«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تعصب» ثبت شده است

چهار نشانه متعصبان!

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«درمان تعصب بسیار دشوار است، چون هیچ کس خود را متعصب نمی‌داند. تعصب چیزی است که ما آن را همیشه در دیگری می‌بینیم و دیگری در ما. ما نمی‌توانیم ثابت کنیم که او متعصب است و او نیز نمی‌تواند تعصب ما را به ما نشان دهد. اما چهار نشانه در انسان‌های متعصب وجود دارد که خوشبختانه تا حدی قابل تشخیص و حتی اندازه‌گیری است:

یک. غلبه باورمندی بر آگاهی

باورهای انسان متعصب بیشتر از آگاهی‌های اوست. او بیش از آنکه بداند و بشناسد و بخواند، باورمند است و آن اندازه که اقیانوسِ باورهای او سرشار است، کاسهٔ دانشش پر نیست. متعصب، بیش از دانش، گرایش دارد و بیش از آنکه عقیده‌شناس باشد، عقیده‌پرست است. حاضر است در راه عقیده‌اش جان بدهد، ولی حاضر نیست درباره عقیده‌اش مطالعه کند یا از دیگران بپرسد. او آنچه را که می‌داند، می‌خواهد در گوش دیگران فرو کند، اما نمی‌تواند همدلانه در سخن دیگران بیندیشد. باورها در غیبت دانش‌ها، از سنگ و چوب، بت می‌سازند و از زمین و زمان، مقدسات. ]...[

دو. ناآشنایی با ”دیگر“ها

متعصب معمولاً شناختی ژرف از دیگران و باورهای‌شان ندارد. بی‌خبری از اندیشه‌ها و باورهای دیگران او را به آنچه دارد دلبسته‌تر می‌کند. انسان‌ها هرچه با شهرها و کشورهای بیشتر و بزرگ‌تری آشنا باشند، دلبستگی کمتری به روستای خود دارند. یک راه مجرب و نتیجه‌بخش برای درمان تعصب، آشنایی نزدیک، دقیق و جزیی‌تر با دیگران است. آدمی تا خانه‌های دیگران را نبیند، گمان می‌کند که خانه‌اش کاخ است؛ اما وقتی خانه‌های بیشتری دید، چشمش به عیب‌های خانه‌اش باز می‌شود. راه دیگر، توانمندی در هم‌ذات‌پنداری است که آن نیز خود محصول چندین خصلت و مهارت است.

سه. همسانی در روش‌ها و منش‌ها

متعصبان هر دین و آیینی داشته باشند، در روش و منش همسان‌اند؛ یعنی متعصب یهودی همان‌گونه درباره دیگران می‌اندیشد و عمل می‌کند که متعصب مسلمان و متعصب لائیک و متعصب کمونیست. آنان هیچ‌گاه نمی‌توانند در نظر و عمل دیگران همدلانه بنگرند و نیز در نظر و عمل خویش خصمانه یا دست‌کم خنثا نظر کنند. روش‌های مقابله و دیگرستیزی آنان نیز بسیار شبیه یک‌دیگر است. اگر صهیونیسم یهودی و داعشیان مسلمان و کمونیسم شوروی و خشونت‌گرایان بودایی در برمه و رهبران کلیسا در قرون وسطی و در جنگ‌های صلیبی مشی و روشی یکسان دارند، از آن رو است که دین اصلی و مشترک آنان تعصب است، نه یهودیت یا اسلام یا مسیحیت یا بودیزم یا کمونیسم. بنابراین، اگر کسی بخواهد بداند آیا دچار بیماری تعصب شده است یا نه، باید در روش و منش متعصبان ادیان دیگر نظر کند و اگر شباهتی یافت، بپذیرد که او نیز به بیماری تعصب گرفتار است.

چهار. شجاعت در بیرون؛ زبونی در درون

متعصبان همان‌قدر که در مواجهه با دیگران و اوضاع بیرونی، شجاع و خطرپذیرند، از تغییر درونی و دگرگونی درون‌زاد می‌هراسند. آنان مانند چوب خشک، نرمی و انعطاف ندارند و به همین دلیل از کوچک‌ترین تَرَک و شکست هراسان می‌شوند و غیورانه جلو آن می‌ایستند. شجاعت و بی‌پروایی متعصب در تغییر دیگری است، نه در تغییر خود.» (بابایی، 1397: 286 ــ 288)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ مطالب مرتبط:

تعصب چیست؟

ویژگی‌های افراد متعصب!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

ویژگی‌های افراد متعصب!

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«از آنجا که تعصب ذومراتب است و شدت و ضعف دارد، هر متعصبی لزوماً همه ویژگی‌های اهل تعصب را ندارد، و در هر ویژگی نیز لزوماً افراطی نیست. برخی از ویژگی‌های متعصبین، که در میان بسیاری از ایشان مشترک است، بدین شرح است:
1. رابطه‌گرایی

نخستین کاری که متعصب می‌کند تقسیم همگان به خودی و غیرخودی است: آنها که همفکرند و آنها که ناهمفکر. آنها که با من در یک گروه‌اند و آنها که در گروه دیگر. ]...[ در جانبداری از هفکران به هر وسیله‌ای چنگ می‌زند و در نقد ناهمفکران به هر بهانه‌ای می‌آویزد. برای خودی‌ها امتیازاتی برمی‌سازد و امتیازات غیرخودی‌ها را نمی‌بیند. ]...[ متعصب حق را از دیگران نمی‌پذیرد و باطل را از خودی‌ها می‌پذیرد. به سخنگو می‌نگرد، نه سخن. کننده را می‌بیند، نه کار را.

2. عقیده‌پرستی

متعصب همه چیز را فدای عقیده‌اش می‌کند و آن را عزیزتر از حقیقت می‌داند. ممکن است گفته شود هر کسی عقیده‌اش را حق می‌داند. آری، اما انسان آزاده، اگر دریابد عقیده‌اش نادرست است، از آن دست برمی‌دارد و تن به حقیقت می‌دهد. حال اینکه متعصب در تعارض میان عقیدت و حقیقت، جانب عقیده را می‌گیرد و حقیقت را پایمال می‌کند. ]...[

3. نقدناپذیری

متعصب نقدناپذیر است و با کوچک‌ترین خرده‌گیری واکنش نشان می‌دهد و در لاک دفاع فرو می‌رود. گفت‌وگو نمی‌کند، تک‌گویی می‌کند. گوش نیست، زبان است. هر انتقادی را دشمنی می‌داند و منتقد را دشمن. اشخاص متعصب گروهی را به نام منتقد به رسمیت نمی‌شناسند، بلکه آنها را توطئه‌گر و آشوب‌طلب و دارای غرض و مرض می‌دانند. نقد در نظر آنها توهین و توطئه و تخریب است و در ورای آن، نیتی سوء. متعصب یک بار می‌آموزد و یک عمر تکرار می‌کند و به همان دانسته‌های نخستش قناعت می‌ورزد. ]...[

4. مطلق‌گرایی

نسبیّت در قاموس متعصب وجود ندارد. هر اندیشه‌ای را یا درست می‌داند یا نادرست و هر کسی را یا سیاه می‌داند یا سفید. حُسن و عیب را با هم نمی‌بیند، بلکه یک طرف را سراپا حُسن و طرف دیگر را سراسر عیب می‌داند. در مدح و ذم افراط می‌کند و با تأکید و تشدید سخن می‌گوید.

5. جزم‌گرایی

شک در نزد متعصب عین کفر است و ناشی از شبهه. او زود به یقین می‌رسد و دیر شک می‌کند. به هرچه معتقد شود آن را عین حقیقت می‌داند و چون خورشید در وسط آسمان. هیچگاه در عقایدش تجدیدنظر و چون‌وچرا نمی‌کند. با قاطعیت و جزمیّت داوری می‌کند و برای هر چیزی یک پاسخ دارد:‌ آری یا نه. ]...[ عقاید دیگران را بدبینانه برمی‌رسد، اما در درستی عقاید خویش ذره‌ای تردید روا نمی‌دارد. اجازه نمی‌دهد پرسشی که عقایدش را براندازد مهمان ذهنش شود. آن را به دست فراموشی می‌سپارد، و یا شبهه می‌داند و یا پاسخی برای آن جفت‌وجور می‌کند. ]...[

6. انحصارگرایی

متعصب می‌پندارد که حقیقت در انحصار اوست و دیگران باید در محضرش زانو بزنند و بیاموزند. خود را میزان حق و باطل می‌شمارد و ماورای فکر خود را ماورای حقیقت. معتقد نیست که همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند، بلکه همه چیز را در پیش خویش و در کیش خویش می‌داند. ]...[

7. دشمن‌تراشی

متعصب دشمن‌تراش است و چنین می‌پندارد که همواره عده‌ای در حال توطئه و دسیسه‌اند. با سوء ظن به دگراندیشان می‌نگرد و همیشه در پی دستی پنهان می‌گردد که مشغول خراب‌کاری است. تاریخ را با تئوری توطئه تفسیر می‌کند و چنین می‌اندیشد که سیر رویدادها چیزی جز توطئه و دسیسه نیست. متعصب رقیب را مخالف می‌پندارد و مخالف را دشمن. معتقد است هر که با ما نیست، بر ماست. ]...[

8. خشونت‌گرایی

از آنچه گفتیم، نتیجه گرفته می‌شود که متعصب خشونت‌گراست. زیرا آنکه نقدناپذیر و مطلق‌گراست و می‌پندارد که حقیقت در انحصار اوست و دیگران مشتی سفیه و مغرض و گمراه‌اند لاجرم به خشونت می‌گراید، مگر اینکه قدرت نداشته باشد. ]...[ متعصب برهان قاطع نمی‌آورد، قاطع برهان می‌آورد. چون حجّت بُرنده ندارد، به آلت بُرنده دست می‌برد. برای حل اختلافات به مشت متوسل می‌شود، نه مغز. اندیشه را با اندیشه پاسخ نمی‌گوید، بلکه با اُشتلُم به مقابله با اندیشه می‌رود.» (اسفندیاری، 1395: 87 ــ 90)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تعصب چیست؟

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«تعصب به معنای حمایت و جانبداری از کسی یا چیزی، به علت وابستگی به آن است؛ مانند وابستگی اندام‌ها و مغز از طریق رشتهٔ اعصاب. بنابراین هیچ‌کس خالی از تعصب نیست و هر انسانی وابسته به خانواده‌ای و کشوری و یا عقیده‌ و دینی است و از آن حمایت می‌کند. اما این همه مذمتی که از تعصب شده ]است[ به این معنای آن نیست، بلکه مقصود این است که آدمی به علت وابستگی به کسی یا چیزی، در حمایت از آن، از مسیر انصاف (حقیقت و عدالت) خارج شود. این تعریف از تعصب در حدیثی از امام سجاد (ع) آمده است:

”تعصبی که دارندهٔ آن گناهکار می‌شود این است که کسی بدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر بهتر بداند. تعصب این نیست که کسی قوم خود را دوست بدارد، بلکه آن است که آنها را در ظلم‌شان یاری دهد. ]الاصول من الکافی، ج 2، ص 233[

گاهی ممکن است آنچه مورد حمایت قرار گیرد حق باشد، اما دفاع از آن به شیوه‌ای مذموم باشد. متعلَّق تعصب لزوماً باطل نیست و چه بسا از عقیده‌ای درست متعصبانه دفاع شود.

تعصب سوء تبلیغ است و هر عقیده‌ای که با تعصب از آن دفاع شده تخریب گردیده است. یکی از شیوه‌های غلط در دفاع از عقیده‌ای دقاعِ متعصبانه است. یک متعصب چنان عقیده‌اش را خراب می‌کند که صد مهاجم نمی‌تواند. متعصب بیش از آنکه مردم را به عقیده‌ای جذب کند، از آن گریزان می‌کند.

گاهی آنها که به یکدیگر نزدیک‌ترند بیشتر علیه هم تعصب می‌ورزند تا در برابر کسانی که از ایشان دورترند. آن‌قدر که رقیبان به یکدیگر حساس‌اند، در برابر بیگانگانْ حساس و سخت‌گیر نیستند. شواهد بسیاری از تاریخ اسلام می‌توان آورد که فرقه‌های اسلامی با یکدیگر متعصبانه‌تر رفتار می‌کردند تا با غیرمسلمانان. اکنون نیز رفتار برخی از اهل سنت و شیعیان با یکدیگر بدتر از رفتارشان با کافران دین‌ستیز است.» (اسفندیاری، 1395: 82 ــ 83)

«ما اکنون از تعصب گذشتگان شگفت‌زده می‌شویم، ولی دچار تعصباتی دیگریم و گاه عجیب‌تر. کمتر از صد سال پیش عده‌ای کتاب‌های ”مثنوی“ و ”اسفار“ را کفر می‌دانستند و آنها را با دستمال و انبر برمی‌داشتند. گویا جلد این کتاب‌ها نجس بوده و دست‌شان را آلوده می‌کرد! آن تعصب از میان رفته است، ولی تعصباتی دیگر وجود دارد و بسا خطرناک‌تر. آتش زدن کتاب‌فروشی‌ها و دفتر نشریات، که بارها شاهد آن بوده‌ایم، تعصبی است خطرناک‌تر از دست نزدن به این و یا آن کتاب.»‌ (همان: 84)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز