نصر حامد ابوزید مینویسد:
«قرآن کریم وصفِ ”شعر“ را از خود، و ” شاعری“ را از پیامبر اکرم (ص) نفی کرده است. این نکته را باید با توجه به معارضهای که میان ایدئولوژی جدید و نمونه قبلیاش ایجاد شده بود فهم و تفسیر کرد. شعر ”دیوان عرب“ بود؛ داناییِ قومی که ــ به تعبیر پیشینیان ــ دانش دیگری نداشتند. این بدان معناست که شعر در فرهنگ پیش از اسلام، متن به معنای کلمه بود. اگرچه متن قرآنی و شعر، از آن جهت که هر دو نوعی از ارتباطاند، با یکدیگر تشابه ماهوی دارند، لیکن جوانب متعددی میان آن دو تفاوت ایجاد کرده است. با شناختِ طرفینِ عمل ارتباط ]در این دو پدیده[ تفاوتها روشنتر خواهد شد. در وحی دینی، رابطه عمودی است و متن ”تنزیل“ گشته است، در حالی که در وحیِ شعری، رابطه افقی است، چون عربها میپنداشتند جنیان قبایلی هستند که در درههای خاصی زندگی میکنند. تفاوت دیگر وحی دینی با وحی شعری در این است که میان گوینده وحی (خداوند) و گیرندگان آن (مردم) واسطههایی وجود دارند، اما در شعر ارتباط شاعر و جنّ بدون واسطه است.
تفاوت قرآن و شعر از این اندازه هم فراتر رفته، به ساحتِ خودِ متن قرآنی میرسد. قرآن متنی است که نه میتوان آن را در طبقه ”شعر“ گنجانید و نه ممکن است آن را نمونه ”نثر“ متداول در میان عرب قبل از اسلام ــ همچون خطابهها یا سجع کاهنان یا مثلها ــ به شمار آورد. قرآن، به تعبیر طه حسین، نه شعر است نه نثر، بلکه فقط قرآن است. از همین رو، مسلمانان همواره خواستهاند میان اصطلاحات مربوط به متن قرآنی و مصطلحات شعر تمایز گذارند. قافیه در شعر بدل به فاصله در قرآن شد؛ آیه به جای بیت، و سوره در برابر قصیده نهاده شد و آنگاه که جمع و تدوین قرآن به سامان رسید، مسلمانان سخت در پی یافتن نامی برای این کتاب بودند:
”پس رایزنی کردند که چه نامندش. یکی گفت: آن را سِفْر بنامیم؛ یهودیان نیز کتاب خود را سِفر میخوانند. دیگران نپسندیدند. دیگری گفت: من نظیر آن را در حبشه دیدهام که به آن مُصحف میگفتند. همگی اتفاقنظر پیدا کردندکه آن را مصحف بنامند. ]سیوطی، الاتقال فی علوم القرآن، ج1، صص 184 ــ 185[“
رابطه و نسبت قرآن با شعر که از یک سو شباهت دارند و از سوی دیگر تفاوت، رابطه دیالکتیکی است و ریشه در مفاهیم و تصورات اساسیِ فرهنگ ]عربی[ دارد. درست است که تأکید قرآن بر نفی وصفِ شعر از خود و وصفِ شاعری از محمد (ص) سبب فتوا]ی برخی[ به حرمت یا دستکم کراهت شعر شده است، اما این استنباط تنها یک جنبه از رابطه قرآن و شعر ]یعنی تفاوت و مغایرت[ را در نظر دارد و جانب دیگر ]یعنی مشابهت[ را فروگذاشته است. به دلیل تصوری که عربهای آن زمان از ماهیت، منبع الهام و کارکرد شعر داشتند، متن قرآنی درصدد بود که وصف شعر بودن را از خود نفی میکرد. هم از این رو، میکوشید که صفت شاعری را از محمد (ص) به دور دارد، چراکه وظیفه شاعر در آن جامعه، مغایر با وظیفهای بود که قرآن به محمد (ص) نسبت میداد. شاعران در چنان جامعهای سخنگوی قبیله خویشاند و محمد (ص) مبلغ رسالت خود. شعر متنی است که منافع قبیله را با هجو دشمنان، یاری همپیمانان و مدح مردان و رهبران خود پاس میدارد، اما قرآن متنی است که میخواهد واقعیت خارجی را بازسازی کند و وضعیت بهتری را به جای آن بنشاند. از همین جاست که قرآن اصرار و تأکید فراوان میورزد که خودْ شعر نیست و محمد (ص) نیز شاعر، کاهن و ساحر نیست.
وقتی متن قرآنی صفت شعر را از خود و شاعری را از محمد (ص) نفی میکند، برخلاف پنداری که بعدها پیدا شده است، شعر را به نحو مطلق و ”من حیث هو“ محکوم نمیکند، بلکه شعری را محکوم میکند که معاصران محمد (ص) میخواستند قرآن را از آن نوع بدانند و در نتیجه پدیده وحی را یکسره در بافتِ فرهنگیِ حاکم و غالب جای دهند که بیانگر منافع اقلیت و به زبان اکثریت بود. از همین رو، میبینیم متن قرآنی شعری را ارج مینهاد که در انجام این وظیفهاش مؤید آن بود، و حمله خود را متوجه شعری میکرد که انجام این وظیفه را را مختل میساخت.» (ابوزید، ترجمه کریمینیا، 1380: 244 ــ 246)
یادداشتها:
ـ ابوزید، نصر حامد (1990مـ.). معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن. ترجمهٔ مرتضی کریمینیا (1380شـ.). تهران: انتشارات طرح نو.