«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۱۵ مطلب با موضوع «دانشوران :: رضا بابایی» ثبت شده است

خطاهای مقدس!

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«تا زمان عثمان، خلیفۀ سوم، قرآن‌های مکتوب در دست مردم، یکسان نبود؛ اگرچه تفاوت‌ها بیشتر در املای کلمات بود، و گاه در حد افزونی یا کاستی حرفی در کلمه‌ای. به دلایلی که در تاریخ مذکور است، خلیفه سوم تصمیم گرفت که همۀ مصاحف و اوراق قرآن را جمع کند و کتابی یکسان و یک‌دست فراهم آورد. شماری از اصحاب پیامبر (ص) او را در این کار مدد رساندند، که مشهورترین آنها زید بن ثابت است. فرایند گردآوری قرآن‌ها بسیار عالمانه و محتاطانه پیش رفت و امام علی (ع) هم آن را تأیید کرد [ر.ک: الاتقان، ص 158] یا دست‌کم هرگز سخنی در بی‌اعتباری آن نگفت.

پس از اتمام کار، چندین نسخۀ دیگر از روی نسخۀ نهایی رونوشت کردند و به شهرهای بزرگ اسلامی در آن روزگار فرستادند؛ از جمله کوفه، بصره، مکه، شام، بحرین و یمن. خلیفه از مسلمانان در همۀ شهرهای اسلامی خواست که این قرآن را بخوانند و قرآن‌های دیگر را محو کنند. [تاریخ یعقوبی، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، ج 2، ص63 ــ 65؛ سیوطی، الاتقان، چاپ دارالکتاب العربی، ص 441؛ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، صص 144 ــ 156]

رسم‌الخط قرآنی که اکنون در دست ما است تقریباً همان رسم‌الخط مصحف عثمان یا یکی از رونوشت‌های آن است. دانستنی است که املای برخی کلمات در قرآن موجود، که همان قرآن عثمان است، با هیچ یک از قواعد املای خطوط عربی قدیم و جدید سازگار نیست. به گفتۀ مرحوم محمدهادی معرفت، شمار این کلمات از صد می‌گذرد [مباحث فی علوم القرآن، ص 279]. برای مثال، هیچ توجیه لفظی برای املای کلمات ”بصطة“ (اعراف/69)، ”یدع“ (إسرا/11)، ”سندع“ (علق/18)، ”جِاْیءَ“ (فجر/23) وجود ندارد. بدین رو، بسیاری از دانشمندان اسلامی و قرآن‌پژوهان، مانند ابن خلدون، باقلانی، ابن خطیب، صبحی صالح و آیت‌الله معرفت، قاطعانه‌ و با ده‌ها دلیل گفته‌اند که این املاهای عجیب، خطای رونویسان نخستین است و ربطی به خدا و پیامبر ندارد و ما هیچ حجت عقلی و شرعی برای حفظ آنها نداریم.

اما شگفتا که تا امروز احدی جرأت نکرده است که در این رسم‌الخط دست ببرد و یکی از این خطاها را اصلاح کند؛ بلکه برخی از مؤلفان علوم قرآنی ــ به‌ویژه در چند صد سال گذشته، مانند زرقانی مؤلف مناهل العرفان ــ کوشیده‌اند که این تفاوت‌ها را توجیه و تأویل کنند و از آنها معانی جدید و مرموز بیرون بیاورند! به عبارت دیگر، خطای مستنسخان نخست، چنان قداستی یافته است که اولاً تا امروز کسی به خود جرأت اصلاح نداده است و ثانیا گروهی از نویسندگان قدیم و جدید این تفاوت‌ها را به خدا و پیامبر برگردانده‌ و گفته‌اند اگر خدا راضی به این املا نبود، حتما جلو آن را می‌گرفت.

 

من از مفصل این نکته، مجملی گفتم

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

]عمان سامانی، قصاید، شماره 1[» (بابایی، 1397: 312 ــ 313)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ مطلب مرتبط:

ناهنجاری‌های املایی در قرآن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

چهار نشانه متعصبان!

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«درمان تعصب بسیار دشوار است، چون هیچ کس خود را متعصب نمی‌داند. تعصب چیزی است که ما آن را همیشه در دیگری می‌بینیم و دیگری در ما. ما نمی‌توانیم ثابت کنیم که او متعصب است و او نیز نمی‌تواند تعصب ما را به ما نشان دهد. اما چهار نشانه در انسان‌های متعصب وجود دارد که خوشبختانه تا حدی قابل تشخیص و حتی اندازه‌گیری است:

یک. غلبه باورمندی بر آگاهی

باورهای انسان متعصب بیشتر از آگاهی‌های اوست. او بیش از آنکه بداند و بشناسد و بخواند، باورمند است و آن اندازه که اقیانوسِ باورهای او سرشار است، کاسهٔ دانشش پر نیست. متعصب، بیش از دانش، گرایش دارد و بیش از آنکه عقیده‌شناس باشد، عقیده‌پرست است. حاضر است در راه عقیده‌اش جان بدهد، ولی حاضر نیست درباره عقیده‌اش مطالعه کند یا از دیگران بپرسد. او آنچه را که می‌داند، می‌خواهد در گوش دیگران فرو کند، اما نمی‌تواند همدلانه در سخن دیگران بیندیشد. باورها در غیبت دانش‌ها، از سنگ و چوب، بت می‌سازند و از زمین و زمان، مقدسات. ]...[

دو. ناآشنایی با ”دیگر“ها

متعصب معمولاً شناختی ژرف از دیگران و باورهای‌شان ندارد. بی‌خبری از اندیشه‌ها و باورهای دیگران او را به آنچه دارد دلبسته‌تر می‌کند. انسان‌ها هرچه با شهرها و کشورهای بیشتر و بزرگ‌تری آشنا باشند، دلبستگی کمتری به روستای خود دارند. یک راه مجرب و نتیجه‌بخش برای درمان تعصب، آشنایی نزدیک، دقیق و جزیی‌تر با دیگران است. آدمی تا خانه‌های دیگران را نبیند، گمان می‌کند که خانه‌اش کاخ است؛ اما وقتی خانه‌های بیشتری دید، چشمش به عیب‌های خانه‌اش باز می‌شود. راه دیگر، توانمندی در هم‌ذات‌پنداری است که آن نیز خود محصول چندین خصلت و مهارت است.

سه. همسانی در روش‌ها و منش‌ها

متعصبان هر دین و آیینی داشته باشند، در روش و منش همسان‌اند؛ یعنی متعصب یهودی همان‌گونه درباره دیگران می‌اندیشد و عمل می‌کند که متعصب مسلمان و متعصب لائیک و متعصب کمونیست. آنان هیچ‌گاه نمی‌توانند در نظر و عمل دیگران همدلانه بنگرند و نیز در نظر و عمل خویش خصمانه یا دست‌کم خنثا نظر کنند. روش‌های مقابله و دیگرستیزی آنان نیز بسیار شبیه یک‌دیگر است. اگر صهیونیسم یهودی و داعشیان مسلمان و کمونیسم شوروی و خشونت‌گرایان بودایی در برمه و رهبران کلیسا در قرون وسطی و در جنگ‌های صلیبی مشی و روشی یکسان دارند، از آن رو است که دین اصلی و مشترک آنان تعصب است، نه یهودیت یا اسلام یا مسیحیت یا بودیزم یا کمونیسم. بنابراین، اگر کسی بخواهد بداند آیا دچار بیماری تعصب شده است یا نه، باید در روش و منش متعصبان ادیان دیگر نظر کند و اگر شباهتی یافت، بپذیرد که او نیز به بیماری تعصب گرفتار است.

چهار. شجاعت در بیرون؛ زبونی در درون

متعصبان همان‌قدر که در مواجهه با دیگران و اوضاع بیرونی، شجاع و خطرپذیرند، از تغییر درونی و دگرگونی درون‌زاد می‌هراسند. آنان مانند چوب خشک، نرمی و انعطاف ندارند و به همین دلیل از کوچک‌ترین تَرَک و شکست هراسان می‌شوند و غیورانه جلو آن می‌ایستند. شجاعت و بی‌پروایی متعصب در تغییر دیگری است، نه در تغییر خود.» (بابایی، 1397: 286 ــ 288)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ مطالب مرتبط:

تعصب چیست؟

ویژگی‌های افراد متعصب!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پیامبری و شاعری!

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«فهم درست بسیاری از آیات قرآن در گرو آشنایی با فرهنگ اعراب جاهلی و مردم صدر اسلام است. برای نمونه، قرآن مجید گاهی با شاعران بی‌مهری کرده و ساحت پیامبر را از شعر و شاعری مبرا دانسته است؛ مانند آنجا که می‌گوید شعر در شأن او نیست ]یس: 69[. اما کسانی که بر پایه این آیات و نیز روایات مشابه شعر و شاعری را به طور مطلق مذموم دانسته‌اند به این نکته ظریف توجه نکرده‌اند که ”شعر“ در نزد مخاطبان نخستین قرآن و روایات، غیر از شعر در اعصار پسین است. اعراب جاهلی و مخاطبان نخستین قرآن شعر را رهاورد ارتباطی مرموز میان شاعران با موجوداتی ماورایی می‌دانستند. این باور در میان یونانیان نیز بوده است. شاعر در نزد آنان و اعراب جاهلی انسانی بود که با جن یا فرشته یا شیطان ارتباط داشته و از او الهام می‌گرفته است.

عرب جاهلی اصرار داشت که پیامبر اسلام با جنیان ارتباط دارد، وگرنه نمی‌توانست چنین نغز و زیبا سخن بگوید. می‌گفتند: ”أَئِنَّا لَتَارِکُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ؛ آیا ما خدایان‌مان را رها کنیم، برای شاعری جن‌زده؟“ ]صافات: 36[ به اصطلاح اهل فن کلمهٔ ”مجنون“ در عبارت ”لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ“ صفت بیانی است، نه صفت قیدساز که شاعران را به دو گروه جن‌زده و غیرجن‌زده تقسیم کند. یعنی نزد آنان خلق هر شعری نشانهٔ جنون (ارتباط با جن) بود، زیرا بدون ارتباط با جن و مانند جن، شعری پدید نمی‌آمد. اگر قرآن می‌کوشد که پیامبر را از تهمت شاعری (ارتباط با جن و پری) تبرئه کند، از آن رو است که که تنزیه پیامبران از شعر و شاعری تنزیه گفتار آنان از هر مبدأ و منبعی غیر از خداست، نه سرزنش سخن موزون و خیال‌انگیز. آیات قرآن موزون و مقفا و قصیده‌وار نبود که پیامبر را شاعر (به معنای امروزین) بخوانند. عرب جاهلی او را شاعر می‌خواند، چون شعر در جهان ذهنی او سخنی زیبا و آهنگین بود که جنیان به شاعران الهام می‌کنند، اعم از آنکه مقفا و موزون باشد یا نه. قرآن نیز همان شعر را برای پیامبر نیاموختنی و ناسزاوار (مَا ینْبَغِی لَهُ) می‌شمارد، نه مطلق شعر را. از همین رو است که وقتی شاعری مسلمان ــ مانند حسان بن ثابت ــ شعری نیکو و شایسته می‌سرود، پیشوایان دینی می‌گفتند: ”روح‌القدس او را تأیید کرده است.“ یعنی از فرشته پاک الهام گرفته است.» (بابایی، 1397: 47 ــ 48)

«در سده‌های پسین تعریف شعر و شاعر به تدریج تغییر کرد و دیگر کسی شاعر را وامدار جن یا فرشته یا موجودی مبهم و مرموز نمی‌داند؛ اما سرزنش شعر و شاعر در متون دینی باقی ماند و هنوز شعرخوانی جزء مکروهات شرعی است. اگر کسی نداند که علت سرزنش شعر و شاعری در قرآن و روایات چیست و برای دفع چه ابهام یا اتهامی از پیامبران بوده است، چاره‌ای ندارد جز اینکه شعر را همچنان مذموم و مکروه بشمارد. برخی دیگر از پدیده‌هایی که در آیات یا روایات مدح یا ذم شده‌اند بیش‌وکم همین سرنوشت را دارند. جمود بر الفاظ و تاریخ، مانع فهم نظرگاه حقیقی دین درباره بسیاری از پدیده‌ها، همچون موسیقی، نقاشی، مجسمه‌سازی، تصوف، فلسفه، ولایت و حکومت، اجتهاد، کتب ضاله، دیات، رجم، تقیه، بیمه، بازی‌هایی مانند شطرنج، مسابقات قهرمانی، پوشش و معاملات می‌شود.» (همان: 49)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

علی (ع) و خوارج

رضا بابایی می‌نویسد:

«خوارج نام گروهی از مسلمانان متعصب و خشک‌مغز است که در زمان خلافت علی (ع) اعلام موجودیت کردند. علی (ع) در جنگ نهروان آنان را شکستی سخت داد و پس از آن، سازمان خوارج فروپاشید؛ اما تفکر آنان باقی ماند و با نام‌های دیگر و زیر پرچم‌های متفاوت به حیات خود ادامه داد. به باور نویسنده، اکنون نیز گفتمان خوارج از قوی‌ترین رویکردهای دین‌شناختی در جهان اسلام است، زیرا مهم‌ترین ویژگی خوارج همچنان در میان مسلمانان حضوری تأثیرگذار دارد. از امیر مؤمنان (ع) نیز نقل شده است: ”اگر از امت محمد (ص) بیش از سه نفر باقی نماند، یکی از آن سه همچون خوارج می‌اندیشد.“ ]المعجم الأوسط، ج 7، ص 339، ح 7666[

خوارج مردان و زنانی شریعت‌مدار بودند که از بذل جان و مال خود در راه دین دریغ نداشتند. علی (ع) آنان را حقیقت‌جویانِ گمراه می‌خواند ]نهج‌البلاغه: خطبه 61[ و امام باقر (ع) درباره آنان گفته است: ”جاهلانه بر خود سخت گرفتند و ندانستند که دین خدا فراخ‌تر از فهم آنان است.“ ] اصول کافی، ج 2، ص 298[. در سیره و زندگی رهبران خوارج جز زهد و تلاوت قرآن و نماز و روزه‌داری و تهجد و جهاد به چشم نمی‌خورد و اگر خشونتی از آنان سر زده است، آن را در راه خدا و برای حراست از دین خدا می‌دانستند؛ چنانکه برای کشتن علی‌ (ع) و معاویه و عمرو عاص در کنار خانه خدا هم‌قسم شدند و یکی از شب‌های قدر را برای مقصود خود انتخاب کردند تا ثواب بیشتری ببرند!

در باور خوارج، با وجود قرآن و سنت رسول (ص) هیچ نیازی به هیچ چیز و هیچ کس نیست؛ حتی اگر آن چیز عقل باشد و حتی اگر آن شخص علی باشد. مهم‌ترین ویژگی‌ آنان، که هنوز هم در میان بسیاری از جریان‌های اسلامی بیش‌وکم وجود دارد، ظاهرگرایی و تعصب خام و کور بر ظواهر متون دینی است. آنان دین را در ظواهر قرآن و سنت خلاصه می‌کردند و هر چیزی را که بیرون از آن بود بی‌دینی می‌شمردند. می‌گفتند در قرآن آمده است: ”لا حکم الا لله؛ فرمان‌روایی مخصوص خداست.“ پس ما از علی و غیر علی فرمان نمی‌بریم. وقتی معاویه قرآن‌ها را بر سر نیزه کرد و سپاهیان عراق را به حَکَمیت قرآن فراخواند، آنان پذیرفتند. علی (ع) گفت: آری!‌ حکم از آنِ خداست و بس. اما شما از این سخنِ حق معنایی باطل می‌فهمید. ]نهج‌البلاغه: خطبه 40 [فرمان‌بری از خدا شما را از حاکم ــ هرچند ظالم ــ بی‌نیاز نمی‌کند. می‌گفتند: تو ما را به کاری می‌گماری که در قرآن نیامده است. وقتی قرآن در میان است، چه جای دیگران است.

خوارج پدرانِ معنوی اخباری‌گری و تحجر و سخت‌کیشی در جهان اسلام‌اند. آنان ریشه اجتهاد را در جهان اسلام نحیف و لاغر کردند، عقل را به حاشیه‌های دور راندند، خردمندان را خوار و شمشیر را عمود خیمه دین و ظاهرپرستی را جانشین خداپرستی کردند. در فهم دین، هیچ سهمی به عقل و دانش ندادند و متن‌پرستی را عین خداپرستی دانستند. خاستگاه خوارج اندیشه‌ای است که به زمان و مکان و عقل و تجربه و اجتهاد هیچ وقعی نمی‌نهد و دین را جامد می‌پندارد. به گمان ایشان، دینداری یعنی تکرار بی‌کم‌وکاستِ قطعه‌ای از تاریخ دین در همه دوران‌ها و همه مکان‌ها. این گمان باطل و ویرانگر اندک اندک راه خود را گشود و در قرن‌های پسین در اردوگاه پیروان علی نیز رخنه کرد.» (بابایی، 1397: 325 ــ 326)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تأکید، مبالغه و سوگند در زبان عربی

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«تأکید، مبالغه و سوگند، بیشتر در ذات زبان عربی است تا به مقتضای حال؛ آن‌گونه که در زبان‌های دیگر می‌شناسیم. در زبان عربی کلاسیک وقتی می‌خواستند بگویند ”وفاداری“ خوب است، طوری می‌گفتند که گویی هیچ فضیلتی در جهان به پای آن نمی‌رسد (لا دین لمن لا عهد له). یا وقتی می‌خواستند از کراهت ”شطرنج“ خبر دهند، از تعبیرهایی استفاده می‌کردند که گویی زشت‌ترین کار ممکن در جهان است و نارواتر از آن در تصور نمی‌گنجد. درباره ”حجامت“ عبارت‌هایی در متون دینی وجود دارد که آن را در کنار مهم‌ترین آداب معنوی و عبادی می‌نشاند. مذمت‌ها و ستایش‌ها نیز در زبان عربی بسیار غلیظ و مایه‌دار است. مثلاً، در متون دینی ما وقتی امام (ع) می‌خواهد به یکی از یاران و اصحاب وفادار خود بگوید تو اشتباه کردی، می‌گوید: مادرت به عزایت بنشیند! این چه سخنی است که می‌گویی؟ شیطان در دهان تو ...

همچنین در روایات اسلامی، برای ”افضل الاعمال = بهترین عمل“، ”احسن الاعمال = نیکوترین عمل“ و ”اکرم الناس = گرامی‌ترین انسان‌ها“ مصداق‌های متعددی می‌شمارند، در حالی که صفت‌های عالی (ترین) قاعدتاً نباید بیش از یک موصوف داشته باشند؛ یعنی بیش از یک عمل را نمی‌توان ”بهترین“ شمرد، اما روایاتی که با ”افضل الاعمال“ یا ”احسن الاعمال“ شروع می‌شوند فراوان است. همچنین روایات اسلامی تعبیر ”نیمی از ایمان“ را برای صبر، شُکر، وضو، ازدواج و ... آورده‌اند. اگر نیمی از دین مراعات بهداشت است و نیم دیگر آن ازدواج، جای دیگر فضیلت‌ها و توصیه دینی کجا است؟ مگر ممکن است چیزی بیش از دو نیمه داشته باشد؟ ]...[ روشن است که تعبیرهایی مانند ”نصف الایمان“، که برای امور متعدد به کار رفته است، دلالت حقیقی و مطابقی ندارد، بلکه رسالت آنها رساندن مبالغه به نقطه جوش است.
تعبیرهایی که درباره نماز در روایات آمده است به گونه‌ای است که آن را در شمار اصول دین و در کنار توحید می‌نشاند، حال آنکه می‌دانیم نماز جزء فروع دین است و به شکل امروزین آن سال‌ها پس از آغاز بعثت تشریع شد. ]...[ پس تعبیر ”عمود الدین“ برای نماز، که در روایات اسلامی آمده است، قابل حمل بر معنای حقیقی آن نیست. از این تعبیر برای دیگر فروع دین، مانند زکات، حج، روزه و ولایت هم استفاده شده است، در حالی که می‌دانیم خیمه بیش از یک ستون ندارد. پس کلمه ”ستون“ در این تعبیر برای مبالغه و برجسته‌سازی است، نه مقتضای حال. ]...[
اگر فقیهی به این نکته زبان‌شناختی توجه نکند، سرنوشت احکام دینی را به عبارت‌هایی گره می‌زند که برخی از آنها برآمده از خصلت‌های زبانی در دوره‌ای خاص از تاریخ آن زبان است؛ به ویژه آنکه می‌دانیم بیشتر روایات اسلامی ”سینه به سینه“ حفظ و از راه ”نقل به معنا“ ثبت و ضبط شده‌اند؛ یعنی راوی معنایی را که فهمیده‌ است نقل کرده است، نه عین الفاظ را.
در فرایند ترجمه، بی‌توجهی به ماهیت مبالغه‌آمیز زبان عربی و فرهنگ مبالغه‌پذیر مردم عصر صدور حدیث، مترجم را ناکام و گمراه می‌کند. اگر مترجم بداند که ”تأکید“ و ”مبالغه“ و ”سوگند“ در این زبان بخشی جدایی‌ناپذیر از‌ آن است، بسیاری از ادات تأکید را در آن نادیده می‌گیرد و متن مقصد را به کلیشه‌هایی همچون ”هر آینه“ و ”همانا“ و ”به درستی که“ نمی‌آلاید. همچنین در مقام ترجمه فرهنگی متون عربی به معانی و معادل‌های مناسب‌تری دست پیدا می‌کند.
پس برای فهم روایات و متون دینی، اولاً، باید از آنها خصلت‌زدایی کرد که گاهی در غایت دشواری است، زیرا شماری از خصلت‌های زبانی به شدن آمیخته با زمانه یا موقعیت‌هایی خاص است که ما هیچ‌گونه درک حضوری و حتی حصولی از آنها نداریم؛ ثانیاً، باید خاستگاه فرهنگی، زبانی، تاریخی و قرائن حالیه آن عبارات را هم دید.» (بابایی، 1397: 29 ــ 32)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز