که اقتضای پیروزی و درهم شکستنِ حریف ریشه‌کنی او بود، پیامبر بزرگوارانه گذشته‌ها را به گذشته سپرد و راه اخوت و همکاری را در جامعه هموار کرد.

امروزه نیز آنکه خود را پیرو محمد رسول (ص) می‌‌داند باید از این معلم متعلمانه بیاموزد و فضایل او را در خود بپروراند؛ از جمله همین فضیلت شرحِ صدر که جامعه تنگ‌دل و عصبی ما سخت بدان نیاز دارد. اما شرحِ صدر نیازمند آن است که خود را به چالش بگیریم و بر خلقیات و منش غریزی و طبیعی خود چیره شویم. این کار مستلزم آن است تا اژدهای درون خود را رام کنیم و اجازه ندهیم مهار خردمان را به دست گیرد و، به تعبیر عالمان اخلاق، از سطح اخلاق طبعی و غریزی به سوی اخلاق انسانی و متعالی فرارویم.» (اسلامی اردکانی، روزنامه اعتماد، ش 4239؛ 1397: ص 1)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسلامی اردکانی، سید حسن. (1397). شرح صدر پیامبرانه. تهران: روزنامه اعتماد (شماره 4239؛ صفحه 1).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز