«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واژه‌شناسی» ثبت شده است

معلولیت: بحثی در واژه‌گزینی و ملاحظات اجتماعی!

سارا سیاوشی:

عده‌ای معتقدند واژۀ ”معلول“ بار معنایی مثبتی ندارد و بهتر است تغییر کند و گروهی دیگر معتقدند تغییر نام کاری بی‌فایده یا ظاهرسازانه است. برای نامیدن گروه‌های اجتماعی چه ملاحظاتی را باید در نظر گرفت؟

نام‌ها علاوه‌بر معانی لغت‌نامه‌ای حامل مفاهیم دیگری هم هستند، به‌ویژه اگر مقصود یک نام، نامیدن یک گروه اجتماعی باشد. نام یک گروه اجتماعی، علاوه‌بر آنکه توصیفگر آن گروه است، بار معنایی تاریخی، اجتماعی و سیاسی دارد. گهگاه دیده و شنیده می‌شود که دربارۀ نام یک گروه اجتماعی (قومی، نژادی، زبانی، جنسیتی و …) بحث‌های پرمناقشه‌ای درمی‌گیرد. گاه این بحث‌ها درون‌گروهی است و گاه در اجتماعات بزرگ‌تر و از زبان افرادی خارج از آن گروه است. همین پرمناقشه بودن این‌گونه بحث‌های زبانی نشانگر آن است که برای نام‌ها باید به ملاحظات غیرزبانی نیز توجه کرد. در این یادداشت به ملاحظات زبانی و غیرزبانی حول نام‌های ”معلول“ و ”معلولیت“ پرداخته می‌شود.

گاهی بحث‌هایی در میان افراد و گروه‌های مختلف دربارۀ واژه‌های ”معلول“، ”معلولان“ و ”معلولیت“ به انتقاد و اعتراض درمی‌گیرد. اغلب مواضع منفی از زبان افراد غیرمعلول است. آنها بر این باورند که بهتر است (یا باید) کلمات بهتری برای توصیف این گروه اجتماعی استفاده کنیم، نام‌هایی مثل ”توان‌یاب“ و ”توان‌خواه“ و ”کم‌توان“ در پاسخ به این بحث ابداع شد. البته عده‌ای از این نام‌ها هم رضایت ندارند و معتقدند افرادی در فرهنگستان یا صاحب‌نظران دیگر باید یک واژۀ ”خوب“ را جایگزین واژۀ معلول کنند، زیرا که به گمان این گروه واژۀ ”معلول“ و ”معلولیت“ دارای بار منفی اجتماعی است و مفهوم عدم استقلال فردی را تداعی می‌کند.

در مقابل این استدلال، گروه مقابل بیان می‌کنند که عوض کردن نام، عملی ظاهرسازانه است و در واقعیت تأثیری بر زندگی واقعی افراد ندارد. اینکه واژه‌ای مثبت را جایگزین واژه‌ای منفی کنیم صرفاً ریاکارانه است و رویکرد صحیح آن است که افکار و عقاید مردم را راجع به یک گروه اجتماعی ــ در اینجا معلولان ــ تغییر دهیم. تغییر اجتماعی با تغییر نام‌ها رخ نخواهد داد. حتی گاهی نام جدید ریاکارانه خواهد بود و بیش از نام قبلی آزردگی ایجاد خواهد کرد. مثلاً نابینایان از نامیده شدن به نام ”روشن‌دل“ نه تنها استقبال نمی‌کنند، بلکه بعضی آن را آزارنده هم می‌دانند، چرا که در این عنوان، اشارۀ مستقیم به وضعیت واقعی این گروه، یعنی نابینایی، منفی انگاشته شده است.

هدف از این یادداشت، مخالفت با گروه اول و همچنین ایراد به استدلال گروه دوم است. بنابراین موضع این یادداشت با هر دو موضع ذکرشده متفاوت است.

صحبت با افراد دارای معلولیت، به ویژه افرادی از این گروه که خود فعال حقوق مدنی معلولان هستند، و به انعکاس اجتماعی زیست معلولان حساسیتی بالاتر دارند، نشان می‌دهد که حداقل تا به حال و در زمانۀ ما، این گروه با نامیدن خود با واژۀ ”معلول“ و ”معلولیت“ مخالفتی ندارند. تنها بحث درون‌گروهی این است که آیا نامیدن یک فرد به صورت معلول فروکاهیدن کلیت اجتماعی و انسانی او به وضعیت معلولیت نیست؟ و آیا بهتر نیست به جای معلول از عبارت ”فرد دارای معلولیت“ استفاده کنیم؟ که عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف در این بحث وجود دارد. اما هیچ‌گاه از خود این واژگان ــ یعنی ”معلول“ و ”معلولیت“ ــ ابراز انزجار و ناراحتی نشده است.

معادل‌هایی چون ”توان‌خواه“ و ”توان‌یاب“ مورد استقبال چندانی واقع نشد. این نام‌ها فرد دارای معلولیت را فردی توصیف می‌کنند که بنا به ویژگی بدنی خود، نیازمند کسب توانایی خاصی است؛ درحالی که جامعۀ معلولان خواهان حقوق اجتماعی و دسترسی به فرصت‌هایی برابر با سایر افراد جامعه هستند و این مفهوم از این نام‌های ابداعی نه تنها حاصل نمی‌شود، بلکه بار دیگر کلیشه‌های نابرابری در آنها تکرار شده است. منظور از کلیشه‌های نابرابری آن ذهنیتی است که عدم دسترسی به فرصت‌های برابر اجتماعی را در ذات معلولیت می‌داند و آن را به ویژگی جسمانی افراد نسبت می‌دهد و نه به برآیند تعاملات اجتماعی و سیاست‌های رایج در جامعه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

یلدا یعنی میلاد!

● حسن انوری:

«آخرین شب پاییز در نیم‌کره شمالی و بلندترین شب سال (مقارن با میلاد عیسی (ع))» (فرهنگ بزرگ سخن، ج ۸)

● محمد معین:

«درازترین شب سال، شب اول برج جَدی، شب چله بزرگ زمستان.» (فرهنگ فارسی معین، ج ۲) «”یلدا“ کلمه‌ای است سُریانی به معنی ”میلاد“ عربی، چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می‌کرده‌اند.» (برهان قاطع، ج ۴، ص ۲۴۴۷: پانوشت ۸)

● حسن عمید:

«کلمه سُریانی به معنی میلاد، وقت ولادت، به معنی زمان ولادت حضرت عیسی هم گفته‌اند. در فارسی، شب یلدا شبی را می‌گویند که از آن شب درازتر نباشد و آن شب آخر پاییز و شب اول زمستان است. شب اول دی‌ماه که شب اول چله و درازترینِ شب‌ها و قریب ۱۴ ساعت است.» (فرهنگ فارسی عمید)

یادداشت‌ها:

ـ انوری، حسن. (سرویراستار). (۱۳۸۱). فرهنگ بزرگ سخن. (۸ جلد). تهران: سخن.

ـ معین، محمد. (۱۳۸۱). فرهنگ فارسی معین. (۲ جلد). تهران: اَدنا.

ـ خلف تبریزی، محمدحسین. (۱۰۶۲ ھـ. ﻗـ.). برهان قاطع. (۵ جلد). ویراستهٔ محمد معین (۱۳۴۲). چاپ دوم. تهران: کتاب‌فروشی ابن سینا.

ـ عمید، حسن. (۱۳۸۹). فرهنگ فارسی عمید. ویراستهٔ عزیزالله علی‌زاده. تهران: راه رشد.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

شیشه می در شب یلدا شکست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جهل متضاد علم است یا حلم؟

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«معنای نخست جاهلیت خشونت است و اینکه اسلام دورهٔ پیش از خود را جاهلیت نامید و آن را سخت نکوهیده خطْ بطلان بر خشونت کشیده است. بیشتر بگویم که جهل دارای سه معنا به ترتیب ذیل است: 1. تندخویی و بی‌پروایی و تسلط بر خود نداشتن و با اندک تحریکی برانگیخته شدن و به پیامد عمل خود نیندیشیدن؛ 2. ناتوانی عقلی برای فهم عمیق که نتیجه‌اش داوری سطحی و نسنجیده است؛ و 3. نادانی. (این معنا کم‌اهمیت‌ترین معنای جهل در قدیم‌ترین دوره بوده و در قرآن نیز واژه جهل و مشتقاتش بیشتر به معنای اول و دوم است.) به عبارت دیگر، جهل متضاد ”حلم“، ”عقل“ و ”علم“ است. و بسته به عبارتی که این واژه در آن به کار رود واژه‌های زیر را می‌توان معادل آن دانست: نابردباری، نامدارایی، سفاهت، بی‌پروایی، تعصب، خشونت، تندخوی، عقل‌گریزی و نادانی.» (اسفندیاری، 1396: 57 ــ 58)


رضا بابایی می‌نویسد:

«در ادبیات دینی و حتی در زبان عربی، مراد از جهل و جاهلیت، خشونت است، نه نادانی. مثلاً قرآن می‌گوید: ”خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ؛ یعنی زیادت را ]از ایشان[ بگیر و نیکی را بخواه و از شیوه جاهلان روی گردان.“ ]اعراف: 199[ قرآن در این آیه انتقام و زشت‌کاری را به ”جاهلان“ نسبت می‌دهد و از همین‌جا می‌توان دریافت که ”جهل“ در قرآن یعنی انتقام‌های کور و زشت‌کاری و آنچه در شأن فرزانگان نیست. در فرهنگ اسلامی نیز بعثت پیامبر اسلام پایان جاهلیت است؛ یعنی پایان خشونت‌هایی همچون زنده‌به‌گور کردن دختران. اما آیا مصداق‌های خشونت همان است که مسلمانان نخستین خشونت می‌دانستند و از آن پرهیز می‌کردند؟» (بابایی، 1397: 165)

 

توشیهیکو ایزوتسو می‌نویسد:

«مدت‌های مدیدی حتی فقه‌الغویان عرب چنین می‌اندیشیدند که واژهٔ جهل متضادِ دقیقِ ]واژه[ علم است، و در نتیجه، معنای اصلی آن را ”نادانی“ می‌دانستند. و از همین‌جا، به طور طبیعی از مهم‌ترین واژهٔ مشتق از آن، یعنی جاهلیت، که مسلمانان آن را برای توصیف اوضاع و احوال پیش از ظهور اسلام به کار می‌بردند، معمولاً معنای ”عصر جاهلیت“ فهمیده می‌شد و به همین معنا نیز به زبان‌های دیگر ترجمه می‌گشت. ]...[ ]گلدزیهر[ بسیاری از موارد مهم استعمال ریشهٔ جهل را در شعر پیش از اسلام گردآوری نمود، آنها را مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار داد، و به این نتیجهٔ شگفت‌انگیز رسید که عقیدهٔ متداولِ سنّتی دربارهٔ جاهلیت از بنیاد غلط بوده است. جهل بنا بر نتیجه‌ای که گلدزیهر بدان رسیده است در معنای اصلی‌اش متضاد و در مقابل علم نیست، بلکه مقابل حلْم است که دلالت می‌کند بر ”معقولیت اخلاقی یک انسان بافرهنگ“ (نیکلسون)، که به طور تقریب ویژگی‌هایی از قبیل بردباری، صبر، اعتدال، و رهایی از هواهای نفسانی را داراست.» (ایزوتسو، 1378: ، 55 ــ 56) «جهل الگوی برجستهٔ رفتار مرد تندخوی بی‌پروایی است که با اندک انگیختگی ممکن است قدرت تسلط بر نفس را از کف بدهد، و در نتیجه، بی‌باکانه به عمل برخیزد، و هوس کور غیرقابل‌مهارکردنی محرّک او باشد، بی‌آنکه هیچ در آن بیندیشد که پیامد عمل مصیبت‌بار او چه خواهد بود. این رفتارْ الگوی رفتار ویژهٔ مردی است با طبعی بسیار زودرنج و هوسناکة که مهار احساسات و عواطف را به دست ندارد، نمی‌تواند درست و نادرست را از یکدیگر بازشناسد. در مقابلِ این جنبهٔ جهل است که تصور حلم در درجهٔ اول متعارض است. حلم طبیعت انسانی است که می‌تواند اشتعال و انفجار این جهل را فرونشاند. حلیم کسی است که می‌داند چگونه بر احساسات و عواطب خود غلبه کند، و بر هواها و هوس‌های کود خود پیروز شود، و هر اندازه هم که تحریک شده باشد آرام و مطمئن و خالی از پریشانی و آشفتگی باقی بماند.» (ایزوتسو، 1361: 264)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1396). همه ما برادریم: سیمای انسانی و اخلاقی اسلام. ویراست چهارم. چاپ هشتم. تهران: نگاه معاصر.

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ ایزوتسو، توشیهیکو. (1966). مفاهیم اخلاقی ــ دینی در قرآن مجید. ترجمهٔ فریدون بدره‌ای (1378). تهران: فرزان.

ـ ایزوتسو، توشیهیکو. (1963). خدا و انسان در قرآن. ترجمهٔ احمد آرام (1361). تهران: شرکت سهامی انتشار.

ـ نستعلیق آنلاین (دسترسی در 1398/1/14)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

عصر جاهلیت به چه معناست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خداوند را نام‌های نیک است!

سید محمدعلی ایازی

سید محمدعلی ایازی می‌نویسد:

«مردم مکه و مدینه با زبان‌ها و گویش‌های متفاوتی سخن می‌گفتند، از قبایل بدوی عرب گرفته تا یهودیان و مسیحیانی که در اصل از مناطق دیگر به آن منطقه کوچ کرده بودند، و با فرهنگ و پیشینه تاریخی و عادات و رسومی مخصوص به خود زندگی می‌کردند و با واژه‌هایی انس داشتند و تعبیرهای ویژه‌ای را در زمینه مسایل دینی و غیبی و امور اقتصادی به کار می‌گرفتند. بدیهی است که قرآن در خلأ نازل نشده و بدون توجه به شناخت واژه‌ها و کلمات و بدون رعایت تفهیم و تفاهم مطالب را ادا نکرده است. شهر مکه مرکز تلاقی جهانگردان، بازرگانان و قبایل گوناگونی با عقاید و فرهنگ‌های گوناگون بوده است. به همین دلیل است که می‌بینیم واژه‌های دخیل، فراوان در قرآن به کار می‌رود؛ چه از زبان فارسی، حبشی، رومی و سریانی و چه از گویش‌های محلی و منطقه‌ای حجاز. منزلگاه قرآن چنین اقتضایی دارد، زیرا خطاب به چنین جماعت‌هایی سخن گفته است. مثلاً، از آنجا که مردم حبشه و یمن که از خدا تعبیر به رحمان می‌کردند و گروهی از آنان در شهر مکه بودند، قرآن عمداً در موارد بسیاری به جای دیگر اسماء خداوند از کلمه رحمان استفاده می‌کند. سؤره مریم را ملاحظه کنید بیشترین تکیه‌اش بر واژه رحمان است، که یازده بار تکرار می‌کند و یا در جایی دیگر خداوند تأکید می‌کند:

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى (اسراء/ 110)

رحمٰن یا غیررحمٰن یکی است خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید برای او نام‌های نیکوتر است.

به همین دلیل است که جعفر بن ابی طالب به هنگام هجرت به جبشه و ملاقات با نجاشی، پادشاه آن دیار، به علت مأنوس بودن لفظ رحمان، سوره مریم را می‌خواند ...» (ایازی، 1378: 36 ــ 37)

 

پس‌نوشت:
ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی از آیه 110 سوره اسراء:

ـ «چه الله بخوانید چه رحمان، هر چه بخوانید او را نام‌های نیک است» (اسراء: 110)

 

یادداشت‌ها:

ـ ایازی، سید محمدعلی (1378). قرآن و فرهنگ زمانه. قم: انتشارات کتاب مبین.

ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خاستگاه روضه‌خوانی


مرتضی مطهری درباره ملاحسین کاشفی و کتاب «روضة‌الشهدا» می‌گوید:

«ملاحسین کاشفی مردی است که واعظ هم هست، اتفاقاً این بی‌انصاف مرد باسوادی هم بوده است؛ کتاب‌هایی هم دارد؛ صاحب انوار سهیلی ]است[، که خیلی عبارت‌پردازی کرده و می‌گویند کلیله و دمنه را خراب کرده است. به هر حال، مرد باسوادی بوده است. تاریخش را که انسان می‌خواند، معلوم نیست که او شیعه بوده یا سنّی و مثل اینکه اساساً یک مرد بوقلمون‌صفتی هم بوده است؛ در میان شیعه‌ها خودش را یک شیعه صددرصد متصلّبی نشان می‌داده و در میان سنی‌ها خودش را حنفی نشان می‌داده است. اصلاً اهل بیهق و سبزوار است. سبزوار مرکز تشیع بوده است و مردم آن هم فوق‌العاده متعصب در تشیع. اینجا که در میان سبزواری‌ها بود یک شیعه صددرصد شیعه بود. بعد می‌رفت هرات. (می‌گویند شوهر خواهر عبدالرحمن جامی یا باجناق او بود.) آنجا که می‌رفت، به روش اهل تسنن بود.

این مرد واعظ هم بوده است. چون در سبزوار بود، ذکر مصیبت می‌کرد. کتابی نوشته است به فارسی. اولین کتابی که به فارسی نوشته شده همین کتاب روضة‌الشهدا است، که پانصد سال پیش نوشته شده است، چون وفات کاشفی در 910، اوایل قرن دهم، بوده است و این کتاب یا در اواخر قرن نهم هجری نوشته شده است یا در اوایل قرن دهم. قبل از این کتاب مردم به منابع اصلی مراجعه می‌کردند. شیخ مفید (رضوان‌الله ‌علیه) ارشاد را نوشته است و چقدر متقن نوشته است. ما اگر به ارشاد شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم، احتیاج به منبع دیگر نداریم. ]در[ تواریخ اهل تسنن، طبری نوشته است، ابن اثیر نوشته است، یعقوبی نوشته است، ابن عساکر نوشته است، خوارزمی نوشته است. من نمی‌دانم این بی‌انصاف چه کرده است! من وقتی این کتاب را خواندم، دیدم حتی اسم‌ها جعلی است؛ یعنی در میان اصحاب امام حسین اسم‌هایی را می‌آورد که اصلاً چنین آدم‌هایی وجود نداشته‌اند؛ در میان دشمن‌ها اسم‌هایی را می‌برد که همه جعلی است؛ داستان‌ها را به شکل افسانه درآورده است. چون این کتاب اولین کتابی بود که به زبان فارسی نوشته شد، ]مرثیه‌خوان‌ها[ که اغلب بی‌سواد بودند و به کتاب‌های عربی مراجعه نمی‌کردند همین کتاب را می‌گرفتند و در مجالس از رو می‌خواندند. این است که امروز مجلس عزاداری امام حسین را ما ”روضه‌خوانی“ می‌گوییم. در زمان امام حسین روضه‌خوانی نمی‌گفتند؛ در زمان حضرت صادق هم روضه‌خوانی نمی‌گفتند؛ در زمان امام حسن عسکری هم روضه‌خوانی نمی‌گفتند؛ بعد در زمان سید مرتضی هم روضه‌خوانی نمی‌گفتند؛ در زمان خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه‌خوانی نمی‌گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسم این کار شده ”روضه‌خوانی“. روضه‌خوانی یعنی خواندن کتاب روضة‌الشهدا، همان کتاب دروغ. از وقتی که این کتاب در دست‌وبال‌ها افتاد، دیگر کسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نکرد و شد افسانه‌سازیِ روضة‌الشهدا خواندن. ما شدیم روضه‌خوان، یعنی روضة‌الشهداخوان، یعنی افسانه‌ها را نقل کردن و به تاریخ امام حسین توجه نکردن.» (مطهری، 1391: 82 ـ 83)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1391). حماسه حسینی: سخنرانی‌ها. جلد 1. چاپ هفتادویکم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز