«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حامد خانی» ثبت شده است

عصر جاهلیت به چه معناست؟

فرهنگ مهروش می‌نویسد:

«برای اشاره به دوره پیش از اسلام، بیشتر از تعبیر ”عصر جاهلیت“ استفاده می‌کنند. این عنوان تا حدودی گمراه‌کننده است و ازاین‌رو شاید مناسب نباشد. برخی فکر می‌کنند وقتی می‌گوییم عرب عصر جاهلیت، یعنی عرب نفهم و نادان، در صورتی که این خطاست. جاهلیت ــ آن‌سان که در این تعبیر آمده است ــ مطلقاً معنایش بی‌عقلی و نفهمی نیست.

جهل دارای دو معناست. گاهی اوقات جهل را در مقابل حلم و گاهی آن را در مقابل عقل به کار می‌برند. اکنون بیشتر از عصر جاهلیت، رواج نادانی، بی‌دانشی و ناآگاهی از خواندن و نوشتن و همه گونه تاریکی علمی به ذهن متبادر می‌شود، حال آنکه به نظر می‌رسد عصر جاهلی به معنای عصر بی‌فرهنگی نیست، بلکه نادانی معنای ثانوی و امری غالباً همراه با معنای اصیل کلمه است. در این تعبیر، جهل در تقابل با حلم و بردباری مطرح شده است، نه در تقابل علم [ن.ک.: شوقی ضیف، «تاریخ الادب العربی ــ العصر الجاهلی»: ص ۳۸]. می‌توان بازتاب این درک از جهل را در قرآن دید. در قرآن آمده است ”خدا کسانی را که در حالت جهالت گناه کنند می‌بخشد.“ [نساء: ۱۷] برخی از مفسران گفته‌اند که جهل در این آیه به معنای ناآگاهی از قبح عمل نیست، بلکه مراد آن حالتی است که احساسات شدیداً بر عقل فرد غلبه می‌کند، آن‌سان که گویی پرده‌ای روی چشم و دیگر حواسش کشیده‌اند و کور و کر شده است [برای اختلاف دیدگاه‌ها در این باره، ن.ک.: شیخ طوسی: التبیان فی التفسیر القرآن، ۱۴۵/۳ – ۱۴۶]. به عبارت دیگر، جهل در این آیه در تقابل با حلم و بردباری و خویشتن‌داری مطرح است، نه در تقابل با علم.» (مهروش، ۱۳۹۵: ۱۲۳)

 

یادداشت‌ها:

ـ مهروش، فرهنگ (حامد خانی)(۱۳۹۵). تاریخ فقه اسلامی در سده‌های نخستین: از آغاز اسلام تا شکل‌گیری مکتب اصحاب حدیث متأخر. تهران: نشر نی.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

جهل متضاد علم است یا حلم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جمعیت و کنترل آن در عربستان قدیم!

حامد خانی

 

فرهنگ مهروش درباره «جمعیت و کنترل آن» می‌نویسد:

«در عربستان به سبب کمبود امکانات محیطی برای زندگی، هر از چندگاهی انفجار جمعیت پیش می‌آمد؛ یعنی جمعیت چنان فزونی می‌گرفت که دیگر امکانات کافی نبود. با گذشت زمان، عرب‌ها روش‌های متعددی را برای تنظیم جمعیت آموختند. ساده‌ترین روش که در قرآن هم یاد شده کشتن فرزندان است. آنها ــ بیشتر ــ دختران و گاهی نیز پسران خود را می‌کشتند. گاه این کار از ترس فقر و عقب‌افتادن از چرخه زندگی بود. قرآن جایی می‌گوید: فرزندان‌تان را از ترس فقر و در جایی دیگر می‌گوید به سبب فقر نکشید:

وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیاهُمْ [انعام: 151]

وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئًا کَبِیرًا [اسراء: 31]

حتی با نظر در آیات قرآن آشکار می‌شود قربانی فرزندان در برابر بت سنتی دینی بوده است:

”زَینَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ ؛ شریکانی که برای خدا می‌گرفتند قتل فرزندان را کاری فاخر جلوه می‌دادند [انعام: 137]“.

کشتن فرزندان در طول دورانی طولانی به ناموس ازل و ”کار آدمیزاد“ بدل شده بود. آنها نه تنها احساس گناه و عذاب وجدان نداشتند، که احساس می‌کردند عبادتی بزرگ انجام داده‌اند. [پانوشت: برخی با نظر به آیات دیگر قرآن (نحل: 58 – 59) چنین قضاوت کرده‌اند که کشتن فرزندان مراسمی عبادی نبوده است، اما حق آن است افزون بر آیه یادشده روایاتی نیز بر این معنا دلالت می‌کنند. از آن جمله، داستان نذر عبدالمطلب برای قربانی کردن یکی از 10 فرزندش مشهور است (ن.ک.: ابن سعد، «الطبقات»، 88/1 به بعد)؛ یا داستان قربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم (ع) در قرآن (صافات: 102). درباره رسم دخترکشی عرب‌ها هم گفته‌اند که ایشان با اعتقاد به مؤنث‌بودن ملائکه، دختران خود را می‌خواسته‌اند به فرشتگان ملحق کنند (سید مرتضی، «الامالی»، 1907 م.، 190/4)؛ همچنانکه گفته‌اند چنین دخترانی را پیش از کشتن می‌آراستند و زیور و زینت می‌کرده‌اند (سمرقندی، «التفسیر»،1/ 505 - 506). همچنانکه ملاحظه می‌شود، باز با رفتاری عبادی روبه‌روییم. باری، یک دلیل این هم که اسلام تعدد زوجات را مجاز دانست، همین است که با ممنوعیت دخترکشی نسبت میان دختران و پسران در جامعه تغییر کرده و تعادل پیشین بر هم خورده بود و می‌بایست راهکاری برای حل این مشکل یافت می‌شد، امری که تاکنون هرگز مورد توجه قرار نگرفته است.]

روش دیگر کنترل جمعیت مهاجرت بود. پیش و پس از اسلام، عرب‌ها چند مهاجرت بزرگ به نواحی ایران و ممالک دیگر همچون افریقا، شامات، فلسطین و ... را پی گرفتند. حتی دولت ساسانی ایرانی و امپراطوری روم برای جلوگیری از هجوم قبایل عربی، دولت‌هایی دست‌نشانده در منطقه یمن و شام حاکم کردند، موانع و استحکاماتی برای مقابله با هجوم عرب‌ها در نواحی مرزی خویش پدید آوردند و حتی هریک از این دو امپراطوری به ترویج مذهبی خاص از مسیحیت میان عرب‌ها کوشیدند.

حداقل چند نمونه از مهاجرت پیش از اسلام عرب‌ها به جاهای دیگر سراغ داریم. بعد از اسلام نیز از چند مورد مطلع‌ایم؛ یکی مهاجرت مسلمانان صدر اسلام به حبشه در زمان خود پیامبر (ص) و دیگری مهاجرت صحابه در زمان عثمان به بلاد مختلف. عمر تا زمانی که زنده بود اجازه نمی‌داد. می‌گفت صلاح نیست صحابه زرق‌وبرق دنیا را ببینند و دنیازده شوند. در زمان عثمان، صحابه سیاست‌های متساهلانه وی را مغتنم دیدند. جامعه اسلامی گسترش پیدا کرده بود. بسیاری از اصحاب پیامبر (ص)، وقتی در قالب سپاه برای جنگ به سرزمین‌های مختلف رفتند، هرگز بازنگشتند و همان‌جا ساکن شدند. به عبارتی، در عربستان تخلیه جمعیت رخ داد. ]...[

روش بعدی، جنگ و غارت بود. عرب‌ها با هجوم به قبایل دیگر و کشتن آنها و غارت اموال‌شان برخی از نیازهای مالی و غذایی خود را تا مدتی برطرف می‌کردند. روش ساده‌ای است: بگیرند و بکشند و بمیرند و از این راه جمعیت خود و آنها را کم کنند! تمام جنگ‌های تاریخ از جنگ های قدیم بدویان تا پیکاری به عظمت جنگ جهانی دوم، اصلی‌ترین دلیلش کنترل جمعیت و منابع اقتصادی بوده است، تخلیه یک جمعیت که منابع محیط جواب‌گوی نیازهایش نیست.

اینکه در در تقویم عربی ماه‌های حرام وجود دارد بدین سبب است که در ماه‌هایی خاص با تعطیل شدن غارت، امکان سفر زیارتی و تجارتی حج از تمام عربستان به مکه فراهم شود.» (مهروش، 1395: 118 ــ 120)

 

یادداشت‌ها:

ـ مهروش، فرهنگ (حامد خانی)(1395). تاریخ فقه اسلامی در سده‌های نخستین: از آغاز اسلام تا شکل‌گیری مکتب اصحاب حدیث متأخر. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بت‌پرستی

حامد خانی

فرهنگ مهروش درباره «بت‌پرستی» می‌نویسد:

«ظاهراً رایج‌ترین آیین میان عرب‌ها بت‌پرستی بود. جای پرسش دارد که بت‌پرستی دقیقاً به چگونه رفتاری در برابر بت‌ها اطلاق می‌شود. به عبارت دیگر، بت برای عرب‌ها چه جایگاهی را داشت؟ آیا عرب‌ها معتقد بودند که بت‌ها این جهان را آفریده‌اند؟ باید در پاسخ گفت عرب‌ها بت را خدا نمی‌دانستند. آنها به الله باور داشتند و معتقد بودند جهان را الله آفریده است. از دید آنها، هر چیز رب یا الهی داشت که آن را هدایت و اداره و از خطرات حفظ می‌کرد. رب‌ها و الهه‌های فراوانی را می‌پرستیدند. و هرگاه – بسته به نوعش – سراغ یکی از این رب‌ها می‌رفتند. یکی رب آسمان بود، یکی رب زمین بود، یکی الهه دریا بود، یکی الهه باد بود، یکی الهه عشق بود، یکی الهه حاصل‌خیزی، یکی الهه بخت و اقبال و به همین ترتیب الهه جنگ و صلح و شب و روز و رب شفق و رب فلق و ... . در این میان، الله رب العالمین بود؛ یعنی رب زمان و صاحب‌اختیار و مدبر همه دوران‌ها. به این ترتیب، الله در واقع بالاترین جایگاه را در میان قدسیان مختلف پیدا می‌کرد. آنها معتقد بودند جهان و انسان را الله آفریده است (عنکبوت: ۶۱). اما باور داشتند او دستیارانی هم دارد که رب‌ها و الهه‌ها هستند. بت‌پرستی آنها بدین معنا نبود که جایگاه خدا را به منزله آفریننده جهان انکار کنند. مسئله آن بود که می‌گفتند ما دست‌مان از دامن قدس الهی کوتاه است و به همین دلیل واسطه‌هایی به درگاه الهی می‌خوانیم. آنها بت‌ها را واسطه‌هایی برای تقرب به خدا می‌دانستند و البته پیامبر (ص) این رفتار آنها را نقد کرد، که چنین شفاعت‌جستنی با پرستش بت‌ها فرق ندارد.

در خود قرآن به همین اعتقاد عرب‌ها اشاره گویایی شده است. قرآن از قول عرب‌ها نقل می‌کند که می‌گفتند:

”الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ؛ این بت‌ها شفیعان ما پیش خدا هستند و ما را به خدا نزدیک می‌کنند. “ (زمر: ۳)

در فرهنگ پیش از اسلام، پرستش بت‌ها جز اعتقاد به نزدیکی بت‌ها به خدا و توانایی شفاعت برای فرد به پیشگاه الهی معنا نداشت. همین درک از رفتار عبادی عرب‌ها در قرآن و سپس در فرهنگ اسلامی بازتاب یافت. از دیگر سو، با ظهور توحید اسلامی، مفهوم پرستش نیز دگرگون شد. بدین‌سان، مسلمانان متأخر ”بت‌پرستی عرب‌ها“ را در قالب فهم توحیدی از مفهوم ”پرستش“ بازشناختند و پنداشتند که لابد عرب‌های پیش از اسلام برای بت‌های دست‌ساز خویش جایگاه خدایی و آفرینندگی قائل بوده‌اند. باری، بالادیدن جایگاه خدا در هستی و کوتاه‌دیدن دست خویش از دامان او سبب شده بود عرب‌ها برای خدا نقشی در زندگی روزمره خود سراغ نگیرند. آن‌قدر که نقش بت‌ها در زندگی‌شان پررنگ شده بود، توجه به خدا محوریت نداشت. خدا نیز معبودی بود کنار معبودهای دیگر. این همان چیزی بود که پیامبر (ص) نقد کرد.

بت‌ها تنها مرجعی نبودند که عرب‌ها از آنها حاجت می‌طلبیدند. زمانی که عرب‌ها شوق رسیدن به چیزی یا حاجتی داشتند یا در مواردی که طمع به چیزی می‌ورزیدند به بت‌ها متوسل می‌شدند. به خانه خدایان می‌رفتند و قربانی می‌کردند به این امید که بت‌ها حاجت‌شان را برآورند یا به عبارت دیگر، بت‌ها پیش خدای اصلی شفیع آنها شوند. شواهدی از توسلات عرب‌ها در شعر عربی برجای مانده است. گاه متن این اشعار گفت‌وگوهای عاشقانه با بت‌هاست که به خوبی رابطه عشق‌ورزی میان اشخاص با بت‌ها را نشان می‌دهد گویی آنها به نوعی عشق‌ورزیدن به بت نیز معتقد بوده‌اند.

این فقط یک جلوه از پرستش عرب‌هاست. یک نوع دیگر از توسل هم نزد آنها رایج بوده است. زندگی در محیط خشن همچون عربستان با آن همه آفات طبیعی و غیرطبیعی، گردبادهای کشنده و طو‌فان‌های درهم‌کوبنده و سارقان مسلح و قحط و گرسنگی و تشنگی و جز آنها نیاز به خدایانی برای آرام‌بخشی از خطر و محافظت از فرد و گروه  و قبیله نیز داشت. عرب‌ها در این وضعیت به جن‌ها پناه می‌بردند:

”وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا؛ ... مردانی از انس به مردانی از جن پناه می‌بردند. این پناه‌جویی بر وحشت‌شان می‌فزود“ (جن: ۶)

خود شیطان در فرهنگ اسلامی یک جن است که از دستور خدا سرپیچی کرده است. عرب‌ها وقتی می‌خواستند از خوفی بگریزند، به شیطان پناه می‌بردند. چنانکه اسلام توسل به بت‌ها را نقد کرد و مردود شمرد، مددجستن از جن‌ها را نیز باطل دانست. قرآن کریم به پیامبر (ص) امر کرد که هنگام خواندن قرآن از شر شیطان رانده شده به خدا پناه ببرد (نحل: ۹۸). قرآن مددجستن از جن‌ها را نیز نوعی شریک‌دانستن آنها در قدرت الهی شناساند. گذشته از این، بر مددجویی از خدا هم در حال رهبت و خوف هم در حال رغبت و شوق تأکید کرد (ن.ک.‌ انعام: ۱۰۰؛ انبیا: ۹۰).» (مهروش، 1395: 135 – 138)

 

یادداشت‌ها:

ـ مهروش، فرهنگ (حامد خانی)(1395). تاریخ فقه اسلامی در سده‌های نخستین: از آغاز اسلام تا شکل‌گیری مکتب اصحاب حدیث متأخر. تهران: نشر نی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

توتم‌پرستی عرب‌ها

حامد خانی

فرهنگ مهروش درباره «توتم‌پرستی عرب‌ها» می‌نویسد:

«یکی از منابعی که می‌توان از آن اطلاعاتی درباره گذشته به دست آورد نام‌های بازمانده از دیرباز است. با نظر به نام‌های برخی از قبایل، به خوبی می‌توان دریافت که مدت‌ها پیش از اسلام، توتم‌پرستی در میان این اقوام رواج داشته است. توتم یعنی یک حیوان، ستاره یا هر موجودی از این قبیل که افراد یک قوم خود را از نسل او می‌دانند و از او نیروی معنوی کسب می‌کنند. اقوام بدوی در جای‌جای جهان توتم‌پرست‌اند. گاه توتمی که پرستیده می‌شود جانوری است که غذای اصلی آن قوم را در یک منطقه جغرافیایی تشکیل می‌دهد و مقدس شدن آن همچون یک توتم راهی است که یک فرهنگ در خلال صد‌ها سال برای جلوگیری از شکار بی‌رویه و از میان بردن نسل آن پی می‌گیرد. در این حالت، برای حیوان مقدس هم لازم است مناسکی خاص انجام دهند و سپس گوشت حیوان را بخورند. این اقوام حیوان را پدر معنوی و جد اعلای خود می‌دانند و چنانکه کودکان در مواقع خطر از پدر خویش یاری می‌جویند، از توتم‌ها یاری طلب می‌کنند و آنها را می‌پرستند. گاه نیز توتمی که پرستیده می‌شد حیوانی شکاری بود که از بقایای شکار او می‌خوردند یا با رام‌کردنش او را به شکار برای خویش وامی‌داشتند. وقتی خوردن گوشت مردار در صدر اسلام تحریم شد، برخی قریشیان با پیامبر (ص)‌ اعتراض کردند که ”چگونه کسی را می‌پرستید و در عین حال از آنچه او برای‌تان کشته است نمی‌خورید؟“ رواج این باور وقتی معنا دارد که روزی‌رسانی که از ویژگی‌های معبود باشد و برخی از حیوانات وستارگان و امثال آنها ــ که پرستیده نمی‌شوند ــ واجد آن دانسته شوند.

باری نام برخی از قبایل کهن عربی بدین قرار است: بنی‌قَینُقاع (فرزندان عقاب)، بنی‌اسد (فرزندان شیر)، بنی‌النضیر (فرزندان شغال)، بنی‌کلب (فرزندان سگ)، بنی‌زهره (فرزندان ستاره زهره)، قریش (بچه کوسه)، ... . بی‌شک این تسمیه مبتنی بر توتم‌پرستی مربوط به مدت‌ها قبل از اسلام بوده است، آن زمان که عرب‌ها هنوز بیشتر در جوامع گردآوری و شکار زندگی می‌کردند و زندگی قبیلگی ــ که نوعی متکامل‌تر محسوب می‌شود ــ هنوز شکل نگرفته بود. احتمالاً عرب‌ها به مرور که از جوامع گردآوری و شکار به زندگی قبیلگی روی آوردند خداپرست شدند، خداپرستی آمیخته با اعتقاد شفاعت بت‌ها از همان سنخ که بت‌پرستی می‌نامیم. در این نظام دینی جدید، توتم‌ها جایگاهی پایین‌تر از بت‌ها یافتند.

تحول فرهنگ عربی از باور به تأثیر پرستش توتم‌ها تا جایگزینی باور به تأثیر توسل به بت‌ها تحولی ناگهانی و انقلابی نبوده است آن سان که عرب‌ها تصمیم بگیرند از هیچ توتمی دیگر یاری نجویند و آن را نپرستند. برعکس، عرب‌ها ضمن باور به ارزش و اهمیت پرستش توتم‌ها، خداوند خالق جهان را با نام ”الله“ شناختند و به او نیز اعتقاد ورزیدند. بت‌ها را نیز که به مرور در دوران زندگی گردآوری و شکار کشف کرده بودند. همچون واسطه‌های الله دانستند.» (مهروش، 1395: 131 ــ 133)

 

یادداشت‌ها:

ـ مهروش، فرهنگ (حامد خانی)(1395). تاریخ فقه اسلامی در سده‌های نخستین: از آغاز اسلام تا شکل‌گیری مکتب اصحاب حدیث متأخر. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

فِرَق شیعی در نیمه سده دوم هجری

حامد خانی

فرهنگ مهروش درباره «فرق شیعی در نیمه سده دوم هجری» می‌نویسد:

«وقایع بعد از شهادت امام حسین (ع)، چنانکه جنبش‌های متعددی را برانگیخت و پیروان اهل‌بیت (ع) را چون مبارزان و اصلاح‌جویانی تسلیم‌ناپذیر برجسته کرد، به انشعاباتی نیز در جامعه شیعیان انجامید. گروهی گرد امام زین‌العابدین (38 – 95 ق.)، یگانه فرزند بازمانده از امام حسین (ع)، آمدند و عده‌ای نیز به استناد زعامت یک‌یک فرزندان علی (ع) اکنون بزرگ خاندان اهل‌بیت (ع) را محمد بن حنفیه، برادر کوچک‌تر امام حسین (ع)، دانستند. وقتی مختار ثقفی قیام کرد، مردم را به حمایت از خود برای به قدرت رساندن محمد بن حنفیه خواند. محمد بن حنفیه نیز چندی به کوه رَضْویٰ در حوالی مدینه تبعید شد. او در تبعید نیز فراوان به مردم وعده می‌داد که گشایش آل محمد (ص) از این سختی‌ها نزدیک است و با این گشایش مشکلات شما نیز پایان می‌پذیرد. با درگذشت وی، گروهی مدعی شدند محمد بن حنفیه نمرده و در کوه رضوی غیبت کرده و پنهان شده است. از دید ایشان، این ”غیبت“ موقت بود و با استقرار حکومت عدل به دست وی به آخر می‌رسید. این گروه ”کیسانیّه“  نام گرفتند.

هم‌زمان علی بن حسین ــ امام زین‌العابدین (ع) ــ در مدینه چون عالمی باتقوا مشهور بود و به دور از غوغای سیاسی محیط کوفه، به فعالیت‌های علمی اشتغال می‌ورزید. به مرور غوغای کیسانیان پایان گرفت و جمعی از شیعیان که پیش از این از علی بن حسین (ع) رو گردانده و به کیسانیه تمایل نشان داده بودند، به امامت فرزند وی، محمد باقر (ع)، سرسپردند. امامت وی نقطه عطفی در تاریخ تشیع بود. شیعه که پیش از این در نگاه عموم یک اقلیت سیاسی شناخته می‌شد، اکنون در ادامه کوشش‌های علمی این پدر و پسر به مکتبی فکری بدل گشت. به قول امام صادق (ع) ”تا پیش از پدرم، شیعیان در افکار و آداب دینی خویش از عموم پیروی می‌کردند، امام پدرم چنان کرد که سرآخر عموم مسلمانان از لحاظ فکری به تشیع وابسته شود“ ]الکافی کلینی، 2/20[.

امام صادق (ع) همچون یک شخصیت ممتاز علمی راه پدر و جد بزرگوارش را ادامه داد و در میان عالمان متعدد مدینه وجاهت و اعتبار عام یافت. درگذشت امام (148 ق.) اختلاف بر سر شناخت جانشین وی را در پی داشت که به انشعاب گروه‌هایی از خط فکری عموم شیعه انجامید. در این میان، چند فرقه مهم‌تر نیز شایان یادکرد اند. ”اسماعیلیان“ برخلاف اکثریت، فرزندن ارشد امام صادق (ع) ــ اسماعیل ــ را که در زمان حیات پدر از دنیا رفته بود، چون امام برگزیدند. آنها باور داشتند امامت همواره از پدر به فرزند ارشد می‌رسد، معتقد بودند اسماعیل از دنیا نرفته و غیبت کرده است. برخی دیگر از شیعیان هم با درگذشت اسماعیل، فرزند دیگر امام صادق (ع)، یعنی عبدالله اَفطَح، را امام بعدی دانستند. با درگذشت نابهنگام وی در مدت کوتاهی پس از درگذشت پدر، اختلافات بر سر جانشینی امام  بیشتر شد و حتی عقیده برخی از شیعیان را سست کرد. اینان معتقد بودند ”از آنجا که امامت همواره تا روز قیامت از پدر به پسر می‌رسد و تنها استثنا امام حسین (ع) است، کسی امام خواهد بود که فرزند بزرگی برای امامت بعد از خویش داشته باشد.“ و اکنون از دید ایشان، درگذشت فرزند بزرگ امام (ع) از مسدود بودن باب امامت حکایت داشت و به عبارت دیگر، بیانگر تناقض در اصل امامت حضرت صادق (ع) بود. عده‌ای دیگر از شیعیان هم گفتند امام صادق (ع) از دنیا نرفته و غیبت کرده و هم او مهدی آخر زمان است و بازمی‌گردد. آنان به ”ناووسیه“ مشهور شدند. باری، عمده شیعیان موسی بن جعفر ــ امام کاظم (ع) ــ را جانشین شناختند. انشعاب در میان آنان هم بعد از رحلت امام ادامه یافت ...» (مهروش، 1395: 328 – 330).

 

یادداشت‌ها:

ـ مهروش، فرهنگ (حامد خانی)(1395). تاریخ فقه اسلامی در سده‌های نخستین: از آغاز اسلام تا شکل‌گیری مکتب اصحاب حدیث متأخر. تهران: نشر نی.

ـ وبگاه فرهنگ مهروش (دسترسی در 1395/8/4)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز