امیرالمؤمنین (ع) هنگام غسل دادنِ پیامبر (ص) فرمود:
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
امیرالمؤمنین (ع) هنگام غسل دادنِ پیامبر (ص) فرمود:
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
«کسانی که خوش دارند که بدنامی در حق مؤمنان شایع گردد در دنیا و آخرت عذابی دردناک دارند و خداوند میداند و شما نمیدانید.» (نور: 19)
یادداشتها:
ـ قرآن. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان
«هرچه شنیدی را
بازگو مکن، که نشانه دروغگویی است و هر خبری را دروغ مپندار، که نشانه نادانی است.»
(نهجالبلاغه: بخشی از نامه 69، خطاب به حارث همدانی)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
شهید مطهری مینویسد:
«قرآن کریم تکیهٔ فراوانی روی این مطلب دارد که جوّ جامعهٔ اسلامی جوّ تهمت و بهتان و افترا و بدگویی نباشد. مردم مسلمان هروقت چیزی در مورد برادران و خواهران مسلمان خود شنیدند، مادام که به سرحد یقین قطعی ــ نه ظنّ و گمان ــ نرسیدهاید که جای شک و شبهه نباشد و یا بینهٔ شرعی اقامه نشده است، وظیفهشان این است که آنچه میشنوند به اصطلاح معروف ”از این گوش بشنوند و از گوش دیگر بیرون کنند“ و، به تعبیر دیگر، همان جا که میشنوند دفن کنند و حتی به صورت اینکه ”من شنیدم“ هم نقل نکنند؛ نه تنها به صورت یک امر قطعی نقل نکنند، حتی این طور هم نگویند که ”من چنین چیزی شنیدهام.“ همین گفتنِ ”شنیدم“ هم ”پخش“ است و اسلام از پخش این نوع خبرهای کثیف و ناپاک و آلوده ناراضی است.» (مطهری، 1386: 51 ــ 52)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی (1386). آشنایی با قرآن. جلد 4. چاپ بیستودوم.
تهران: انتشارات صدرا.
«نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده و با آن مدارا کن و به زور و اکراه بر چیزی مجبورش نساز و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر، جز در آنچه بر تو واجب است و باید آن را در وقت خاص خودش به جا آوری.» (نهجالبلاغه: بخشی از نامه 69، خطاب به حارث همدانی)
«برای دلها رویآوردن
و نشاط، و پُشتکردن و فراری است؛ پس آنگاه که نشاط دارند، آن را بر انجام مستحبات
وادارید، و آنگاه که پُشت کرده و بینشاط است، به انجام واجبات قناعت کنید.» (همان:
حکمت 312)
«دلها را رویآوردن و پُشتکردنی است؛ پس دلها را آنگاه به کار وادارید که خواهشی دارند و رویآوردنی، زیرا اگر دل را به اجبار به کاری واداری، کور میگردد.» (همان: حکمت 193)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
شهید مطهری مینویسد:
«روح انسان فوقالعاده لطیف است و زود عکسالعمل نشان میدهد. اگر انسان در یک کاری بر روح خودش فشار بیاورد ــ تا چه رسد به روح دیگران ــ عکسالعملی که روح انسان ایجاد میکند گریز و فرار است. مثلاً، در عبادت جزء توصیههای پیغمبر اکرم این است که عبادت را آنقدر انجام دهید که روحتان نشاط عبادت دارد، یعنی عبادت را با میل و رغبت انجام میدهید. وقتی یک مقدار عبادت کردید، نماز خواندید، مستحبات را به جا آوردید، نافله انجام دادید، قرآن خواندید و بیدارخوابی کشیدید، دیگر حس میکنید الآن این عبادت سخت و سنگین است، یعنی به زور دارید بر خودتان تحمیل میکنید. فرمود: دیگر اینجا کافی است، عبادت را به خودت تحمیل نکن. همینقدر که تحمیل کردی، روحت کمکم از عبادت گریزان میشود و گویی عبادت را مانند یک دوا به او دادهای. آنوقت یک خاطرهٔ بد از عبادت پیدا میکند. همیشه کوشش کن در عبادت نشاط داشته باشی و روحت خاطرهٔ خوش از عبادت داشته باشد.» (مطهری، 1383: 184ــ 185)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی (1383). سیری در سیره نبوی. چاپ بیستوهفتم. تهران: انتشارات صدرا.
امیرالمؤمنین (ع):
«ای مردم! آن کس که از برادرش اطمینان و استقامت در دین و درستی راه و رسم را سراغ دارد باید به گفته مردم درباره او گوش ندهد. آگاه باشید! گاهی تیرانداز تیر افکَنَد و تیرها به خطا میرود؛ سخن نیز چنین است. درباره کسی چیزی میگویند که واقعیت ندارد و گفتار باطل تباهشدنی است و خدا شنوا و گواه است. بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست.
(پرسیدند معنای آن چیست؟ امام (ع) انگشتان خود را میان چشم و گوش گذاشت و فرمود)
باطل آن است که بگویی ”شنیدم“ و حق آن است که
بگویی ”دیدم“.» (نهجالبلاغه: خطبه 141)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
شهید مطهری مینویسد:
«حُسن و قُبح بر دو گونه است: فعلی و فاعلی. هر عملی دو جنبه و دو بُعد دارد و هریک از دو جنبه آن از نظر خوبی و بدی حسابی جداگانه دارد. ممکن است یک عمل از لحاظ یک بُعد نیک باشد، ولی از بُعد دیگر نیک نباشد. عکس آن نیز ممکن است. و نیز ممکن است یک عمل از لحاظ هر دو بُعد نیک یا بد باشد. این دو بُعد عبارت است از: شعاع اثر مفید و یا مضرّ عمل در خارج و در اجتماع بشر، و شعاع انتساب عمل به شخص فاعل و انگیزههای نفسانی و روحی که موجب آن عمل شده است و عامل خواسته است به واسطه آن عمل و با وسیله قرار دادن عمل به آن هدفها و انگیزهها برسد. از نظر بعد اول باید دید اثر مفید و یا مضرّ عمل تا کجا کشیده شده است؟ و از نظر دوم باید دید که عامل در نظام روحی و فکری خود چه سلوکی کرده و به سوی کدام مقصد میرفته است؟» (مطهری، 1352: 271)
«پس حُسن و قُبح فعلی، یا خوبی و بدی اعمال، از نظر بُعد اول بستگی به اثر خارجی آن عمل دارد؛ و حُسن و قُبح فاعلی یا خوبی و بدی از نظر بُعد دوم بستگی به کیفیت صدور آن از فاعل دارد. در حساب اول، قضاوت ما درباره یک عمل از لحاظ نتیجه خارجی و اجتماعی آن است؛ و در حساب دوم، قضاوت ما از نظر تأثیر داخلی و روانی عمل در شخص فاعل است.» (همان: 272)
«نسبت حُسن فعلی به حُسن فاعلی نسبت بدن به روح است. یک موجودِ زنده ترکیبی است از روح و بدن؛ باید در پیکر عملی که حُسن فعلی دارد حُسن فاعلی دمیده شود تا آن عمل زنده گردد و حیات یابد.» (همان: 274) «حُسن فعلی برای پاداش اخروی عمل کافی نیست، حُسن فاعلی هم لازم است؛ حُسن فعلی به منزله تن و حُسن فاعلی به منزله روح و حیات است.» (همان: 283) «از نظر اسلام، عمل آنگاه خیر و صالح محسوب میگردد که از دو جهت حُسن داشته باشد: حُسن فعلی و حُسن فاعلی.» (همان: 318)
یادداشتها:
«گروهی خدا را به امید بخشش پرستش کردند، که این پرستش بازرگانان است؛ و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند، که این عبادت بردگان است؛ و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری پرستیدند و این پرستش آزادگان است.» (نهجالبلاغه: حکمت 237)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
ابوالقاسم فنایی مینویسد:
«انگیزه و نیت در اخلاق فردی نقش مهمی بازی میکند، نه تنها نیتِ بد نشانه پستی و رذیلت نفسانی و نقصان و انحطاط اخلاقی فرد است و ”از کوزه همان تراود که در اوست“، که اساساً پارهای از عالمانِ اخلاق ارزش اخلاقی عمل را تابع نیت فاعل آن میدانند. اما بهتر است ”حُسن و قبح فعلی“ را از ”حُسن و قبح فاعلی“ جدا کنیم و بگوییم کار خوبی که از انگیزه بدی سرچشمه گرفته حُسن فاعلی ندارد، هرچند حُسن فعلی دارد، زیرا شهودهای اخلاقی ما گواهی میدهند که خود افعال با صرفنظر از فاعل و انگیزه او نیز قابل ارزشداوری اخلاقیاند و کار خوبی که با نیت بد انجام گرفته با کار بدی که با نیت بدی انجام گرفته یکسان نیست.» (فنایی، 1384: 55) «به هر حال، از نظر اخلاق فردی نیت اهمیت بسیاری دارد و دستکم این است که نیتِ خوب خود یکی از فضایل و ارزشهای اخلاق فردی به شمار میرود و در کمال و سعادت فردی و اخروی شخص نقش دارد.» (همان.)
« [...] قضاوت در مورد فعل با قضاوت در مورد فاعل یکی نیست. بعضی از کارها، مانند عدالتورزی یا احسان، با صرفنظر از فاعل و انگیزه او از نظر اخلاقی خوب و بایستهاند، یعنی واجد ”حُسن فعلی“اند، در حالی که ”حُسن فاعلی“ آنها از انگیزه فاعل سرچشمه میگیرد و تابعی از آن به شمار میرود. به تعبیر دیگر، انگیزه فاعل نیز مشمول ارزشداوری اخلاقی است و به خوب و بد یا اخلاقی و غیراخلاقی تقسیم میشود و کمال یا انحطاط اخلاقی شخص را بر آفتاب میافکند. انگیزه خوبِ اخلاقی یکی از ویژگیهای انسانِ اخلاقی است، یعنی از نظر اخلاقی یکی از مؤلفههای تعریف انسان خوب و یکی از ویژگیهای ”خوبساز“ را تشکیل میهد.» (همان: 106)
«[...] از نظر دینی، اطلاعت از فرامین خدای شارع به خودی خود انگیزهای اخلاقی به شمار نمیرود و کسانی که از خدا اطاعت میکنند به سه گروه تقسیم میشوند:
1. گروه نخست کسانی هستند که از ترس جهنم خدای را اطاعت میکنند و اگر جهنمی در کار نبود، از دستورات او اطاعت نمیکردند. اما این گروه بَردهاند و عبادتشان عبادت بردگان است.
2. گروه دوم کسانی هستند که به طمع بهشت از دستورات خدا اطاعت میکنند و اگر بهشتی در کار نبود، از فرامین او پیروی نمیکردند. این گروه در حقیقت تاجرند و عبادتشان عبادت تاجران است.
3. گروه سوم کسانی هستند که نه از ترس جهنم و نه به طمع بهشت، بلکه صرفاً به خاطر اینکه خدا را از نظر اخلاقی شایسته اطاعت مییابند از دستورات او اطاعت میکنند. این گروه در حقیقت آزادهاند و عبادتشان عبادت آزادگان است.
پرستش گروه اول و دوم صرفاً ”حُسن فعلی“ دارد، یعنی در مقایسه با عدم پرستش خوب محسوب میشود، اما فاقد حُسن فاعلی و ارزش اخلاقی است. به بیان دیگر، گروه اول و دوم در حقیقت خودپرست یا قدرتپرست یا منفعتپرست و مصلحتاندیشاند. برای اینان خدا هدف نیست، بلکه وسیله است و اطاعت از دستورات او در نظرشان ارزش ذاتی ندارد و مطلوب بالذات نیست، بلکه مطلوبیت آن صرفاً از آن رو است که از طریق این کار ضرری دفع یا منفعتی جلب میشود. اما گروه سوم تنها در اثر توجه به ارزش ذاتی نهفته در اطاعت و عبادت تحریک میشوند، یعنی صرف درک این حقیقت که عبادت خدا و اطاعت از او اخلاقاً کار خوبی است و خدا شایستگی عبادت و اطاعت دارد آنان را بدین کار وامیدارد. بنابراین، تنها انگیزه گروه سوم انگیزهای اخلاقی به شمار میرود [...]» (همان: 107 ــ 108)
یادداشتها:
ـ فنایی، ابوالقاسم (1384). دین در ترازوی اخلاق. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.