خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم

دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم

بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم

پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم

افسوس برین عمر گران‌مایه که بگذشت

ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم

پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

(سعدی، مواعظ، غزلیات: غزل 47)

یادداشت‌ها:

ـ گنجور (دسترسی در 1399/2/12)