«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۱۱ مطلب با موضوع «دانشوران :: عبدالکریم سروش» ثبت شده است

ایمان خود را باید نو کرد!

عبدالکریم سروش (1367):

«عموم دینداران کمتر می‌توانند از ایمان خود فاصله بگیرند و از بیرون یا از بالا در آن نظر کنند. گویی شرط دینداری آن است که آدمی در دیانت خویش نقادانه نظر نکند، و آنچه را که دارد بی‌چون‌وچرا و بدونِ پرسش و کنکاش مجدد و مکرر حفظ کند.

اما شخص دیندار باید آن‌چنان هاضمه قوی و ظرفیت فراخی داشته باشد که هر از چند گاه به آنچه می کند و می‌اندیشد و اعتقاد می‌ورزد دوباره بنگرد و آنها را از غربال دانش‌ها و تأملات جدید بگذراند و پابه‌پای تکامل معنوی و فکری تکامل ایمانی نیز بیابد و هر روز از خود بپرسد که آنچه در آن غوطه‌ور است چیست و چرا به آن روی آورده است.

انسان مختار و مکلف و عاقل، اگر عاقلانه و مختارانه به امری روی آورد، لاجرم اقبالش مبتنی بر دلیلی خواهد بود. ایمان آوردن نمی‌تواند و نمی‌باید امری تقلیدی باشد. امّا همه می‌دانیم که ممکن است دلایلی را که پیش‌تر بر پذیرش و انجام کاری داشته‌ایم چه بسا امروز در نظرمان چهره و جلوه دیگری داشته باشند.

 آدمی حاضر است در طول زندگی خویش بارها جامه‌ها، دوستان، خانه و روابط خویش با دیگران را دگرگون کند، امّا دیر آماده و متفطّن می‌گردد که باید ایمان خود را نیز نو کند، یعنی باید از نو در آنچه که داشته و بدان اعتقاد می‌ورزیده نظر کرده و پابه‌پای بالا آمدنِ سایر شئون و سطوح هستیِ خویشِ، ایمان خود را نیز ارتقاء بخشیده و از منظر رفیع‌تری در آن نظر کند.

این امر به نوعی جراحی نامهربانانه نسبت به دین می‌ماند، و لذا برخی از این کار حذر می‌نمایند و گمان می‌کنند که این‌گونه نگریستن‌ها با قوّت ایمان منافات دارد. امّا در حقیقت چنین نیست. تجدیدنظر در آنچه که آدمی دارد و عزیز می‌شمارد در واقع تجدیدنظری است برای صیقلی کردن،  غبارزدایی، تجدیدنظری است برای بهتر دیدن، بهتر شناختن، و بیشتر دوست داشتن.

لذا ما باید هر روز خود را در معرض پرسش‌های نو قرار دهیم، و از خود بپرسیم که چرا اکنون این‌گونه هستیم و چرا بدین‌جا رسیده‌ایم و به راه دیگر نمی‌رویم یا نرفته‌ایم.

در این جهان پرسش‌ها به اعتباری بر دو دسته‌اند:

پرسش‌های کهنه‌شونده و پرسش‌های کهنگی‌ناپذیر.

عرصه فلسفه و عرصه دین عرصه‌هایی هستند که پرسش‌های آنها هرگز کهنگی نمی‌پذیرند. در واقع این‌گونه پرسش‌ها لازمه ”این‌چنین بودن آدمی“ هستند و هیچ‌گونه خاستگاه دیگری ندارند. یعنی ناشی از القاء و تلقین و وسوسه و توطئه نمی‌باشند. تا آدمی آدمی است این پرسش‌ها نیز با وجودِ وی همراه‌اند. چرا که از لوازم و خصوصیات وجود آدمی محسوب می‌شوند.

بنابراین، اگر برای کسی این‌گونه پرسش‌ها نو نشود و همواره تازه و پرطراوت نباشد، باید در شکوفایی شخصیت انسانی خود تردید نماید.

این امور یکبار و برای همیشه پاسخ نمى‌یابند، بلکه آدمی می‌تواند از ارتفاعات و مناظر مختلف در آنها بنگرد و نکته‌های تازه بیاموزد ...» (بخش‌هایی از سخنرانی در مسجد اقدسیه)

یادداشت‌ها:

ـ اینستاگرام عبدالکریم سروش (دسترسی در 1399/6/21)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

اشتباه فاحش در ترجمه سخن مشهور امام حسین (ع)!

عبدالکریم سروش (۲۰۱۵):

«کلامی از امام حسین (ع)، که به گمان من متضمن نکته‌ حکیمانه‌ فوق‌العاده مغتنمی است که برای همه‌ ما باید آموزنده باشد و گوشواره‌ گوش خرد ما باشد، نقل شده است که:

امام (ع) در روز عاشورا، وقتی که دشمنان به حرم و خانواده ایشان حمله کردند، این جمله را گفتند:

”إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِین، فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُم“

 اگر دین ندارید، [در دنیای‌تان] آزاده باشید.

روضه‌خوان‌ها معمولاً این جمله را این چنین ترجمه می‌کنند: اگر دین ندارید، ”لااقل“ آزاده باشید.

ولی در کلام امام حسین ”لااقل“ نیامده است و این کلمه را آوردن، لطف و حُسن و عمق این جمله را کاملاً می‌گیرد. در واقع، در کلام امام، یک معادله‌ بسیار مهمی برقرار شده است؛ گویا ”آزاده بودن“ عِدل ”دینی بودن“ است. اگر کسی ”آزاده“ بود، درست شبیه این است که کسی دیندار است. از ”دیندار“ انتظار می‌رود که آزاده باشد و اگر آزاده نباشد، دیندار نیست.

از ”انسان“، ولو اینکه در حوزه‌‌ای از حوزه‌های دینی قرار ندارد، انتظار می‌رود که آزاده باشد و اگر آزاده بود، ولو دینی هم نداشته باشد و به گوش او نخورده باشد، همچنان یک انسانِ شریف و مقبول درگاه خداوند است.

این اصل، اساس و گوهر اندیشه‌ اخلاقی‌ است که آدمی باید آزاده باشد.

این آزادگی، هم تفسیر بیرونی دارد هم تفسیر درونی دارد؛ هم از درون باید از رذایل پیراسته بود و هم از بیرون باید بردهٔ کسی نبود، غلامی پیشه نکرد، خوی نوکری نداشت و استقلال و منش مستقل داشت و از این طریق، هم دین خود را تصحیح کرد و هم دنیای خود را.

”إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِین، فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُم“

این را به خاطر داشته باشید و مطمئن باشید که اگر در طریق ”آزادگی“ سیر کنید، بدون تردید مسیری است که شما را به سعادت و به حقیقت می‌رساند.» (با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ کانال عبدالکریم سروش (دسترسی در 1399/6/9)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

حج مهم‌ترین نماد دین است!

عبدالکریم سروش:

«بارها تکرار کردم که احکام نصیبه‌های نازله نبوت هستند، برخلاف تصور عامه که می‌پندارند مهم‌ترین کار پیامبر آوردن احکام شرعی و فقهی بوده است. مهم‌ترین کاری که پیامبر کردند دادن بینش تازه‌ای از جهان بود. او همه چیز را از خدا پر کرد. حج به نظر من مهم‌ترین نماد دین است. حج در میان اعراب برقرار بود. آنها دور بت‌ها طواف می‌کردند. دو تپه صفا و مروه بود که بر سر هرکدام بتی بود. و اعراب مشرک از این بت به سوی آن بت می‌شتافتند و دوباره برعکس. به پای بت‌ها قربانی می‌کردند. کاری که پیامبر کردند این بود که هیچ‌کدام از این اعمال را تغییر ندادند. بت‌ها را از خانه کعبه جمع کردند و به مردم گفتند، به جای بُتانِ باصورت، دور خدای بی‌صورت طواف کنید. بت‌ها را از تپه‌های صفا و مروه برداشتند و گفتند میان این دو کوه با یاد خدا هروله کنید. گفتند قربانی را انجام دهید، اما نه به پای بتان، بلکه به پای خدا. یعنی او معنای دیگری به عمل‌شان داد و گرنه اعمال سابق‌شان برجای بود. این اصل رسالت پیامبر بود، نه اینکه یک رشته احکام و قوانین خشک بیاورد.» (سروش، 1397: 379 ــ 380)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1397). کلام محمد رؤیای محمد. انتشارات صقراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

فلسفه حج!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
انسان اندیشه‌ورز

درسی که از واقعهٔ کربلا می‌توان آموخت!

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«درسی که از واقعهٔ کربلا می‌توان آموخت این است که هیچ نظام حکومتی، بشری، سیاسی در این جهان تضمین نشده است، حتی اگر شخصیتی چون پیامبر (ص) آن را تأسیس و ایجاد کرده باشد. کجروی‌های اندک اولیه رفته‌رفته چنان افزون‌تر و افزون‌تر خواهد شد که کار را به فاجعهٔ غیرقابل‌جبرانی خواهد کشید. شرط عقل این است که سرچشمه را به بیل بگیریم، وگرنه ”چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.“» (عبدالکریم سروش، 1393: 169)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1393). قمار عاشقانه: شمس و مولانا. چاپ پانزدهم. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

هیچ حکومتی از انحراف بیمه نیست!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عزا بر خود کنید!

عبدالکریم سروش:

«به نظر می‌رسد عشق و علاقه به امام حسین تأثیر چندانی در رفتارهای اجتماعی مردم ما ندارد؛ یعنی به قول معروف به حسینیه می‌روند و سینه‌زنی و عزاداری‌شان را می‌کنند ولی بیرون که می‌آیند بعضاً خلاف روش و منش امام حسین عمل می‌کنند. آیا این امر، معلول نادرست بودن روش‌های عزاداری ماست یا علل فرهنگی دیگری دارد و چگونه می‌شود آن را از میان برداشت؟‏

‌سؤال عمیقی است. من این مسئله را در سطح کلّی‌تر مطرح می‌کنم:

آداب دینی، به طور کلی آنچه که به نام آداب دینی نامیده می‌شود؛ عزاداری برای امام حسین و روضه‌خوانی و غیره که از آداب مستحب است، در حالی که خود نماز را می‌توانیم مثال بزنیم؛ عین این وضع در مورد نماز هم هست، فرد نماز واجبش را می‌خواند، گاهی به نماز جماعت هم می‌خواند ولی می‌بینیم زندگی او همان زندگی است؛ مشی او همان مشی است. ظاهراً نماز خواندنش تأثیری در رفتارش نداشته است؛ منکرات را متأسفانه باز هم عمل می‌کند، به ‌آسانی دروغ می‌گوید و به‌ آسانی غیبت می‌کند، ولی این عادت را هم دارد که نمازش را حتماً بخواند. هیچ وقت نمی‌گوییم که خدای‌نکرده چون آن کارهای زشت را می‌کند، نماز را هم کنار بگذارد.

کنار گذاشتن نماز یک زشتی دیگری است که بر آنها افزوده خواهد شد، ولی در عین حال این هم سؤالی است که پس این نماز چه شد؟

این عزاداری چه شد؟

پس اینها چه نقشی و چه اثری داشتند؟

خوب این پرسش مهمی است.‏

‌‏تبدیل شدن ”آداب دینی“ به ”عادت“ از جمله آفات جامعه دینی است‏.

‌‏به طور کلی آداب دینی استعداد شدیدی برای بدل شدن به عادت دارند. همین که ‏تبدیل به عادت شدند، آن نقش وادارنده یا بازدارنده‌شان را از دست می‌دهند؛ اعم از اینکه آدم را از بدی باز دارند و به نیکی وادارند. عادت‌ها چنین هستند.

اصولاً عادت‌ها به جای آنکه هشیاری بیاورند، غفلت می‌آورند. وقتی چیزی به صورت مکرر درآمد و عادت شد، خواب‌آور می‌شود. برای اینکه بچه به خواب رود، خیلی آرام دست به پشتش می‌زنند و این حرکت مکرر او را به خواب می‌برد. انسان وقتی در ماشین نشسته و این ماشین با سرعت یکنواخت حرکت می‌کند و هیچ دست‌اندازی در مسیر آن نیست، رفته رفته به خواب می‌رود.

عادت‌ها خواب‌آور هم می‌شوند و این یکی از نکته‌های بس مهم است.

رهبران دینی جامعه، روحانیان، مصلحان، واعظان، مذکران یکی از وظایف جدی‌شان این است که آداب دینی را از صورت عادت شدن درآورند. پیروی از عادات و پر و بال دادن به آنها و هشدار ندادن مردم به اینکه مبادا این آداب شکل عادت بگیرد غفلت‌‌آفرین است.‏

‌‏برای پاره‌ای از مردم همین عزاداری و این مراسم به جای اینکه منبّه آنها شود، گاهی خواب‌آور می‌شود؛ گاه توجیه‌کننده کار زشت‌شان می‌شود؛ گاه آن دغدغه‌های وجدان‌شان را تخفیف می‌دهد.

اگر شخصی احیاناً کار زشتی می‌کرد و خود خویش را ملامت می‌کرد، گاهی پاره‌ای از این آداب دینی باعث می‌شود که آن ملامت وجدان هم کم کم خاموش شود و فرد از آن تأثیر نپذیرد و به همین دلیل هم باید همیشه این تذکر را داد که مبادا این امور به صورت عادت درآیند و تأثیر خودشان را از دست بدهند.‏

حال آن نکته‌ای که قبلاً بیان کردم مربوط به همین جا می‌شود؛ اگر چیزی فقط با عواطف ما ارتباط پیدا کرد و نه جوانب دیگر روحی ما، این امر تبدیل شدنش به عادت خیلی خیلی شدید و سریع انجام می‌گیرد و دیگر نباید در تحول بخشیدن به شخصیت و تغییر افکار از آن انتظار زیادی داشته باشیم ولی اگر توأم با تأملات عقلانی شد، همین توأم شدن با تأملات عقلانی است که آن را از اینکه صرف یک عادت کورکورانه و تقلیدی شود دور نگه می‌دارد و آن را به یک عمل زنده و اثربخش تبدیل می‌کند.

خوب در مسئله عاشورا هم باید این فکر را کرد؛ اینکه باید نو شود و این نو شدن ما را از غفلت و ناپختگی دربیاورد. اگر به ‏صورت یک سنت تقلیدی تکراری همیشگی درآمد، خدای‌ناکرده گاهی ممکن است نتیجه معکوس هم بدهد. آن داستانی که مولوی در مثنوی در مورد مراسم روز عاشورا ذکر می‌کند در واقع به همین معناست و اگر کسی ظاهربین باشد و ظاهر ابیات را توجه کند، شاید هم برای او خوشایند نباشد. نقل می‌کند روزی شاعری وارد حلب شد (کشور سوریه کنونی) و دید که مردم مشغول عزاداری هستند. پرسید:

برای چه عزاداری می‌کنید؟

گفتند:

تو مگر نمی‌دانی امروز روز عاشوراست و روزی است که یکی از بزرگان، جانی که از همه عالم برتر است (به تعبیر مولوی) به پای شهادت رفته و ما برای او عزاداری می‌کنیم.

بعد او می‌پرسد:

 این شخص کی شهید شده است؟

می‌گویند: هفت قرن قبل

می‌گوید: مگر شما تا به حال خواب بودید که خبرش امروز به شما رسیده است؟

هفت قرن قبل کسی شهید شده و شما حالا عزاداری می‌کنید.‏

‌‏پس عزا بر خود کنید ای خفتگان‏

زانکه بد بندی است این خواب گران‏» (کانال تلگرامی عبدالکریم سروش، تاریخ دسترسی در 1398/6/18)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی عبدالکریم سروش (دسترسی در 1397/6/22)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

پس عزا بر خود کنید، ای خفتگان!

آیا مولانا عزاداری شیعیان را تحقیر کرده است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

قربانیِ ابراهیمی گذشتن از عزیزترین‌هاست!

عبدالکریم سروش:

«”اسماعیل‌ها“ و ”اسحاق‌ها“ی کوچک‌تری هستند که همگان باید قربانی کنند تا بتوان گفت که ”حج ابراهیمی“ می‌کنند؛ قوام حج ابراهیمی به ”قربانی ابراهیمی“ است و قربانی ابراهیمی گذشتن از عزیزترین چیزهاست.

در محدودهٔ کارهای مشروع و مجاز اخلاقی، البته قربانی کردن شرط است و بدون این قربانی اصلاً کسی به جایی نمی‌رسد.

حرکت قربانی کردن حیوان، یک حرکت ”سمبلیک“ است. آدم اگر نداند که در ادیان یک رشته امور و آداب و مراسم سمبلیک و کنایی وجود دارد، اصلاً حقیقت ادیان را نمی‌فهمد.

بنده و شما حق نداریم یک حیوانی را برای شکم خودمان بکشیم و رنج دهیم. اینکه در بودیسم و هندوئیسم حیوانات را نمی‌کشند بسیار کار روایی می‌کنند. فقط خالق آنها می‌تواند اجازه دهد و اگر اجازه نمی‌داد، ما حق نداشتیم. اینکه در قرآن هست ”با نام خداوند حیوانات را بکشید و بخورید“ همین معنا را می‌دهد، یعنی با اجازهٔ او، با رضایت او ...

ما سمبل‌ها را باید بفهمیم، [قربانی کردن] یعنی یک چیزی را فدا کنید، قربان کنید، این قربانی کردن را بیاموزید، بالاتر از آن را هم شاید یک وقتی شما باید قربانی بکنید.» (کانال عبدالکریم سروش)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی عبدالکریم سروش (دسترسی در 1398/5/21)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دلبستگی فرجامین ابراهیم!

در باب قصه ابراهیم و فرزندش در قرآن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«آنچه به نام ”علم“ در اسلام نامیده می‌شود متفاوت است با آنچه که امروزه حرمت زیاد یافته و ”علم“ نامیده می‌شود و تبدیل به لقب پرحرمتی شده است که توسط کسانی به دنبال یک رشته از افکار بسته می‌شود تا آنها را از انتقاد مصون بدارد!» (سروش، ۱۳۸۸: ۷۸) «در شریعت اسلام و در معارف اسلامی ”علم“ تعریف نشده است، ولی برای علم صفاتی و برای عالم هم صفاتی ذکر شده است و اگر ما این صفات را در نظر بگیریم [...] تا حدودی به مفهوم علم از نظر اسلامی نزدیک شده‌ایم.» (همان: ۸۳)

«در زمینهٔ علم و عالم اولاً از پیامبر (ص) نقل شده است:

”العلماء ورثة الأنبیاء؛ علما وارث پیامبران‌اند.“ [۱]

یک عالم چگونه می‌تواند میراث پیامبران را منتقل کند به نحوی که به معنای واقعی وارث پیامبران محسوب شود؟ وراثت از پیامبر مسلماً وراثت در ملک و مال و امثال این امور نیست. و آنچه که نقش اصلی پیامبران را تشکیل می‌دهد عبارت است از هدایت به معنای وسیع کلمه. عالمان هم از همین جهت از پیامبران وراثت می‌کنند و کار آنها را ادامه می‌دهند. از همین جا باید تا حدودی اصولاً به قالب‌گیری این اندیشه راه پیدا کرد که عالم چگونه دارد معرفی می‌شود و نقش و شأن و فنی که عالم از نظر اسلام باید داشته باشد چیست؟ این باید به ما نشان دهد که ما از چه بینشی پیروی می‌کنیم و در چه مسیری داریم گام می‌گذاریم. به خاطر بیاورید که فرانسیس بیکن می‌گفت که ما علم را علم نمی‌شناسیم مگر اینکه ما را بر طبیعت چیره‌تر کند. این را مقایسه کنید با این اندیشه که ما علم را علم نمی‌شناسیم مگر اینکه ما را وارث پیامبران و پیامبرگونه کند. در این مقایسه شما به خوبی می‌توانید حدس بزنید که چارچوب اندیشه اسلامی درباره علم چیست.» (همان: ۸۴)

«نکته دومی که در زمینه علم و عالم گفته شده این است که عالم دارای خشیت می‌شود. این مطلب را هم در روایات و هم در خود قرآن داریم:

”إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ تنها دانشمندان و عالمان‌اند که دارای خشیت خداوند می‌شوند.“ [۲]

و نیز از امام صادق (ع) نقل شده است که:

”[متن عربی]؛ هر کس بی‌نصیب از خشیت باشد عالم محسوب نمی‌شود، حتی اگر با موشکافی‌های محققانه دشواری‌های علمی را حل کند.“ [۳]

و نیز از امام علی (ع) منقول است که:

”[متن عربی]؛ آن که علم را علم می‌کند خشیت است و آن که علم را جهل می‌کند عُجب و خویشتن‌بینی است.“ [۴]» (همان: ۸۴ ــ ۸۵)

«نکته سوم اینکه علم هدایت‌آور است یعنی کسی را به خود رها نمی‌کند. نه تنها هدایت‌آور است بلکه ضلالت‌آور هم هست [...] این مسأله بسیار آموزنده‌ای است، این نه تنها در مورد علم صادق است، بلکه در مورد بسیاری از امور دیگر در این جهان نیز صادق است.

قرآن خود درباره خودش چنین سخنی را دارد. قرآن خود را هدایت می‌داند، نور می‌داند، ولی در عین حال معتقد است که:

”وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؛ قرآن بر مؤمنین شفاء و رحمت است، ولی برای ظالمان خسارت و زیان است.“ [۵]

از مولانا هم بخوانیم که:

زانکه که از قرآن بسی گمره شدند

زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سربالا نبود [۶]» (همان: ۸۶ ــ ۸۷)

«نکته بعد اینکه از نظر اسلامی و در تفکر اسلامی، علم امر ذومراتب است. غرض من اجمالاً و مختصراً این است که علم سطوح مختلف دارد و از حقیقت واحد می‌توان درک‌های متفاوت داشت. و همین درک‌های متفاوت به نحوی است که موضع‌گیری‌های متفاوتی ایجاد خواهد کرد. همیشه در اجتماعات اسلامی (و در غیر آن) برخوردهای بسیار داشته‌ایم که متفکرانی به تکفیر متفکران دیگری می‌پرداختند و عارفانی هم وجود داشتند که در دل می‌گفتند ”ای بی‌خبران راه نه آن است و نه این.“ یعنی از موضع والاتری به آنان نگاه می‌کردند. در تمام این موارد، این اندیشه فی‌الجمله مورد قبول بود که تفکر سطوحِ مختلف دارد و ممکن است که از امری بعضی از افراد درک و استنباطی داشته باشند و افراد دیگر از همان چیز درک و استنباط دیگری داشته باشند به نحوی که یکی، آنچه را که دیگری می‌فهمد صددرصد تکذیب کند و بر باطل بداند.» (همان: ۸۹)

«صفت دیگر علم، صمت و سکوت و حلم است. علم باید برای شخص عالم صمت و حلم بیاورد.

از امام رضا (ع) منقول است که:

”[متن عربی]؛ از علامات فقیه بودن، حلم و صمت است.“ [۷]

امام صادق (ع) از امام علی (ع) نیز روایت کرده‌اند که:

”[متن عربی]؛ عالم سه علامت دارد: علم و حلم و صمت.“ [۸]

از پیامبر (ص) علیه نیز منقول است که:

”[متن عربی]؛ هیچ مقارنتی افضل از مقارنت علم و حلم نیست.“ [۹]

امیرالمؤمنین (ع) درباره یکی از اصحاب خودشان (که بنابر یکی از اقوال، ابوذر بود) این ارزش را ذکر می‌کنند:

”یکی از صفات این ′اخ فی الله‘ (این برادر خدایی) این بود که بیشتر اوقات خود را ساکت بود.“ [۱۰]

این ارزش امروز نزد ما عکس شده است. پرحرف‌ترین و پرادعاترین اشخاص ظاهراً ارجمندترین اشخاص می‌شوند. اما از نظر تفکر اسلامی، علم شخص را سوق می‌دهد به سمت صمت [= سکوت].» (همان: ۹۴ ــ ۹۵)

«[اگر] معلوم شود در تفکر اسلامی چه چیزی ”علم“ خوانده می‌شود، دیگر فریضه بودن و مقدس بودنش و نیز اینکه ملائکه بال‌های‌شان را زیر پای عالم یا متعلم پهن می‌کنند خود به خود روشن خواهد شد.» (همان: ۱۰۴)

پانوشت‌ها:

[۱] اصول کافی، جلد اول، باب ثواب العالم و المتعلم، حدیث ۱.

[۲] فاطر: ۲۸.

[۳] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۲.

[۴] همان: ص ۴۸.

[۵] إسرا: ۸۲.

[۶] مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۴۲۰۹ و ۴۲۱۰.

[۷] نقل از المحجّة البیضاء، ج ۱، ص ۱۵۷.

[۸] بحارالأنوار، جزء ۲، کتاب العلم، ص ۵۹. (به نقل از منیة المرید)

[۹] همان: ص ۴۶.

[۱۰] نهج‌البلاغه: حکمت ۲۸۹.

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (۱۳۸۸). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران کهن شده است!

 

علم چیست فلسفه چیست

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«قرن نوزدهم قرن غرور علم تجربی است. پیروزی‌های علوم در این قرن به خوبی مکشوف بود. اما نارسایی‌های آن هنوز برای همه مشهود نبود. خصومت با طبیعت و تسلط بر آن، که محرک و هدف کاوش‌های تجربی است، برای چشم‌های ظاهربین به شکوفایی و ثمر نشسته بود. می‌پنداشتند که چندان چیزی نمانده است که کشف شود و تا مدت کوتاهی پرده از راز همهٔ معماهای جهان برداشته خواهد شد و همهٔ مجهولات به سوهان علم تراش خواهد یافت. و بلور شفاف و پرتوخیز دانش چشم همه بلفضولان را خیره خواهد کرد. می‌گفتند جهان یک مسأله مکانیک ساده است. فیزیک آینده اندکی فربه‌تر از فیزیک کنونی است. می‌گفتند نیوتن قوانین حرکت را برای همه زمان‌ها کشف کرده است. دکارت گفته بود به من امتداد و حرکت بدهید جهان را می‌سازم. ماخ می‌گفت به من خط‌کش و ساعت بدهید همه چیز را اندازه می‌گیرم. و لاپلاس می‌گفت حرکت امروز ذرات جهان را معین کنید تا من همهٔ آینده جهان را پیش‌بینی قطعی کنم.

پوزیتیویسم در دامن چنین قرنی و در قلب چنین فضایی پرورش یافت. اندیشه مادر و بنیادین این مکتب این بود که بشر جز به دانش تجربی راه به دانش دیگری ندارد. و به گفته برتراند راسل، نماینده و سخنگوی نامبردار این مکتب در قرن بیستم، اگر از چیزی آگاهی تجربی نتوان داشت، از آن هیچ آگاهی نمی‌توان داشت. به سخن دیگر، اینان علم به معنای اول [دانش] را معادل علم به معنای دوم [دانستنی‌های تجربی] گرفتند و بخشی از آن را مساوی همهٔ آن دانستند و هر چه را در قلمرو علم تجربی نمی‌گنجید در زمرهٔ مجهولات و مبهمات در آوردند.

و چنین بود که لقب پرحرمت و کوبنده ”علمی“ تولد یافت. ”علمی“ از این پس معادل ”درست و حقیقی“ به کار می‌رفت. و ”غیرعلمی“ با طنینی پوزیتیویستیک، مفهوم ”نادرست و خرافی“ را منتقل می‌نمود. ”علم“ هیبتی ساحرانه به خود گرفت و لقب ”علمی“ چون بازوبندی جاودانه شد که بر هر چه می‌بستند از نقد و اعتراض مصون می‌ماند. علم اینک شرک بزرگ روزگار ماست و علم‌پرستی جانشین بت‌پرستی دوران‌های کهن شده است.

باید از همین جا بهوش بود که فروشنده متاع پوزیتیویست‌ها نباشیم و ناآگاهانه در ذهن خود معادله ”علمی = درست“ را اذعان نکنیم. و علم در برابر جهل را معادل علم در برابر دانستنی‌های غیرتجربی نگیریم. دایره درست و نادرست بسی گشاده‌تر از دایره علمی و غیرعلمی است، نه هر چه درست است لزوماً علمی (تجربی) است و نه هر چه غیرعلمی است لزوماً نادرست است.

[...] و چه اندوه‌بار و رنج‌آور است که می‌بینیم کسانی مقلدانه و عامیانه به دفاع از ”علمی“ بودن اسلام و ایمان برخاسته‌اند و در غایت خامی و ساده‌لوحی، تن به افسون رقیب داده‌اند و از سر حقارت و ضعف، حال که گویی حریف را در موضع قوت دیده‌اند می‌کوشند تا از آن نمد کلاهی برای خود فراهم کنند. اما حقیقت این است که این جز کلاهی بیش نیست؛ کلاه فریبی بر سر صد خطای نهان. که همه جا اسم حاکی از مسمّیٰ نیست.

پرسیدنی است که همین مدعا که ”فقط تجربه است که حقیقت را به ما می‌نمایاند“ چگونه و از چه راهی به ثبوت رسیده است. و به سخن دیگر، از کجا می‌توان دانست که مدعای فوق درست است. پیداست که برای اثبات صحت این مدعا دست به تجربه نمی‌توان برد، چرا که اولاً سؤال یادشده و جواب آن یک پرسش و پاسخ تجربی نیست و ثانیاً به فرض که تجربی باشد مگر همین تجربه نیست که اکنون مورد سؤال و کاوش است و مگر می‌توان از چیزی که درستی خودش مورد سؤال است برای اثبات درستی همان چیز اتخاذ دلیل نمود؟

چنین است که آشکار می‌شود، درستی و واقع‌نمایی تجربه، اگر مورد پذیرفتن باشد، خودش یک امر تجربی نیست، یعنی درست و نادرست معادل تجربی و غیرتجربی نیستند. این سخنان هیچ‌یک برای بی‌مقدار کردن علم تجربی نیست، بلکه برای شناختن خود آن و تعیین مرزها و توانایی‌های آن است.» (سروش، 1388: 3 ــ 6)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1388). علم چیست؟ فلسفه چیست؟ چاپ هفدهم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

علم و عالِم در آموزه‌های اسلامی!

آیا عِلم می‌تواند چیزی را اثبات کند؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

شب‌های قدر بهار توبه است!

حدیث بندگی و دلبردگی

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«در این شب‌ها[ی قدر] عمل‌های بسیاری رسیده است. شاید قرآن بر سر گرفتن کوچک‌ترینِ آنها باشد. اما مهم‌ترینِ آنها توبه کردن؛ طلب عافیت کردن و تا سحر بیدار ماندن و خدا را به یاد داشتن و بر گناهانِ گذشته دریغ خوردن، و طلب عفو کردن از خداوند است. گفت‌وگو در علمِ نافع هم در این شب‌ها ثواب بسیار دارد و وارد شده است. همه اینها برای رفع غفلت است. اما در اصل، این شب‌ها بهار توبه است و از هر وقت دیگری مطلوب‌تر است که انسان‌ها به آمرزش خواستن رو بیاورند.

 اگر کسی در این شب‌ها موفق به توبه‌ واقعی شود، شب او شب قدر است. یعنی دلش و حالش و جانش عوض شده ‌است و همچنان که گفته‌اند، تقدیر سال و بلکه همه‌ عمر آینده‌اش را رقم زده‌ است. اصلی‌ترین بهره‌ای که می‌توان برد، بهترین و شریف‌ترین میوه‌ای که از شاخسار رحمت خداوندی در این شب‌ها می‌توان چید، توفیق در توبه است، که عبارت است از: به خود آمدن و در پیش خود و خداوند، شخصیت خود را عریان نهادن و دفتر گذشته‌ خود را ورق زدن، و در برابر خود عصیان کردن، و از افراط‌ها و تفریط‌ها ندامت حاصل کردن، به کژی‌ها و نقص‌های خود اعتراف کردن و از خداوند مغفرت خواستن و پشیمانی و تلخی ندامت را با ژرفای جان احساس کردن، و عزم اکید بر ترک گناهان و تغییر مسیر در باقی‌مانده‌ عمر ورزیدن است.» (سروش، ۱۳۸۸: ۱۳۲ ــ ۱۳۳)

«توبه یکی از اصیل‌ترین مفاهیم دینی است. بیرون از دین، ما دگرگونی شخصیت و تغییر منش و رفتار داریم، اما چیزی به نام توبه نداریم. این مفهوم، یک مفهومی است که تنها در بستر اندیشه‌ دینی می‌روید و انجام آن فقط برای انسان دیندار میسر است. بشارتی که خداوند به توبه‌کاران داده است و کرامت و مغفرتی که نصیب آنان می‌کند و آن پاکی و قدسیتی که پس از توبه دست می‌دهد تنها برای یک انسان دیندار درک‌شدنی و حاصل‌شدنی است. پیامبران هم در ابتدای ظهور و بعثت‌شان یکی از مهم‌ترین دعوت‌های‌شان دعوت به توبه بود و ندای ”توبوا الی الله“ سر می‌‌دادند. این توبه، هم روی ‌دل با خدا کردن بود و دست از معبود‌های کاذب شستن و هم از گناهان عذر خواستن و دل را از گرد رذیلت پیراستن. عارفان و سالکان هم گفته‌اند که نخستین مرحله از مراحلِ سلوک توبه است. پس از اینکه تنبهی در کسی حاصل شد و در اثر ترغیب و توصیه‌ صاحب‌دلی عزم کرد که در جاده‌ سلوک دینی و اخلاقی پا بگذارد، باید که در مرتبه‌ اول، بر خود و گذشته‌ خود پا بنهد و تولد نوینی پیدا کند. توبه پا نهادن بر گذشته‌ خویش است. ابتدا توبه کردن از گناه داریم و این نازل‌ترین مرتبه‌ توبه است، که البته مرتبه و مرحله‌ فوق‌العاده مهمی است و آن را نباید کوچک شمرد؛ چراکه مبیّن و متضمن شجاعت به اعتراف و شجاعت در مقام عمل است. سپس توبه از خیال را داریم، یعنی بر درِ دل نشستن و بیگانه را اذن ورود ندادن. و هیچ‌یک از این دو بی‌مدد خداوند برنمی‌آید.» (همان: ۱۳۳ ــ ۱۳۴)

«خداوند توبه را فوق‌العاده دوست دارد. ]...[ ”إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ؛ خداوند کسانی را که توبه می‌کنند و به دنبال پاکی هستند دوست دارد.“ (بقره: 222)

مولانا فرمود:

تو مگو ما را بر آن شه بار نیست

با  کریمان کارها دشوار نیست

(مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۱)

”با کریمان کارها دشوار نیست“ این لطیف‌ترین پیامی است که از عمق یک تجربه‌ دینی برمی‌خیزد. کسانی که خداوند را می‌خوانند، او را باید به صفت کریم بخوانند و بدانند که راه‌شان برای ورود به محضر میزبانی کریم کوتاه است و همان‌گونه که امام سجاد در دعای ابوحمزه ثمالی گفته‌اند:

”إنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ إنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ؛ کسی که به سوی تو سفر می‌کند راهش نزدیک است و تو از کسی پنهان نمی‌شوی. بلکه مردم به واسطه‌ اعمال‌شان از تو پنهان و دور می‌گردند.“» (همان: 153 ــ 154)

 

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1388). حدیث بندگی و دلبردگی. چاپ هفتم. تهران: انتشارات صراط.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خوف و حبِّ حق عینِ آزادگی است!

عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«خوف‌ و حبّ حق‌ عینِ‌ آزادگى است‌ و انبیا در اصل‌ براى آن‌ آمده‌اند. 

کیست‌ مولى‌ آنکه‌ آزادت‌ کند

بند رقیت‌ زپایت‌ برکند 

چون‌ به‌ آزادى نبوت‌ هادى است‌

مومنان‌ را زانبیا آزادى است‌

(مثنوی، دفتر ششم، ابیات 4540 ــ 4541 )

ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ مزرعه‌ این‌ دو صفت‌ است‌؛ به‌ همین‌ دلیل‌ ماه‌ خداست‌. ماهى است‌ که‌ خوف‌ از خدا در آن‌ به‌ اوج‌ می‌رسد، زیرا روزه،‌ که‌ از بهترین‌ تجلى‌گاه‌هاى اطاعت‌ از خداست،‌ در این‌ ماه‌ واجب‌ می‌گردد، روزه‌اى که‌ مستلزم‌ صبر و خویشتن‌دارى‌ است‌ و صبرى‌ که‌ به‌ منزله‌ سَرِ ایمان‌ است ]نهج‌الفصاحه، ص 294، جمله 1862[ و ایمان‌ بدون‌ صبر ایمان‌ نیست‌. دعاهاى مخصوص‌ ماه‌ رمضان‌ نیز در جهت‌ تقویت‌ و ایجاد رابطه‌ محبت‌آمیز با خداست‌. بنابراین‌ ماه‌ رمضان‌ ماه‌ خوف‌ از خدا ماه‌ ایمان‌ معرفت‌ و محبت‌ نسبت‌ به‌ اوست‌ و ماه‌ شعبان‌ و ادعیه‌ آن‌ نیز پیش‌‌درآمد ورود به‌ چنین‌ ماهى ‌است‌. از این‌ مدخل‌ باید به‌ نیکى‌ وارد شد تا زمانى که‌ به‌ ضیافت‌ خداوند می‌رویم‌ با دلى‌ پاک‌ و روحى عطش‌ناک در محضر او بنشینیم‌ و از آن‌ خوان‌ بی‌دریغ‌ حظ وافر و بهره‌ بسیار ببریم‌.» (سروش، ۱۳۸۸: 172 ــ 173)

«]البته[ منظور ما از خوف جُبن نیست. جُبن (ترسو بودن) یک صفت مذموم و یک رذیلت اخلاقی است، در حالی که خوف صفتی ممدوح و از ثمرات معرفت است. به تعبیر دیگر، معرفت هم در چهرهٔ دوستی و هم در چهرهٔ ترس و خوف ظاهر می‌گردد. بندگانِ پارسا خائف‌اند، نه جبون و زبون. در قرآن هم از خوف و خشیت سخن رفته است، نه از جُبن:

 ”وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى؛ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَى“ ]نازعات: 40 ــ 41[ 

یا

”إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ“ ]فاطر: 28[» (همان: 167 ــ 168)

یادداشت‌ها:

ـ سروش، عبدالکریم. (1388). حدیث بندگی و دلبردگی. چاپ هفتم. تهران: انتشارات صراط.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

آزادی معنوی یعنی چه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز