«خداوندا، هرکس که حاجت به یکی از بندگان تو بَرَد یا یکی از بندگانت را سبب رواشدن حاجت خود پندارد جز حرمان نصیبی حاصل نکند و سزاوار است که تو احسان از او بازگیری.» (صحیفه سجادیه: نیایش 13)
یادداشتها:
ـ صحیفه سجّادیه. ترجمه عبدالمحمد آیتی. (1375). چاپ دوم. تهران: سروش.
«بدان! خدایى که گنجهاى آسمان و زمین در دست اوست به تو اجازه درخواست داده، و اجابت آن را به عهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهى تا عطا کند، درخواست رحمت کنى تا ببخشاید، و خداوند بین تو و خودش کسى را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند، و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطهاى پناه ببرى، و در صورت ارتکاب گناه درِ توبه را مسدود نکرده است، در کیفر تو شتاب نداشته، و در توبه و بازگشت، بر تو عیب نگرفته است، در آنجا که رسوایى سزاوار توست رسوا نساخته، و براى بازگشت به خویش شرایط سنگینى مطرح نکرده است. در گناهان تو را به محاکمه نکشیده، و از رحمت خویش نا امیدت نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکى شمرده است. هر گناه تو را یکى، و هر نیکى تو را ده به حساب آورده، و راه بازگشت و توبه را به روى تو گشوده است. هر گاه او را بخوانى، ندایت را مىشنود، و چون با او راز دل گویى راز تو را مىداند. پس حاجت خود را با او بگوى، و آنچه در دل دارى نزد او باز گوى، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غمهاى تو را بر طرف کند و در مشکلات تو را یارى رساند.» (نهجالبلاغه: بخشی از نامه 31)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
«شفاعت به معنای ضمیمه کردن چیزی به چیزی برای کمک است؛ و بیشتر درباره کسی استعمال میشود که دارای رتبه برتر است و در کنار پایینتر قرار داده میشود تا او را کمک کند. [1] به رغم تأکید قرآن کریم بر نبود هیچ گونه یار و شفیعی در قیامت برای انسان ”لَیسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِی وَ لَا شَفِیعٌ؛ برای آنان جز خدا ولى و شفیعی نیست.“ [2]، در آیاتی به صراحت از شفاعت و تأثیر آن در نجات انسان سخن گفته شده است. آنچه از شفاعت نفی شده است برای ظالمان [3] و کافران [4] میباشد. مشرکان و کافران و همه کسانی که حقایق دین را انکار میکنند مشمول شفاعت نخواهند شد. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: ”شفاعت من برای گناهکاران از امت من است، به جز گناه شرک و ظلم.“ [5] مسلمانان بر این امر اتفاق نظر دارند که رسول خدا از مقام شفاعت برخوردار است، مقامی که خداوند به او داده و آن حضرت را خشنود کرده است [6]: ”وَ لَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى“ [7] و آن مقام را حاصل شبزندهداری و تهجد پیامبر دانسته است. [8] خداوند به کسانی از برگزیدگان و بندگان خوب خود اذن شفاعت داده است: ”وَ لَا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى؛ و آنها شفاعت نمیکنند، جز برای کسی که خدا رضایت دهد.“ [9] مراد از مأذون و مرضى خدا، پیامبران، اوصیا، فرشتگان و برخی از مؤمناناند. [10]
شفاعت کاری خارج از ضابطه نیست. شفاعت نوعی لطف و کرم از جانب خداوند به بندگانی است که اعتقاد و عملشان درست بوده و به رغم اینکه انسان خوبی بودهاند احیاناً در جایی لغزیدهاند، گناهی مرتکب شدهاند و موفق به توبه نگردیدهاند. کسانی که پس از گناه موفق به توبه بشوند نیازی به شفاعت نخواهند داشت. در حدیث آمده است: ”لَا شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوبَةِ؛ شفیعی مؤثرتر از توبه نیست.“ [11] اهل توحید بودن و در صراط مستقیم الهی قرار داشتن، شرط لازم شفاعت است. شفاعت جبران کاستی و نقص است. شفاعت در واقع از ارتباط وثیق شفاعتکننده و شفاعتشونده حکایت دارد. چنین نیست که هر کس مجاز باشد هر کار خلافی را که مایل بود انجام بدهد و با شفاعت از هوسرانیهای او چشمپوشی شود. بنابراین شفاعت نه به کسی اجازه گناه میدهد و نه با چنان شرایط کسی را جرأت به گناه میدهد. شفاعت روح امید را در دلها زنده نگه میدارد و انسانها را تشویق به انجام وظیفه میکند، تکالیفی که از بندگان خواسته شده و گاه دشوار است و ادای همه آنها سخت میباشد، به خصوص با توجه به اینکه دنیا دار وسوسه و لغزش است. چنین افرادی را خداوند با شفاعت بندهای از برگزیدگانش از عذاب نجات میدهد و یا به رتبه او میافزاید.» (منتظری، 1387: 302 ــ 303)
«مسئله حضرت فاطمه زهرا (س) از نظر بسیاری از شیعیانمسئله دختر پیامبر ]بودن[ است؛ یعنی همه فضائل این بانوی بزرگوار تحتالشعاع این موضوع است که رسول اکرم دارای دختری است و به خصوص این دختر بعد از وفات پیامبر (ص) عمر کوتاهی دارد و در این مدت کوتاه مورد رنجها و مصیبتهایی قرار میگیرد و در نهایت در اثر همان رنجها از دنیا میرود.
آیا واقعاً مسئله حضرت زهرا خلاصه میشود در این فضیلت که او دختر پیامبر است؟ اساساً نَسَب اینکه انسان فرزند کیست؟ پدر و مادر او چه کسی است چه مقدار به عنوان یک فضیلت برای انسان میتواند مطرح باشد؟ به لحاظ دینی این سؤال قابل طرح است که در پیشگاه الهی خداوند برای نسبها و پیوندهای خونی چه مقدار ارزش قائل است؟
در مراجعه به قرآن، که متقنترین و معتبرترین سند بر معارف اسلامی است، یکی از نکاتی که مکرر دیده میشود تکیه بر عمل است و اینکه هیچ چیز دیگری جای عمل را نمیگیرد و هرکسی به هر شأن و مقامی میرسد در اثر سعی و تلاش و عمل خود اوست.
”لَیسَ بِأَمَانِیکُمْ وَ لَا أَمَانِی أَهْلِ الْکِتَابِ“ ]نساء: 123[این آیه هم خطاب به ماست و هم خطاب به اهل کتاب؛ خداوند میفرماید: بر این آرزوها اثری مترتب نمیشود، ادعاها را کنار بگذارید، هیچکس با هیچ ادعایی به جایی نمیرسد.
حضرت ]علی (ع)[ میفرماید: نزدیکترین انسانها به انبیای الهی کسانی هستند که به دعوت انبیاء بهتر و بیشتر پایبند هستند و عمل میکنند، اینها نزدیکترند به پیغمبر ]نقل به مضمون از نهجالبلاغه: حکمت 96[. اینجا مسئله مسئله ارث نیست، بلکه قاعده دیگری است و آن اینکه هرکس از نظر عمل به انبیا نزدیکتر باشد.
یکی از مشکلاتی که در تفکر عوام شیعه به وجود آمده و سخت نفوذ یافته است این است که فکر میکنیم با این نسبتها میتوان خلأ فضیلتها را پر کرد و همواره روی نسبتها تأکید میکنیم.
فضیلت حضرت زهرا (س) به خاطر شخصیت خود فاطمه زهرا (س) است؛ اگر مسأله نسبت مطرح باشد، حضرت فاطمه (س) با دیگر فرزندان پیامبر (ص) بالسویه است. بنابراین، کمالات موجود در حضرت زهرا (س) اصل است، ولی ما همه چیز را تحتالشعاع دختر پیامبر بودن قرار میدهیم. مصونیتی که برخاسته از نسبت باشد نه با منطق قرآن و نه با نهجالبلاغه و نه با آموزههای اهل بیت (ع) سازگار است. امتیاز و فضیلت ائمه (ع) تابع نسبت آنها نیست، بلکه آنها دارای فضائل واقعی هستند.
هرکس کار زشتی انجام دهد باید مجازات آن را هم بپذیرد. و لذا این خطکشیها اگر در دنیا هم اتفاق بیفتد، نشانه ظالمانه بودن نظام است که در دنیا هم امتیازی برای کسی قائل شوند. چگونه میشود که دچار چنین توهماتی شده و دلخوش به آنها هستیم؟
متأسفانه مکتب اهل بیت (ع)، که باید مکتب هدایت برای همه ما باشد، سبب ضلالت و گمراهی نسبت به برخی از افراد میشود.» (شفقنا، انتشار و دسترسی در 1397/11/19)
«دوست محمد (ص) کسی
است که خدا را اطاعت کند، هرچند پیوند خویشاوندی او دور باشد، و دشمن محمد (ص) کسی
است که خدا را نافرمانی کند، هرچند خویشاوند نزدیک او باشد.» (نهجالبلاغه: حکمت 96)
یادداشتها:
ـنهجالبلاغه.
ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
«اعمالی که ما در جهان انجام میدهیم، از نیک و از بد، هر یک بذری
است که در مزرعه این جهان میافشانیم. پیغمبر اکرم فرمود: ”دنیا مزرعه آخرت است“؛
هر کسی آنْ دروَد عاقبت کار که کشت. هیچ عملی در این جهان گم نمیشود و از بین نمیرود؛
نه تنها گم نمیشود و از بین نمیرود، بلکه آن عمل در زمین روح خود ما و در زمین
اجتماع ما و بلأخره در زمین مساعد جهان، که محفوف به هزارها عوامل است، فرومیرود
و پس از مدتی میدمد و خود را بروز میدهد. ]...[» (مطهری، 1385: 55)
«در قرآن کریم، در
موردی که گروهی از مسلمانان با گروهی از یهودیان مجادله میکردند و هر دسته میگفتند
خداوندْ ما را به گناهمان نمیگیرد، در این مورد آیه قرآن نازل شد که خلاصهاش
این است: زهی تصور باطل، زهی خیال محال؛ فرمود: نه آن طور است که که عدهای از شما
مسلمانان کوتاهفکر و ناآشنا به حقایق اسلامی پنداشتهاید و نه آن طوری است که آن
دسته دیگر پنداشتهاند؛ هر کسی تخم بد بکارد و بذر بد بیفشاند به سزای عمل خودش،
یعنی به ثمره تخمی که کاشته ]است[، لامحاله خواهد رسید؛ قانون الهی تغییرپذیر نیست.» (همان: 56)
«رسول اکرم به
یگانه دختر عزیزش صدیقه کبری (سلامالله علیها)، که فوقالعاده او را دوست میداشت
و او را پارهٔ جگر خود مینامید، فرمود: دختر عزیزم! خودت برای خودت عمل کن، خودت
در بوستان زندگی و سعادت خود بذرهای نیک بیفشان، که من نمیتوانم تو را بینیاز
کنم و تو نمیتوانی ثمره عمل مرا بچینی. ]...[» (همان: 57)
«رسول اکرم بعد از
بعثت مجلسی از بستگان نزدیک خود فراهم آورد به امر خدا که آنها را از عواقب اعمالشان
بترساند و نسبت به آنها اعلام خطر کند؛ فرمود: فرزندان عبدالمطلب! گمان مبرید و
نگویید که محمد از ماست، ما هر چه که بخواهیم بکنیم میکنیم و به محمد به حکم آنکه
پیغمبر است و فرستادهٔ خداست پشتگرمی داریم. در دستگاه عدالت الهی، که به وزن ذرهای
نیک و بد گم نمیشود، کسی نمیتواند به پشتگرمی کس دیگر مغرور شود و او را
دستاویز اعمال ناشایست خود قرار دهد.» (همان.)
یادداشتها:
ـ مطهری،
مرتضی. (1385). حکمتها و اندرزها. جلد 1. چاپ بیستم. تهران: انتشارات
صدرا.
«نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیلهای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همان طوری که در پارتیبازیهای اجتماعات منحطّ بشری تحقق دارد.
بسیاری از عوام مردم شفاعت انبیا و ائمه (ع) را چنین میپندارند؛ میپندارند که پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار، خصوصاً امام حسین (ع)، متنفّذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ میکنند، اراده خدا را تغییر میدهند و قانون را نقض میکنند.
اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار میدادند همین تصور را داشتند؛ آنان میگفتند که آفرینش منحصراً در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت شرک در ”خالق“ نبود، شرک در ”رب“ بود. [...]
اگر در میان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی سلطنتی دیگر هم وجود دارد و در مقابل آن دستدرکار است، چیزی جز شرک نخواهد بود. اگر کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضاً امام حسین (ع) راهی دیگر دارد و هریک از این دو جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند دچار ضلالت بزرگی شده است. در این پندار غلط چنین گفته میشود که خدا با چیزهایی راضی میشود و امام حسین (ع) با چیزهایی دیگر؛ خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستی، درستی، خدمت به خلق، برّ [= نیکی] به والدین و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ، ظلم، غیبت، شرابخواری و زنا راضی میگردد، ولی امام حسین (ع) با این کارها کاری ندارد، رضای او در این است که مثلاً برای فرزند جوانش علی اکبر (ع) گریه و یا لااقل تباکی [= تظاهر به گریه] کنیم؛ حساب امام حسین (ع) از حساب خدا جداست. به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته میشود که تحصیل رضای خدا دشوار است، زیرا باید کارهای زیادی را انجام داد تا او راضی گردد، ولی تحصیل خشنودی امام حسین (ع) سهل است، فقط گریه و سینه زدن؛ و زمانی که خشنودی امام حسین (ع) حاصل گردد، او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت میکند و کارها را دست میکند، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فی سبیل الله که انجام ندادهایم همه تصفیه میشود و گناهان هرچه باشد با یک فوت از بین میرود!
اینچنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است، بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام حسین (ع) که بزرگترین افتخارش ”عبودیت“ و بندگی خداست نیز اهانت است [...]. امام حسین (ع) کشته نشد برای اینکه ــ العیاذ بالله ــ دستگاهی در مقابل دستگاه خدا یا شریعت جدش رسول خدا به وجود آورد، راه فراری از قانون خدا نشان دهد.» (مطهری، 1352: 224 ــ 225)
«شفاعت امام حسین (ع) به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد.[...] امام حسین (ع) شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافتهاند؛ او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گمراهی ساختهاند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همانطوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافتهاند و گروهی گمراه شدهاند، از مکتب امام حسین (ع) نیز گروهی هدایت شده و گروهی گمراه گشتهاند و این مربوط به خود مردم است.» (همان: 229)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی (1352). عدل الهی. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.
«ظاهراً رایجترین
آیین میان عربها بتپرستی بود. جای پرسش دارد که بتپرستی دقیقاً به چگونه رفتاری
در برابر بتها اطلاق میشود. به عبارت دیگر، بت برای عربها چه جایگاهی را داشت؟
آیا عربها معتقد بودند که بتها این جهان را آفریدهاند؟ باید در پاسخ گفت عربها
بت را خدا نمیدانستند. آنها به الله باور داشتند و معتقد بودند جهان را الله آفریده
است. از دید آنها، هر چیز رب یا الهی داشت که آن را هدایت و اداره و از خطرات حفظ
میکرد. ربها و الهههای فراوانی را میپرستیدند. و هرگاه – بسته به نوعش – سراغ یکی
از این ربها میرفتند. یکی رب آسمان بود، یکی رب زمین بود، یکی الهه دریا بود، یکی
الهه باد بود، یکی الهه عشق بود، یکی الهه حاصلخیزی، یکی الهه بخت و اقبال و به
همین ترتیب الهه جنگ و صلح و شب و روز و رب شفق و رب فلق و ... . در این میان،
الله رب العالمین بود؛ یعنی رب زمان و صاحباختیار و مدبر همه دورانها. به این
ترتیب، الله در واقع بالاترین جایگاه را در میان قدسیان مختلف پیدا میکرد. آنها
معتقد بودند جهان و انسان را الله آفریده است (عنکبوت: ۶۱). اما باور داشتند او
دستیارانی هم دارد که ربها و الههها هستند. بتپرستی آنها بدین معنا نبود که جایگاه
خدا را به منزله آفریننده جهان انکار کنند. مسئله آن بود که میگفتند ما دستمان
از دامن قدس الهی کوتاه است و به همین دلیل واسطههایی به درگاه الهی میخوانیم.
آنها بتها را واسطههایی برای تقرب به خدا میدانستند و البته پیامبر (ص) این
رفتار آنها را نقد کرد، که چنین شفاعتجستنی با پرستش بتها فرق ندارد.
در خود قرآن به همین
اعتقاد عربها اشاره گویایی شده است. قرآن از قول عربها نقل میکند که میگفتند:
”الَّذِینَ
اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَى
اللَّهِ؛ این بتها شفیعان ما پیش خدا هستند و ما را به خدا نزدیک میکنند. “
(زمر: ۳)
در فرهنگ پیش از
اسلام، پرستش بتها جز اعتقاد به نزدیکی بتها به خدا و توانایی شفاعت برای فرد به
پیشگاه الهی معنا نداشت. همین درک از رفتار عبادی عربها در قرآن و سپس در فرهنگ
اسلامی بازتاب یافت. از دیگر سو، با ظهور توحید اسلامی، مفهوم پرستش نیز دگرگون
شد. بدینسان، مسلمانان متأخر ”بتپرستی عربها“ را در قالب فهم توحیدی از مفهوم
”پرستش“ بازشناختند و پنداشتند که لابد عربهای پیش از اسلام برای بتهای دستساز
خویش جایگاه خدایی و آفرینندگی قائل بودهاند. باری، بالادیدن جایگاه خدا در هستی
و کوتاهدیدن دست خویش از دامان او سبب شده بود عربها برای خدا نقشی در زندگی
روزمره خود سراغ نگیرند. آنقدر که نقش بتها در زندگیشان پررنگ شده بود، توجه به
خدا محوریت نداشت. خدا نیز معبودی بود کنار معبودهای دیگر. این همان چیزی بود که پیامبر
(ص) نقد کرد.
بتها تنها مرجعی
نبودند که عربها از آنها حاجت میطلبیدند. زمانی که عربها شوق رسیدن به چیزی یا
حاجتی داشتند یا در مواردی که طمع به چیزی میورزیدند به بتها متوسل میشدند. به
خانه خدایان میرفتند و قربانی میکردند به این امید که بتها حاجتشان را برآورند
یا به عبارت دیگر، بتها پیش خدای اصلی شفیع آنها شوند. شواهدی از توسلات عربها
در شعر عربی برجای مانده است. گاه متن این اشعار گفتوگوهای عاشقانه با بتهاست که
به خوبی رابطه عشقورزی میان اشخاص با بتها را نشان میدهد گویی آنها به نوعی عشقورزیدن
به بت نیز معتقد بودهاند.
این فقط یک جلوه از
پرستش عربهاست. یک نوع دیگر از توسل هم نزد آنها رایج بوده است. زندگی در محیط
خشن همچون عربستان با آن همه آفات طبیعی و غیرطبیعی، گردبادهای کشنده و طوفانهای
درهمکوبنده و سارقان مسلح و قحط و گرسنگی و تشنگی و جز آنها نیاز به خدایانی برای
آرامبخشی از خطر و محافظت از فرد و گروهو قبیله نیز داشت. عربها در این وضعیت به جنها پناه میبردند:
”وَأَنَّهُ کَانَ
رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا؛
... مردانی از انس به مردانی از جن پناه میبردند. این پناهجویی بر وحشتشان میفزود“
(جن: ۶)
خود شیطان در فرهنگ
اسلامی یک جن است که از دستور خدا سرپیچی کرده است. عربها وقتی میخواستند از خوفی
بگریزند، به شیطان پناه میبردند. چنانکه اسلام توسل به بتها را نقد کرد و مردود
شمرد، مددجستن از جنها را نیز باطل دانست. قرآن کریم به پیامبر (ص) امر کرد که
هنگام خواندن قرآن از شر شیطان رانده شده به خدا پناه ببرد (نحل: ۹۸). قرآن
مددجستن از جنها را نیز نوعی شریکدانستن آنها در قدرت الهی شناساند. گذشته از این،
بر مددجویی از خدا هم در حال رهبت و خوف هم در حال رغبت و شوق تأکید کرد (ن.ک.
انعام: ۱۰۰؛ انبیا: ۹۰).» (مهروش، 1395: 135 – 138)
یادداشتها:
ـ مهروش، فرهنگ (حامد خانی)(1395).
تاریخ فقه اسلامی در سدههای نخستین: از آغاز اسلام تا شکلگیری مکتب اصحاب
حدیث متأخر. تهران: نشر نی.