معنای متن

نصر حامد ابوزید می‌نویسد:

«پیش از ظهور اسلام، عرب‌ها پدیده‌های شعر و کهانت را اموری می‌دانستند که ریشه در عالمی دیگر، در ورای این عالمِ محسوس و مرئی، دارند. عالَم دیگر، عالم جنّ بود که آن را همچون جهان و جامعه خود می‌پنداشتند. در نگاه آنان، جنیان قبیله‌هایی بودند که در ”وادی عبقر“ در بیابان می‌زیستند. حتی به نقل مؤلف لسان‌العرب، در میان عرب‌ها ضرب‌المثلی رایج بود که می‌گفتند ”گویی آنان جنّ عبقرند.“ به دلیل مجاورت عالَم جنّ و عالَم انسان‌ها، عرب‌ها ارتباط بشر با جنّ را ممکن می‌پنداشتند؛ لیکن در تصور آنان، تنها انسان‌هایی می‌توانستند با جنیان ارتباط برقرار سازند که برخوردار از ویژگی‌های خاصی باشند و در اثر آن بتوانند با این مرتبه وجودی متفاوت با مرتبه خودشان مرتبط شوند. صورت و سیرت جنیان متفاوت با نوع بشر بود، و از این جهات آنان می‌توانستند از مرزهای آسمان و زمین بگذرند، از غیب خبر دهند و بر امور پوشیده و پنهانی دست یابند. برخی از انسان‌های ویژه ]یعنی کاهنان[ نیز از طریق ارتباط با جنیان می‌توانستند همین علم و معرفت ویژه ]به عالم غیب[ را ــ که جنیان با استراق سمع از آسمان‌ها کسب می‌کردند ــ به چنگ آورند.

ارتباط دو پدیده ”شعر“ و ”کهانت“ با جنّ در اندیشه و نگرش عربی، و لازمه آن یعنی اعتقاد عرب‌ها به امکان ارتباط بشر با جنّ، مبنای فرهنگی پدیده وحی دینی است. اگر فرهنگ عرب پیش از ظهور اسلام را از چنین باورها و تصوراتی خالی بدانیم، نمی‌توان پدیده وحی را از نظر فرهنگی فهم و درک کرد. اگر چنین باورهایی ریشه در نگرش و اندیشه عربِ آن روز نداشت، چگونه عرب می‌توانست نزول فرشته‌ای از آسمان بر همنوع خودش را بپذیرد. این‌ها همه مؤید آن است که وحی (قرآن) پدیده‌ای جدا از واقعیت یا به منزله جهش از واقعیت و خرق قوانین آن نبوده، بلکه بخشی از مفاهیم آن فرهنگ و برآمده از قراردادها و باورهای آن است. عربی که می‌توانست هم‌سخنیِ جنّ با شاعر و الهام شعر به او را درک کند، و می‌پنداشت که فالگیر و کاهن پیش‌گویی‌های خود را از جن می‌گیرند، دیگر پذیرش نزول فرشته و سخن گفتن او با بشر در نظرش ناممکن نبود. از همین رو، هیچ‌یک از عرب‌های معاصر با نزول قرآن به اصل پدیده وحی اعتراض نداشتند، بلکه مضمون وحی یا شخصی را که بر او وحی نازل می‌شد انکار می‌کردند. درست به همین دلیل درمی‌یابیم که چرا مکّیان تمایل بسیار داشتند که این متن جدید ــ قرآن ــ  را به گونه‌ای در ردیف متون آشنا و رایج در فرهنگ خود از قبیل شعر و غیب‌گویی کاهنانه جای دهند.» (ابوزید، ترجمه کریمی‌نیا، 1380: 79 ــ 81)

«وقتی آن عرب‌ها محمد (ص) را به اوصافی چون شاعری، ساحری و کهانت متصف می‌کردند، از یک جهت تنها درصدد بودند که متن قرآنی را در چارچوب متون آشنای فرهنگ خود بگنجانند، و از سوی دیگر، می‌خواستند دعوت و رسالتِ پیامبر را در دایره کارکردهای اجتماعی کهانت، ساحری و شاعریِ آن جامعه قرار دهند. همین امر نشان می‌دهد که ایراد و انتقاد ایشان بر وحی، متوجه خود عمل ارتباطی میان انسان و فرشته نبود، بلکه انتقادی بود گاه بر مضمون و محتوای وحی و گاه بر شخصی که وحی را دریافت می‌کرد.

نخستین مسلمانان می‌فهمیدند که متن قرآنی جدا و منعزل از واقعیتِ خارجی نیست و به همین جهت برای فهم متن قرآنی در پرتو دیگر متون فرهنگ، به ویژه شعر، مشکلی نداشتند. بعدها وقتی ایشان دست‌به‌کار تفسیر قرآن شدند، قاعده اساسی ایشان این بود که ”هر گاه در فهم چیزی از قرآن به ابهام برخوردید، به شعر عرب رو کنید که شعرْ دیوانِ عرب است.“» (همان: 247)

 

یادداشت‌ها:

ـ ابوزید، نصر حامد (1990مـ‌.). معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن. ترجمهٔ مرتضی کریمی‌نیا (1380شـ‌.). تهران: انتشارات طرح نو.