«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

زانکه از قرآن بسی گمره شدند!

مولوی

از خدا می‌خواه تا زین نکته‌ها

در نلغزی و رسی در منتها

 

زانکه از قرآن بسی گمره شدند

زان رسن قومی درون چَه شدند

 

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سربالا نبود

(مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش 200)

 

یادداشت‌ها:

ـ گنجور (دسترسی در 1396/6/29)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

با قرآن بسیاری هدایت و بسیاری گمراه می‌شوند!

 

شهید مطهری می‌نویسد:

«واقعاً قرآن چه کتابی است و برای چیست؟ آیا کتاب طب است؟ فلسفه است؟ تاریخ است؟ ریاضی است؟ هیچ‌کدام. پس چیست؟ کتاب هدایت است: هُدیً.

چه کسانی را این کتاب هدایت می‌کند؟ آیا همه را؟ یعنی پس از آمدن قرآن، دیگر گمراهی باقی نمی‌ماند و همه به طور جبر هدایت می‌شوند؟ خیر، بلکه نه تنها همه را هدایت نمی‌کند، بلکه عده‌ای به وسیله آن گمراه خواهند شد؛ چنانکه در آیه 26 همین سوره ]بقره[ می‌خوانیم: ”یضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یهْدِی بِهِ کَثِیرًا“ ]بقره: 26[؛ خدا به وسیله قرآن گروه زیادی را هدایت و گروه زیادی را گمراه خواهد نمود. ولی البته ”وَ مَا یضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ“ ]بقره: 26[ خدا گمراه نمی‌کند به وسیله قرآن مگر فاسق‌ها را. فاسق‌ها یعنی خارج‌شده‌های از مسیر فطرت انسانی.

مولوی می‌گوید وقتی نکته‌ها خیلی دقیق و لطیف باشد، اشخاص لایق را بالا می‌برد، ولی در مقابل، افراد نالایق را گمراه می‌کند:

از خدا می‌خواه تا زین نکته‌ها

درنلغزی و رسی در منتها

و سپس اشاره به همین آیه می‌کند و می‌گوید:

زانکه از قرآن بسی گمراه شدند

زین رسن قومی درون چَه شدند

کلمه ”رسن“، که به معنای ریسمان و طناب است، از خود قرآن استفاده شده است، آنجا که تعبیر حَبْلُ اللَّه فرموده [است[؛ یعنی قرآن ریسمان خداست.

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سر بالا نبود 

می‌گوید: با ریسمان قرآن عده‌ای به درون چاه رفتند؛ در حالی که ریسمان ریسمان است، هم می‌توان به وسیله آن بالا رفت و هم پایین؛ ریسمان گناهی ندارد.» (مطهری، 1381: 61 ــ 62)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1381). آشنایی با قرآن. جلد 2. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌های‌ مرتبط:

دین چاقوی دولبه است!

دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مباهله!

آل عمران 61

«و هر کس که پس از فرارسیدن علم ]وحی[ به تو درباره او ]عیسی[ با تو محاجه کند بگو بیایید تا ما پسران‌مان و شما پسران‌تان، ما زنان‌مان و زنان‌تان، ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را بخوانیم، سپس تضرع کنیم و بخواهیم که لعنت‌ الهی بر دروغ‌گویان فرود آید.» (آل‌عمران: 61)


یادداشت‌ها:‌

ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

کوفهٔ نعمان بن بشیر و کوفهٔ ابن زیاد!

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری درباره «کوفه» می‌نویسد:

«در کتاب‌های تاریخی سخنان عده‌ای را با آب و تاب نقل می‌کنند که امام حسین را از رفتن به طرف کوفه نهی می‌کردند و هشدار می‌دادند که کوفیان بی‌وفایند و دل‌های‌شان با او و شمشیرهای‌شان علیه اوست. با ملاحظه این سخنان، عده‌ای تعجب می‌کنند که این پیش‌بینی‌ها چه دقیق به وقوع پیوست. حال اینکه در اینجا خلطی صورت گرفته و دو کوفه یکی پنداشته شده است.

هنگامی که امام حسین به طرف کوفه حرکت کرد، اخبار متعددی دریافت کرده بود که ده‌ها هزار نفر آماده یاریش هستند. آن حضرت قصد این کوفه را کرد، نه کوفه‌ای که در بعد معلوم شد که مسلم بن عقیل در آن کشته شده است و مردم به گوشه‌ای خزیده‌اند. کوفهٔ اول، برای یاری امام حسین حاضریراق و پادررکاب بود و حاکم آن، نعمان بن بشیر، بر شیعیان سخت نمی‌گرفت. اما کوفهٔ دوم، با به حاکمیت رسیدن ابن زیاد و ترفندهای او، از دست شیعیان خارج و مُسلم در آن کشته شد. امام حسین به طرف کوفهٔ اول می‌رفت؛ یعنی شهری که اخبار مثبت و برانگیزنده‌ای از آن رسیده بود. تا آن هنگام، هیچ خبری از کوفه دوم به امام حسین نرسیده بود و هیچ‌کس دیگر نمی‌دانست که چه تحولات ناگواری در آن رخ داده است. پس این دو کوفه را نباید با یک‌دیگر خلط کرد. کوفهٔ نعمان (کوفهٔ اول) با کوفه ابن زیاد (کوفهٔ دوم) فرق داشت. اما بسیاری این دو کوفه را از هم تفکیک نمی‌کنند و به اشتباه می‌افتند. می‌گویند امام حسین از مکه تصمیم گرفت به کوفه برود، اما از آنْ کوفهٔ ابن زیاد را اراده می‌کنند. در حالی که امام تصمیم داشت به کوفه نعمان برود. اگر هنگامی که امام در مکه بود وضع کوفه چنان بود که در دوره ابن زیاد بود، هرگز به آنجا هجرت نمی‌کرد. شاهد اینکه مسلم بن عقیل را از آن رو به کوفه فرستاده بود تا بررسی کند که اگر زمینه برای ورودش مهیاست، به آنجا برود.

مردم کوفه ده‌ها نامه به امام حسین نوشتند و او را دعوت به پیشوایی در آن شهر کردند. آن حضرت به صِرف دریافت آن نامه‌ها روانه کوفه نشد، بلکه جانب احتیاط را نگاه داشت و مسلم ین عقیل را به نمایندگی خویش بدان سو گسیل داشت تا اگر او هم آمادگی کوفه را اعلام دارد، به آن شهر هجرت کند. مُسلم به کوفه رفت و نزدیک به چهل روز در آنجا بود و وضع اجتماعی و سیاسی شهر را بررسید. او از بسیاری از مردم شهر برای امام حسین بیعت گرفت.» (اسفندیاری، 1395:‌ 213 ــ 214)

«در آن ایام، حاکم کوفه نعمان بن بشیر بود و او چندان بر شیعیان سخت نمی‌گرفت. وی مخفیگاه مُسلم را می‌دانست (خانه مختار، که دامادش بود و از مخالفان بنی امیه)، ولی هیچ اقدامی برای دستگیریش نکرد ]تاریخ الطبری، ج 5، ص 355[. منطق او این بود که می‌گفت: ”تا کسی به جنگ من نیاید به جنگ او نمی‌روم. ]الارشاد، ج 2، ص 41[“ درباره وی گفته‌اند: ”بردبار و اهل عبادت و مسالمت‌جو بود. ]تاریخ الطبری، ج 5، ص 356[“ با اینکه شیعیان شرکت در نمازهایش را تحریم کرده و او را تنها گذاشته بودند، اما بر کسی سخت نمی‌گرفت.» (همان: 215)

«در آن حیص و بیص که کوفه آماده یاری امام حسین می‌شد، هواداران بنی امیه، از جمله عمر بن سعد، عُمارة بن عُقبَه و عبدالله بن مسلم، چندین نامه به یزید نوشتند و گفتند که چه نشسته‌ای که کوفه دارد از دست می‌رود. ]...[ یزید درنگ نکرد و جوانی مستبد و خون‌ریز و خشن را به حکومت کوفه منصوب کرد. ابن زیاد به جای نعمان نشست و با سلاح زر و زور و تزویر کوفیان را تطمیع و تهدید و تحمیق کرد. او بر شهر مسلط شد و مخفیگاه مُسلم را کشف کرد. هانی بن عروه را، که مسلم در خانه او مخفیانه می‌زیست، دستگیر کرد و کشت، و در پی آن، مُسلم را به او ملحق ساخت.» (همان: 217)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پیروی کورکورانه از نیاکان و پیشینیان!

بقره 170

«و چون به ایشان گفته شود از آنچه خداوند نازل کرده است پیروی کنید، گویند خیر، ما از آنچه نیاکان‌مان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم. حتی اگر نیاکان‌شان چیزی نیندیشیده و راهی نیافته باشند» (بقره: 170)

 

یادداشت‌ها:‌

ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تقلید کورکورانه!

شهید مطهری درباره «تقلید کورکورانه» می‌نویسد:

«بسیاری از مردم این‌گونه‌اند که چیزهای مورد باور اجتماع باورشان می‌شود؛ یعنی چیزی که در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و نسل‌های گذشته آن را پذیرفته‌اند صرفاً به دلیل اینکه نسل‌های گذشته آن را قبول کرده‌اند می‌پذیرند. قرآن می‌فرماید هر مسئله‌ای را با معیار عقل بسنجید، نه اینکه هرچه نیاکان شما انجام دادند آن را سند بدانید یا آنکه آن را به کلی طرد کنید. بسا مسائل هست که در گذشته مطرح شده و در همان موقع هم غلط بوده ]است[، اما مردم آن را پذیرفته‌اند و بسا مسائل درست که در زمان‌های دور عرضه شده ]است[، اما مردم به دلیل نادانی از قبول آن خودداری کرده‌اند. در پذیرش این مسائل باید از عقل و اندیشه مدد گرفت، نه اینکه کورکورانه به تقلید پرداخت. قرآن اغلب پیروی از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فکر قرار می‌دهد:
بقره 170

به ایشان گفته می‌شود از دستورات الهی پیروی کنید. می‌گویند آیا از روش‌های پدران‌مان دست برداریم؟ آیا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند، شما باید جریمه بی‌شعوری آنها را بدهید؟!
قرآن تأکید می‌کند که قدمت یک اندیشه نه دلیل کهنگی و غلط بودن آن است و نه موجب صحت و درستی آن. کهنگی در امور مادی راه می‌یابد، اما حقایق هستی هرچه که زمان بر آنها گذشته باشد کهنه و فرسوده نمی‌شوند. حقیقتی مثل ”إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ“ ]رعد: 11[ تا دنیا دنیاست پابرجا و استوار و صادق است. قرآن می‌گوید باید با سلاح عقل و اندیشه با مسائل روبه‌رو شوید؛ نباید عقیده‌ای درست را به دلیل آنکه دیگران انگ و برچسب به انسان می‌زنند رها کرد و نباید عقیده‌ای را به صرف تعلق داشتن به این یا آن شخصیت بزرگ و معروف پذیرفت. در هر زمینه‌ای باید خود به تحقیق و بررسی در مورد مسائل پرداخت.» (مطهری، 1381: 60 ــ 61)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1381). آشنایی با قرآن. جلد 1. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پیروی مکن!

اسرا 36

«و از آنچه به آن علم نداری پیروی مکن» (اسراء: 36)

 

یادداشت‌ها:‌

ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بیرون بردن گوشت‌های قربانی از صحرای منیٰ

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«در ”فروع کافی“ آمده است که محمد بن مسلم از امام صادق (ع) درباره بیرون بردن گوشت‌های قربانی از صحرای منیٰ سؤال کرد. آن حضرت فرمود: آن روز که ما می‌گفتیم نباید چیزی از گوشت قربانی را از منیٰ بیرون برد برای آن بود که مردم آنجا بدان نیاز داشتند. اما امروزه که حاجیان فراوان شده‌اند ]و قربانی بیش از نیاز مردم آنجاست[ بیرون بردن آن عیبی ندارد ]الفروع من الکافی، ج 4، ص 500[. حال بنگرید که تا همین چند سال پیش قربانی‌های مازاد بر نیاز را در منیٰ دفن می‌کردند و به هزاران فقیر خارج از آنجا نمی‌دادند.» (اسفندیاری، 1395: 77)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

درباب قصه ابراهیم و فرزندش در قرآن!

ابوالقاسم فنایی

ابوالقاسم فنایی می‌نویسد:

«”آیا قربانی کردن خود در راه خداوند کاری اخلاقی است؟“ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد، آنگاه می‌توان ادعا کرد که کار فرزند ابراهیم اخلاقاً موجه بوده است. کار خود ابراهیم نیز از دو جهت موجه بوده است: یکی اینکه قربانی کردن فرزند قربانی کردن خود است و دیگری اینکه کمک کردن به دیگری برای قربانی کردن خود در راه خدا از نظر اخلاقی نادرست نیست. همچنین می‌توان پرسید: اگر خودکشی برای رهاشدن از درد و رنج جانکاهی که بیماران صعب العلاج به آن دچارند اخلاقاً موجه است، چرا قربانی کردن خود در راه خدا به شرطی که درد و رنجی برای دیگران در بر نداشته باشد و حق دیگران را ضایع نکند، اخلاقاً ناموجه باشد؟»

متن کامل این جستار را می‌توانید در دین‌آنلاین بخوانید!

یادداشت‌ها:

ـ دین‌آنلاین: پایگاه تحلیل خبری دین‌پژوهی (دسترسی در 1396/6/10)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دلبستگی فرجامین ابراهیم!

قربانی ابرهیمی گذشتن از عزیزترین‌هاست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چرا امام حسین (ع) در مکه نماند؟

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«برای امام حسین (ع) آشکار بود که بنی امیّه می‌خواهند او را بکشند؛ اگرچه در حرم امن الهی. اما آن حضرت نمی‌خواست حرمت خانه خدا هتک شود و محیطی را که خداوند امن قرار داده بود (مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا) ]آل‌عمران: 97[ ناامن گردد. امام نه فقط به قصد دفاع از خویش، بلکه برای رعایت حرمت خانه خدا از مکه به کوفه رفت. می‌دانست که بنی امیّه نه تنها سفّاک، که هتّاک هستند و پروای خانه خدا را ندارند.

هنگامی که عبدالله بن زبیر به امام حسین گفت در مکه بمان تا مردم با تو بیعت کنند، آن حضرت فرمود: ”]متن عربی[؛ کشته شدنم را در یک وجب بیرون از مکه بیشتر می‌پسندم تا در آنجا کشته شوم. و کشته شدنم را در دو وجب بیرون از مکه بیشتر دوست دارم تا اینکه در یک‌وجبی آن کشته شوم.“ ]انساب‌الاشراف، ج 3، ص 375[

همچنین محمد بن حنفیه از امام حسین خواست که در مکه بماند که در آنجا هم عزیزتر است و هم محفوظ‌تر. اما آن حضرت فرمود: ”]متن عربی[؛ می‌ترسم که یزید بن معاویه مرا در حرم بکشد و حرمت این خانه به سبب من مباح شود. ]الملهوف، ص 128[ 

اگر امام حسین در مکه می‌ماند، یاورانی می‌یافت و می‌توانست در پناه خانه خدا با عمّال یزید بجنگد و تعدی بنی امیه را به حرم خدا ابزار تبلیغ علیه آنها بسازد. اما آن حضرت نمی‌خواست خانه خدا را سپر جان خویش قرار دهد.

از همین جا می‌توان دانست که چه تفاوتی است میان امام حسین و دشمنانش (بنی امیّه) و امام حسین و رقیبانش (عبدالله بن زبیر و همراهانش). ابن زبیر از مخالفان یزید بود و خود را رقیب امام حسین می‌پنداشت. وی، پس از شهادت امام، در مکه علیه یزید قیام کرد و خانه خدا را سنگر خود قرار داد. سپاه یزید به مقابله پرداخت و کعبه را آماج آتش و سنگ ساخت و بنای کعبه را ویران کرد و پرده‌هایش را به آتش کشید. ابن زبیر، ده سال بعد، در زمان عبدالملک بن مروان، بار دیگر خانه خدا را سپر قرار داد و به جنگ با خلیفه برخاست. این بار نیز عمّال حکومت آتش و سنگ بر خانه خدا افکندند. پس بنگرید که تفاوت از کجاست تا کجا. امام حسین خود را سپر کعبه کرد و ابن زبیر کعبه را سپر خود.» (اسفندیاری، 1395: 211 ــ 212)

پس‌نوشت: حرکت امام حسین (ع) از مکه به طرف کوفه را روز هشتم ذی‌حجه گفته‌اند. (همان: 217)


یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز