«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه‌شناسی» ثبت شده است

وفا همراه راستی است!

امیرالمؤمنین (ع):

«اى مردم، وفا همراه راستى است، که سپرى محکم‌تر و نگهدارنده‌تر از آن سراغ ندارم. آن کس که از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد خیانت و نیرنگ ندارد. امّا امروز در محیط و زمانه‌اى زندگى مى‌کنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را زیرکى مى‌پندارند، و افرادِ جاهل آنان را اهل تدبیر مى‌خوانند.
چگونه فکر مى‌کنند؟ خدا بکشد آنها را! چه بسا شخصى تمام پیشامدهاى آینده را مى‌داند، و راه‌هاى مکر و حیله را مى‌شناسد، ولى امر و نهى پروردگار مانع اوست، و با اینکه قدرت انجام آن را دارد آن را به روشنى رها مى‌سازد، امّا آن کس که از گناه و مخالفت با دین پروا ندارد از فرصت‌ها براى نیرنگ‌بازى استفاده مى‌کند.» (نهج‌البلاغه: خطبه 41)

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

معلولیت: بحثی در واژه‌گزینی و ملاحظات اجتماعی!

سارا سیاوشی:

عده‌ای معتقدند واژۀ ”معلول“ بار معنایی مثبتی ندارد و بهتر است تغییر کند و گروهی دیگر معتقدند تغییر نام کاری بی‌فایده یا ظاهرسازانه است. برای نامیدن گروه‌های اجتماعی چه ملاحظاتی را باید در نظر گرفت؟

نام‌ها علاوه‌بر معانی لغت‌نامه‌ای حامل مفاهیم دیگری هم هستند، به‌ویژه اگر مقصود یک نام، نامیدن یک گروه اجتماعی باشد. نام یک گروه اجتماعی، علاوه‌بر آنکه توصیفگر آن گروه است، بار معنایی تاریخی، اجتماعی و سیاسی دارد. گهگاه دیده و شنیده می‌شود که دربارۀ نام یک گروه اجتماعی (قومی، نژادی، زبانی، جنسیتی و …) بحث‌های پرمناقشه‌ای درمی‌گیرد. گاه این بحث‌ها درون‌گروهی است و گاه در اجتماعات بزرگ‌تر و از زبان افرادی خارج از آن گروه است. همین پرمناقشه بودن این‌گونه بحث‌های زبانی نشانگر آن است که برای نام‌ها باید به ملاحظات غیرزبانی نیز توجه کرد. در این یادداشت به ملاحظات زبانی و غیرزبانی حول نام‌های ”معلول“ و ”معلولیت“ پرداخته می‌شود.

گاهی بحث‌هایی در میان افراد و گروه‌های مختلف دربارۀ واژه‌های ”معلول“، ”معلولان“ و ”معلولیت“ به انتقاد و اعتراض درمی‌گیرد. اغلب مواضع منفی از زبان افراد غیرمعلول است. آنها بر این باورند که بهتر است (یا باید) کلمات بهتری برای توصیف این گروه اجتماعی استفاده کنیم، نام‌هایی مثل ”توان‌یاب“ و ”توان‌خواه“ و ”کم‌توان“ در پاسخ به این بحث ابداع شد. البته عده‌ای از این نام‌ها هم رضایت ندارند و معتقدند افرادی در فرهنگستان یا صاحب‌نظران دیگر باید یک واژۀ ”خوب“ را جایگزین واژۀ معلول کنند، زیرا که به گمان این گروه واژۀ ”معلول“ و ”معلولیت“ دارای بار منفی اجتماعی است و مفهوم عدم استقلال فردی را تداعی می‌کند.

در مقابل این استدلال، گروه مقابل بیان می‌کنند که عوض کردن نام، عملی ظاهرسازانه است و در واقعیت تأثیری بر زندگی واقعی افراد ندارد. اینکه واژه‌ای مثبت را جایگزین واژه‌ای منفی کنیم صرفاً ریاکارانه است و رویکرد صحیح آن است که افکار و عقاید مردم را راجع به یک گروه اجتماعی ــ در اینجا معلولان ــ تغییر دهیم. تغییر اجتماعی با تغییر نام‌ها رخ نخواهد داد. حتی گاهی نام جدید ریاکارانه خواهد بود و بیش از نام قبلی آزردگی ایجاد خواهد کرد. مثلاً نابینایان از نامیده شدن به نام ”روشن‌دل“ نه تنها استقبال نمی‌کنند، بلکه بعضی آن را آزارنده هم می‌دانند، چرا که در این عنوان، اشارۀ مستقیم به وضعیت واقعی این گروه، یعنی نابینایی، منفی انگاشته شده است.

هدف از این یادداشت، مخالفت با گروه اول و همچنین ایراد به استدلال گروه دوم است. بنابراین موضع این یادداشت با هر دو موضع ذکرشده متفاوت است.

صحبت با افراد دارای معلولیت، به ویژه افرادی از این گروه که خود فعال حقوق مدنی معلولان هستند، و به انعکاس اجتماعی زیست معلولان حساسیتی بالاتر دارند، نشان می‌دهد که حداقل تا به حال و در زمانۀ ما، این گروه با نامیدن خود با واژۀ ”معلول“ و ”معلولیت“ مخالفتی ندارند. تنها بحث درون‌گروهی این است که آیا نامیدن یک فرد به صورت معلول فروکاهیدن کلیت اجتماعی و انسانی او به وضعیت معلولیت نیست؟ و آیا بهتر نیست به جای معلول از عبارت ”فرد دارای معلولیت“ استفاده کنیم؟ که عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف در این بحث وجود دارد. اما هیچ‌گاه از خود این واژگان ــ یعنی ”معلول“ و ”معلولیت“ ــ ابراز انزجار و ناراحتی نشده است.

معادل‌هایی چون ”توان‌خواه“ و ”توان‌یاب“ مورد استقبال چندانی واقع نشد. این نام‌ها فرد دارای معلولیت را فردی توصیف می‌کنند که بنا به ویژگی بدنی خود، نیازمند کسب توانایی خاصی است؛ درحالی که جامعۀ معلولان خواهان حقوق اجتماعی و دسترسی به فرصت‌هایی برابر با سایر افراد جامعه هستند و این مفهوم از این نام‌های ابداعی نه تنها حاصل نمی‌شود، بلکه بار دیگر کلیشه‌های نابرابری در آنها تکرار شده است. منظور از کلیشه‌های نابرابری آن ذهنیتی است که عدم دسترسی به فرصت‌های برابر اجتماعی را در ذات معلولیت می‌داند و آن را به ویژگی جسمانی افراد نسبت می‌دهد و نه به برآیند تعاملات اجتماعی و سیاست‌های رایج در جامعه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بابا، من خودکار می‌خواهم!

 

فردین علیخواه می‌نویسد:

 «می‌گوید: ”وقتی کنکور قبول شدم، پدرم برام یه پراید هاچ‌بک ۱۱۱ خرید. اصلاً اونو دوس نداشتم. من ۲۰۶ می‌خواستم.“ به او می‌گویم: ”چرا انتظار داشتی که پدرت به خاطر قبولی در کنکور برات ۲۰۶ بخره؟“ با خونسردی پاسخ می‌دهد: ”خب من می‌دونم که اون می‌تونست بخره، پولشو داشت.“

در اواخر شهریور هر سال نتایج نهایی کنکور منتشر می‌شود. فرزندان عده‌ای قبول می‌شوند و فرزندان عده‌ای هم قبول نمی‌شوند. روشن است که این اتفاق کاملاً طبیعی است. کانون توجه این نوشتۀ کوتاه، نحوه مواجهه برخی والدین با قبولی فرزندشان در کنکور است. نحوه مواجهۀ گروه دیگر با ”قبول نشدن فرزندشان در کنکور“ هم بسیار مهم است و بررسی مستقل دیگری را می‌طلبد.

ابراز خوشحالی، برگزاری مهمانی و جشن، و خرید کادو از جمله اقداماتی است که معمولاً والدین برای قبولی فرزندشان در کنکور انجام می‌دهند. البته هستند والدین اندکی که هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌دهند، چون اساساً نمی‌دانند که برای موفقیت‌های حتی کوچکِ فرزند باید خوشحالی‌شان را در مقابل او ابراز کنند تا خوشحال شود. دهه‌شصتی‌ها از این نوع واکنش‌ها خاطرات بسیاری دارند. ولی رویۀ غلطی که طی سال‌های اخیر از طرف برخی از والدین در حال گسترش است خرید جایزه‌های آن‌چنانی برای فرزندشان است که برای نمونه می‌توان به خرید ماشین صفر، آپارتمان، و در مواردی هم خرید تجهیزات تفریحی و سرگرمی به مبلغ پنجاه تا صد میلیون تومان اشاره کرد. نکته قابل‌تأمل آنکه چنین انتظاری به‌تدریج در برخی از نوجوانان هم ایجاد شده است که در صورت قبولی در کنکور، والدین باید با خرید جایزه‌های گران‌قیمتی مانند ماشین، آنان را به قول خودشان ”سورپرایز“ کنند.

اما پرسش آن است: آیا فرزندان ما نباید توجیه و قانع شوند که قبولی در کنکور یا هر موفقیت شخصی دیگری،  چیدمان پازلی به نام آینده (خودشان) است که آنان با دست خودشان در حال تکمیل هستند؟ آیا آنان نباید اقناع شوند که قبولی در کنکور، نه خدمت به والدین، بلکه خدمت به خودشان و نگارش دفتر آینده با دست خودشان است؟ آیا تعیین جایزه برای هر نوع فعالیتی، آن‌هم به شکلی که بیان شد، لزوماً به نفع فرزندان خواهد بود؟

آنچه بیان شد نشانه‌ای از تغییر اجتماعی وسیع‌تری است که مدت‌هاست در ایران شروع شده است. متأسفانه با نوع جدیدی از به قول هایم گینوت ”والدین هلی‌کوپتری“ (Helicopter Parent) مواجه هستیم که مدام بالای سر فرزندانشان پرواز می‌کنند و مراقب آنان هستند تا اگر احیاناً به چیزی نیاز داشتند فوراً در اختیار آنان قرار دهند تا مبادا اندکی دچار سختی گردند. این والدین تقریباً هیچ مسئولیتی را به فرزندانشان نمی‌سپارند. البته ناگفته نماند که بسیاری از این والدین، نوجوانی یا جوانی خود را در دهه شصت یعنی دهه جنگ، تنگدستی و احساس محرومیت عمیق گذرانده‌اند. لذا معتقدند که ”دیگه من به‌اندازه کافی محرومیت کشیدم. نمی‌خوام بچه‌هام هم محرومیت بکشن.“ نتیجه آنکه، این روزها با نوجوانان یا جوانانی مواجه هستیم که کوچک‌ترین کارها را نمی‌توانند به‌تنهایی انجام دهند و در مواجهه با هر مشکل کوچک و بزرگی، در بالای سرشان به دنبال هلی‌کوپتر امدادی می‌گردند. این روزها فرزندان ما استقلال، خوداتکایی و مسئولیت‌پذیری را به‌خوبی یاد نمی‌گیرند.

سایت مشهور ”بیزنس انسایدر“ در سال ۲۰۱۷ نام ثروتمندان و کارآفرینانی را منتشر کرد که از  ثروت افسانه‌ای خود چیزی برای فرزندانشان در نظر نگرفته یا درصد بسیار ناچیزی از آن را برای فرزندانشان به ارث گذاشته‌اند. در بین این دوازده نفر دو نام بسیار مشهور هم وجود دارد: بیل گیتس، مؤسس شرکت معروف ماکروسافت با ۸۹ میلیارد دلار و مارک زاکربرگ، مالک شبکه اجتماعی فیسبوک با ۷۴ میلیارد دلار ثروت. بیل گیتس در مصاحبه‌ای بیان داشت که مطمئن است چنین کاری به نفع فرزندانش خواهد بود. آنان باید با نبوغ و استعداد خودشان ثروت‌اندوزی کنند.

سخن آخر: عنوان این مطلب حکایت یکی از قبول‌شدگان در کنکور است. او به هنگام تکمیل برگه‌های ثبت‌نام در دانشگاه متوجه می‌شود که خودکار به همراه ندارد. به جای آنکه در همان‌جا مشکل را حل کند با ”بابا“، که در ساختمان دیگری حضور دارد، تماس می‌گیرد و می‌گوید: بابا من خودکار می‌خوام! بابا، که از نوع والدین هلی‌کوپتری است، فوراً برای او خودکار می‌آورد.» (با اندکی ویرایش)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی فردین علیخواه (دسترسی در 1399/7/17)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چرا سلبریتی‌ها جای روشنفکران را گرفته‌اند؟

محمدامین قانعی‌راد می‌نویسد:
«ما با پدیده روشنفکر غایب مواجه هستیم. روشنفکر غایب یعنی کشورهایی که روشنفکرانش از کشور خارج می‌شوند و مهاجرت می‌کنند. افرادی که صاحب ایده هستند تحت فشار شرایط، جامعه را ترک می‌کنند. نویسندگان بزرگ، هنرمندان و شاعران منتقد و رمان‌نویسان اجتماعی ــ سیاسی وقتی از جامعه غایب باشند جای خود را به سلبریتی‌ها می‌دهند. در فقدان این روشنفکران، روشنفکرانِ کاذب نقش می‌یابند ... تبعات این انتقال مرجعیت فرهنگی، دامن زدن به افت و ابتذال فرهنگی است. غیبت روشنفکران از این عرصه‌ها زمینه را برای حضور و بروز سلبریتی در جامعه، فرهنگ و سیاست فراهم می‌کند و مصلحت عمومی و اجتماعی فدای فرصت‌طلبی سلبریتی‌ها خواهد شد. باید روشنفکران را به عرصه عمومی بازگرداند و از زندگی عمومی ــ اجتماعی معنازدایی نشود.» (هفته‌نامه صدا، شماره 130؛ به نقل از کانال جامعه‌شناسی)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی و اینستاگرام جامعه‌شناسی (دسترسی در 1399/4/11)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

غرقِ در شکوه دیگران!

فردین علیخواه می‌نویسد:

«فرض کنید که فردی در جست‌وجوی خانه‌ای برای خرید یا اجاره است. موردی را می‌بیند و در نگاه نخست می‌پسندد. از کارمند آژانس مسکن خواهش می‌کند تا درباره آن ”مورد اکازیون“ بیشتر بگوید. کارمند آژانس با افتخار و به شکل تحسین‌آمیزی می‌گوید ”رضا عطاران اینجا می‌شینه، می‌شناسین دیگه؟“ و دیگر به ویژگی خاصی اشاره نمی‌کند. آن فرد پس از سکونت در آن ساختمان به همه قوم و خویش خود اطلاع می‌دهد که  به ساختمان جدیدی نقل مکان کرده که رضا عطاران هم ساکن آن است. باز فرض کنید که فردی دنبال‌کننده (فالوور) صفحه یک اینفلوئنسر یا ستاره اینستاگرام است. وقتی آن اینفلوئنسر موفقیتی کسب می‌کند این فرد با شور‌ و‌ شوقی وصف‌ناپذیر خبر موفقیت او  را در بین خانواده و دوستانش جار می‌زند. او مدام خودش را به آن اینفلوئنسر می‌چسباند و به شکل کسالت‌باری در این خصوص مانور می‌دهد. حال موفقیت آن اینفلوئنسر هم گرفتن عکسی با یک اینفلوئنسر بسیار مشهورتر از خودش است. در واقع، اینفلوئنسر نخست هم عکس گرفتن با اینفلوئنسر مشهورتر از خود را در صفحه‌اش جار می‌زند و آشکار یا پنهان با اتصال خود به او پُز می‌دهد.

رابرت سیالدینی در سال ۱۹۷۶ به مطالعه آنچه در سطرهای قبل توصیف شد پرداخت. او طی آزمایش‌هایی مشاهده کرد که دانش‌آموزان با به تن کردن لباس‌های ورزشی تیم‌های موفق و برنده، موفقیت آنها را در واقع موفقیت خودشان قلمداد می‌کنند و به این شکل تلاش می‌کنند تا مقام و موقعیت فردی خودشان را برتر جلوه دهند و این در حالی بود که آنها هیچ نقشی در موفقیت تیم‌های مورد نظر نداشتند. رابرت سیالدینی طی این تحقیقات از پدیده ”غرقِ شکوه انعکاس‌یافته“ [۱] یا با حروف اختصاری ”بی.آی.آر.جینگ“ گفت؛ به بیانی، شکوه و افتخاری که بازتاب یافته و فرد خود را غرق آن کرده است. از آن زمان تاکنون تحقیقات درباره این رفتار اجتماعی همچنان ادامه داشته است. در این خصوص گفته می‌شود که افراد بنا به دلایلی همچون ارتقاء اعتمادبه‌نفس، تأثیر بیشتر بر دیگران، کسب هویت اجتماعی، کسب تمایز و تفاخر، و جلب توجه اطرافیان، ”غرق در شکوهِ انعکاس‌یافته“ می‌شوند.

بدون تردید، همه ما گاهی در زندگی روزمره‌مان شاید غرق که نه، ولی جسته‌گریخته به شکوه انعکاس‌یافته متوسل می‌شویم. به دلایل مختلف، گاهی سعی می‌کنیم خودمان را به چیزی متصل کنیم تا منزلت اجتماعی به دست آوریم یا در زندگی‌مان ــ حتی برای مدت زمان کوتاهی ــ احساس افتخار داشته باشیم و در مقابل، گاهی خودمان را از آنچه موجب تنزّل منزلت اجتماعی‌مان می‌شود دور می‌کنیم. ما گاهی نیاز داریم تا خودمان را عضو گروهی بدانیم و به این امر مباهات کنیم. ولی آنچه در پدیده ”غرق در شکوه انعکاس‌یافته“ موجب نگرانی و شاید سرزنش باشد رضایت به موفقیت دیگران و اکتفای فرد به آن است. به عبارت دیگر، شاهد وضعیتی باشیم که در آن فرد ”شکوهِ خود“ [۲] را به کل از یاد برده و تنها راضی به شکوه انعکاس‌یافته دیگران شده است.

با گسترش شبکه‌های اجتماعی و به ویژه اینستاگرام و استقبال درخور تأمل ایرانیان از آن، توجه به پدیده ”غرق در شکوه انعکاس‌یافته“ می‌تواند از جهات گوناگون مفید و مؤثر باشد. در صفحات مختلف ستاره‌های اینستاگرام و اینفلوئنسرهای ایرانی شاهد انبوه جمعیت دنبال‌کنندگانی هستیم که به انتظار موفقیت‌های بعدی و بعدی و باز بعدی آنها نشسته‌اند تا آن را با اشتیاق برای اطرافیان خود تعریف نمایند. نگاهی به قسمت نظرات این صفحات هر محققی را به تأمل درباره حسرت‌ها، ناکامی‌ها، و غبطه‌های دنبال‌کنندگان وامی‌دارد. با مرور این نظرات می‌توان دریافت که تعداد زیادی از این دنبال‌کنندگان به معنای واقعی کلمه ”غرق در شکوه انعکاس‌یافته“ اینفلوئنسرها گشته‌اند. آنان برای ارتقاء اعتمادبه‌نفس خود یا کسب افتخار و غرور مدام به موفقیت‌های اینفلوئنسر موردِ ستایش خود متوسل می‌شوند و دقیقه به دقیقه، و اینجا و آنجا موفقیت‌های آنان را نقل می‌کنند.

”شکوهِ خود“ این آن چیزی است که باید جدی گرفت.» (با اندکی ویرایش از کانال فردین علیخواه)

[1] Basking in reflected glory (BIRGing)

[2] self-glory

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی فردین علیخواه (دسترسی در 1399/3/19)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

در اوصاف سنخِ ”بی‌شرف“

فردین علیخواه می‌نویسد:

«گئورگ زیمل، جامعه‌شناس آلمانی ــ که در اوایل قرن بیستم چشم از جهان فروبست ــ از جمله جامعه‌شناسانی بود که به ساخت تیپ اجتماعی بسیار علاقه داشت. او در آثارش از تیپ خسیس، ولخرج، غریبه، ماجراجو و فقیر نوشت. برای مثال، در توصیف دو تیپِ ”خسیس“ و ”ولخرج“ معتقد بود که خسیس خوشبختی را صرفاً در داشتن پول می‌بیند، بدون آنکه به بهره‌مندی از پول و لذت حاصل از آن فکر کند. در مقابل، آدم ولخرج از لذت فوری که از خرج کردن پول به دست می‌آورد خشنود است. در این نوشته کوتاه، با تأثیر از میراث زیمل، تلاش می‌شود تا تیپ اجتماعی ”بی‌شرف“ معرفی شود.

تیپِ اجتماعی بی‌شرف در همه عرصه‌های جامعه، از صدر تا ذیل آن، قابل شناسایی است و محدود به حرفهٔ خاصی نیست و همان‌طور که از نام آن پیداست ”بی‌شرفی“ در کردار مهم‌ترین ویژگی آن است. در سیاست، در اقتصاد، در فرهنگ و در اجتماع می‌توان مصداق‌های بی‌شرفی را دید. در عرصه اقتصاد، ”آدم بی‌شرف“ همواره خودش را آدمی زرنگ و فرصت‌ساز می‌داند. او بی‌شعور نیست، ولی همه شعورش را در جهت تحکیم منافع فردی اش به کار می‌گیرد. اگر جامعه گرفتار ویروس کرونا می‌شود، او تلفن را برمی‌دارد و با جاهای مختلف تماس می‌گیرد و در یک روز تعداد زیادی ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده را به انبارها منتقل می‌کند و سپس با فروش آنها میلیون‌ها تومان به جیب می‌زند. او به فرصت‌سازی اقتصادی در پسِ هر بلا یا مصیبتی می‌اندیشد. با بروز هر مصیبت، او از خوشحالی در پوستش نمی‌گنجد، چون فکر می‌کند نردبانی برای ارتقاء یافته است. به همین دلیل، به هنگام رانندگی به شکل تحسین‌آمیزی در آینۀ ماشین، خودش را تماشا می‌کند و به خاطر شکار فرصت‌ها با چشمک زدن در آینه به خودش می‌گوید ”مخلصیم قربان.“

سلبریتی‌هایی که در اوج هراس مردم برای مواجهه با کرونا به تبلیغ تجاری کالاهای درانبارمانده می‌پردازند، استادِ داوری که حتی یک سطر از پایان‌نامه دانشجو را نخوانده است، ولی در جلسه دفاع یک ساعت درباره ضعف‌های پایان‌نامه حرف می‌زند، مأموری که علی‌رغم تأکید فرمانده‌اش بر عدم برخورد فیزیکی با دانشجویان، به دلیل ناکامی‌هایش در ادامه تحصیل، دانشجویان را کتک می‌زند، فردی که دو سال است در مقابل داروخانه‌ها می‌ایستد و با نشان دادن نسخه و جلب ترحم مردم از آنان اخّاذی می‌کند، مقامی که صحبت‌هایش را در جلسات با خواندن سوره‌ای از قرآن آغاز می‌کند و به دوستان صمیمی‌اش می‌گوید که راه پیشرفت در جمهوری اسلامی همین تظاهر است،  مدّاحی که پس از مجلس ترحیم و پس از شمارش ولع‌آمیز اسکناس‌های داخل پاکت سفید، آن را به سمت پدر متوفی پرتاب می‌کند و می‌گوید ”حاجی ما رو گرفتی؟“،  پزشکی که در راه‌روهای بیمارستان بریدۀ یک کاغذ مندرس حاوی شماره کارت را به خانواده بیمار می‌دهد و به آنان می‌گوید که کاری با بیمه و بیمارستان ندارد و تا پیامک واریز بیست‌وهشت میلیون تومان را دریافت نکند عمل مریض را آغاز نخواهد کرد، مسئولی که مستقیم به دوربین نگاه می‌کند و لبخندزنان به مردم دروغ می‌گوید نمونه‌هایی از تیپ بی‌شرف‌اند.

بین ”بی‌شرفی اولیه“ و ”بی‌شرفی ثانویه“ باید تمایز قائل شد. هر فرد معمولی ممکن است به ناچار یا به هر دلیلی در اوقاتی از زندگی‌اش بی‌شرفی بورزد. در اینجا ”بی‌شرفی“ می‌آید و می‌رود؛ موقّت و گذراست. در بی‌شرفی اولیه فرد هنوز می‌تواند بی‌شرفی خود را تشخیص دهد.  او می‌داند که بی‌شرفی ناپسند است و در خلوت خود از بی‌شرف بودن شرمگین است و خودش را سرزنش می‌کند. ولی در بی‌شرفی ثانویه، ”بی‌شرفی“ بخشی از شخصیت فرد می‌شود. بی‌شرفی می‌آید، رسوخ می‌کند و می‌ماند. در بی‌شرفی ثانویه، مرز بین فرد و بی‌شرفی مشخص نیست. بی‌شرفی همان فرد و فرد همان بی‌شرفی می‌شود. در اینجا فرد با افتخار بی‌شرفی‌اش را فریاد می‌زند. در کل، بی‌شرفی به عنوان روش تبدیل به منش فرد می‌شود.

جامعه ایران شکاف‌های اجتماعی فراوانی دارد که شکاف قومیتی، شکاف مذهبی، شکاف طبقاتی، شکاف جنسیتی، شکاف نسلی از آن جمله‌اند. ولی به نظر می‌آید که مهم‌ترین شکاف جامعه ایرانی در این روزهای سخت ”اَبَرشکاف شرافتمند / بی‌شرف“ باشد. منظور آنکه، در همه شکاف‌های اجتماعی یادشده می‌توان به دنبال سنخ بی‌شرف گشت. برای مثال، این روزها هم فقیر و هم ثروتمند می‌تواند بی‌شرف باشد.

این روزها، به دلیل بحران‌های اقتصادی و اجتماعی گسترده، وسوسه‌های گوناگونی به سراغ‌مان می‌آید، وسوسه‌هایی که تحقق آنها با پایمال کردن منافع جمعی به نفع منافع فردی میسر است. در نتیجه، شرافتمند ماندن این روزها آزمونی سخت برای هر ایرانی است. تصور جامعه‌ای که در آن بی‌شرفی اولیه به بی‌شرفی ثانویه سوق یابد تصوری ترسناک است، روزی که دیگر نه شاهد سنخ بی‌شرف، بلکه شاهد جامعه‌ای بی‌شرف باشیم.» (با اندکی ویرایش از کانال فردین علیخواه)

یادداشت‌ها:

ـ کانال تلگرامی فردین علیخواه (دسترسی در 1398/12/9)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز