«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین (ع)» ثبت شده است

گفت‌وگوهای حسین (ع) با عمر بن سعد

مهدی کمپانی زارع می‌نویسد:

«برخی از منابع گفته‌اند امام در کربلا گفت‌وگوهایی در زمینه ترک مخاصمه و جنگ با ابن‌سعد داشته است، که نتیجهٔ آن، یک یا سه پیشنهاد برای ابن‌سعد و ابن‌زیاد بوده است. کسانی که گفته‌اند امام یک پیشنهاد به ابن‌سعد داده پیشنهادها را به دو گونه روایت کرده‌اند. برخی گفته‌اند امام فقط خواهان این بود که به مدینه بازگردد و در آن زندگی کند ]...[. از آنجا که این پیشنهاد مکرراً توسط امام از زمان حضور در عراق و مواجهه با حرّ داده شده اشکالی در طرحش دیده نمی‌شود. برخی نیز گفته‌اند پیشنهاد امام این بود که او را رها کنند تا هر جای این جهان پهناور می‌خواهد، برود تا معلوم شود کار مردم به کجا می‌رسد] ...[. در این پیشنهاد نیز اشکالی دیده نمی‌شود.

برخی گفته‌اند امام سه پیشنهاد به ابن‌سعد کرد که به این قرار است:

1. به همان جایی که از آنجا آمدم بازگردم.

2. با یزید دیدار کنم و دست در دست او بگذارم تا او خود میان من و خودش حکم کند.

3. مرا به یکی از مرزهای مسلمانان که می‌خواهید بفرستید تا من نیز مانند یکی از ساکنان همانجا با همان حقوق و وظایف زندگی کنم.

در میان این سه پیشنهاد، مورد اول و سوم همان پیشنهادهای پیشین است که اشکالی در پذیرش آن نبوده است. تنها پیشنهاد دوم است که تازگی دارد و پذیرش آن ساده نیست. در کل مسیر هجرت امام از مدینه تا کربلا هیچ‌گاه نرمشی نسبت به یزید در سخنان حضرت دیده نمی‌شود. این پیشنهاد حتی در خود منابعی که ذکر شده معارض دارد و گویی از همان عصر در میان مردم محل گفت‌وگو بوده است.» (کمپانی زارع، 1396: 110 ــ 111)

«البته برای پیشنهاد دوم می‌توان وجه درستی را بیان کرد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. چنانکه از عبارت منابع به دست می‌آید، پیشنهاد آن حضرت این نیست که به منظور بیعت دست در دستان یزید بگذارد که چنین چیزی صراحتاً خلاف مشی و حرکت اوست و دلایل فراوانی علیه آن در منابع وجود دارد. بلکه به این معناست که حسین (ع) به جای واسطه‌های نابکاری چون ابن‌زیاد و همراهانش بهتر است برای حل مسائل مستقیماً با یزید سخن بگوید و حل نزاع کند. تأمل در بیان منابع نیز دقیقاً همین مطلب را می‌رساند. در نامه‌ای که عمر بن سعد پس از سه یا چهار بار مذاکره به ابن‌زیاد نوشته است، او پیشنهاد حسین (ع) را چنین تقریر می‌کند که حسین پذیرفته که نزد یزید برود و دست در دستان او در این باب گفت‌وگو کنند تا نظر او را در این باب بداند ]...[. این مطلب را طبری در تاریخ خود و شیخ مفید در الارشاد آورده است و می‌تواند به این معنا باشد که امام حسین (ع) گفت‌وگو و مذاکره با رییس امویان را راحت‌تر و نتیجه‌بخش‌تر از مذاکره با امرای دون‌پایه می‌دانسته است. البته این تنها وجه قابل‌قبولی است که با توجه به متن گزارش قابل بیان است؛ وگرنه چنانکه برخی به اشتباه پنداشته‌اند، اصلاً بحثی درباره بیعت در کار نبوده، که اگر امام می‌خواست بیعت کند در مدینه یا مکه یا در همان عراق بیعت می‌کرد و چه نیازی به این داشت که به شام برود و بیعت کند.» (همان: 112)

«باری، گفته شده ابن‌زیاد از این پیشنهادها استقبال کرد، اما شمر بن ذی‌الجوشن او را از این کار منصرف نمود و به او گفت اگر حسین را رها کنی، دم به دم قوی‌تر می‌شود و تو لحظه به لحظه ضعیف‌تر و کار به جایی می‌رسد که او بر تو چیره می‌گردد. پس اکنون که بر او تسلط داری، او را به فرمان خویش در‌آر و یا او را از میان ببر. ابن‌زیاد از این سخن خوشش آمد و شمر را به جانب عمر بن سعد فرستاد تا به او بگوید یا کار حسین (ع) را یکسره کند و یا امارت لشکر را به شمر واگذار نماید. ابن‌زیاد از او خواسته بود با شدت تمام پس از کشتن امام، با سرها و بدن‌های حضرت و همراهانش مواجه شود.» (همان: 113)

 

یادداشت‌ها:

ـ کمپانی زارع، مهدی. (1396). مهاجر راه اصلاح: سیری در زندگی‌نامه امام حسین (ع) و فرهنگواره پیرامون وی. تهران: نشر نگاه معاصر.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

ناگفته‌های عاشورا!

 

امام حسین (ع) هشت بار خواست برگردد که ممانعت کردند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا تعداد شهدای عاشورا 72 تن بوده است؟

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«درباره تعداد کسانی که با امام حسین (ع) در عاشورا به شهادت رسیدند آمار متعدد در منابع متعدد، و حتی در یک منبع، وجود دارد؛ از بیش از هفتاد نفر تا بیش از صد نفر. امروزه مشهورترین قول در فرهنگ شفاهی و کتبی ما این است که در آن روز 72 نفر شهید شدند. اما نمی‌توان به این شهرت کفایت کرد؛ از آن رو که حاصل تحقیق دقیق نیست. کسانی که این قول را پذیرفته‌اند هیچ نگفته‌اند که چرا بعضی دیگر را در شمار شهدا محسوب نکرده‌اند. به قدمت یک قول نیز از آن رو نمی‌توان بسنده کرد که از همان قدیم، قولی معارض آن در دست است. فی المثل، طبری بنا بر روایتی تعداد شهدا را 72 نفر و به روایتی دیگر 78 نفر گفته است.

آنچه قابل توجه است روایتی از فُضَیل بن زبیر رسّان، از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) که در آن بدین قناعت نکرده تا تعداد شهدا را ذکر کند، بلکه نام یکایک‌شان را آورده است. بر پایه این روایت، مجموع شهدای قیام امام حسین (ع)، از آغاز تا پایان، حتی با شمارش مجروحانی که بعد از عاشورا به شهادت رسیدند، 106 نفرند. بنابراین، تعداد شهدای عاشورا، با کسر معدودی از عدد فوق که در آن روز شهید نشدند، بیش از نود نفر می‌شود، نه بیش از هفتاد نفر.

کسانی که در سال‌های گذشته در این موضوع تحقیق کرده‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که تعداد شهدای عاشورا بیش از صد نفر بوده است. شمس‌الدین در کتاب ”انصار الحسین“ شمار آنها را اندکی بیش از صد نفر و سماوی در ”ابصار العین“ تعدادشان را بیش از 110 نفر و سنگری در ”آینه‌داران آفتاب“ تعدادشان را 134 تن گفته است. برخی دیگر بسیار بیش از این هم گفته‌اند، ولی به دلایلی که ذکر آن در اینجا نمی‌گنجد اشتباه کرده‌اند.» (اسفندیاری، 1395: 362 ــ 363)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

قصد تقرب به خدا در کشتن امام حسین (ع)

محمد اسفندیاری و همه ما برادریم

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«بسیاری از مخالفان ائمهٔ طاهرین نیز نه از روی عناد و لحاج، که از سر جهل و حمق روبه‌روی ایشان صف کشیدند. حتی در کشتن شدن مظلومانه امام حسین (ع) و بستگانش، که بزرگ‌ترین فاجعه صدر اسلام بود، جهالت و حماقت نیز نقش داشت. همهٔ کسانی که به جنگ آن حضرت آمده بودند انگیزهٔ شیطانی نداشتند، بلکه برخی از ایشان نادان‌هایی از همه جا بی‌خبر بودند که به قصد تقرّب به خدا چنان فاجعه‌ای آفریدند.

از امام سجاد (ع) روایت کرده‌اند: ”]متن عربی[؛ هیچ روزی مانند روز حسین نبود. سی هزار مرد، که به پندار خودشان از این امت بودند، بر او گرذ آمدند و همه جا با ریختن خونش به خداوند عزّ و جل تقرب می‌جستند.“ ]ابن بابویه، امالی، ص 414[

باری، بعضی با حُسن نیت و به قصد قربت، ولی از سر جهل، چنان خرابکاری‌هایی می‌کنند که در خیال نمی‌گنجد. سادگی است اگر به صداقت و نیت نیک خود یا دیگری فریفته شویم. حُسن نیت شرط کافی برای هیچ کاری نیست و هیهات که بتواندجای دانستن را بگیرد. آنکه نمی‌داند، گو اینکه سراپا صداقت باشد و بخواهد عدالت بورزد، باز نمی‌تواند. برای دیندار زیستن، و برای اخلاقی زیستن، و برای مفید زیستن، علاوه‌بر حُسن نیت، نیازمند آن‌ایم که بدانیم. ندانستن گناه است و منشأ بسیاری از گناهان. راست گفت پیامبر خدا: ”وَیلٌ لِمَنْ لا یَعلَمْ.“] کنز‌العمال، ج 10، ص 198[» (اسفندیاری، 1396: 174 ــ 175)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1396). همه ما برادریم: سیمای انسانی و اخلاقی اسلام. ویراست چهارم. چاپ هشتم. تهران: نگاه معاصر.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود؟

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«در دهه‌های گذشته فراوان گفته‌اند و نوشته‌اند که اگر اسارت اهل بیت و افشاگری حضرت زینب نبود، پیام امام حسین و آثار شهادتش در همان کربلا دفن می‌شد. گویندگان این سخن، الحق که نقش شیرزن کربلا و آن سخنان افشاگرانه‌اش را خوب دریافتند، اما خون امام حسین را دست کم گرفتند و از ثار الله بودن آن حضرت غفلت ورزیدند و فراموش کردند که امام حسین نیز پیش‌تر پیامش را به انبوهی از مردم ابلاغ کرده بود. بی‌تردید حضرت زینب، با آن خطابه‌های آتشین، پیام خون حسین را گزارد، ولی اگر هم زینب نبود و یا خانواده امام اسیر نمی‌شد، هرگز خون سیدالشهدا هدر نمی‌شد و پیام آن حضرت و آثار شهادتش محو نمی‌گشت. امام حسین در مکه، و از مکه تا کربلا، و در کربلا، و به روایتی در سال 58 در خطبه معروفش در منیٰ، با حضور بسیاری از اصحاب پیامبر و عالمان امت، بارها و بارها، خواسته‌ها و آرمان‌ها و پیام‌هایش را به مردم ابلاغ و با آنها اتمام حجت کرده بود. حتی اگر فرض کنیم که امام حسین از مدینه تا کربلا روزه سکوت می‌گرفت و کلمه‌ای درباره علت قیامش نمی‌گفت، باز هم معلوم بود که پیام‌ها و خواسته‌های آن حضرت چه بود و چرا قیام کرد. هم معلوم بود که امام حسین می‌خواست با یزید بیعت نکند، و هم معلوم بود که یزید می‌خواست امام حسین با او بیعت کند. این موضوع نیز از سال‌ها پیش معلوم بود: هنگامی که معاویه در حیات خویش، از مردم برای ولایت‌عهدی یزید بیعت گرفت و امام حسین بیعت نکرد.

امام حسین مردی گمنام و چون یکی از آحاد مسلمانان نبود که اگر کشته می‌شد، شعاع شهادتش تا دوردست نمی‌رفت. آن حضرت، حتی به نظر اهل سنت، بزرگ‌ترین شخصیت روزگارش بود و همه دیده‌ها معطوف بدو. برای حکومت یزید امکان نداشت که امام حسین را در میدان جنگ بکشند و بر آن سرپوش نهند.» (اسفندیاری، 1395:‌ 156 ــ 157)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

گاندی و امام حسین (ع)؟

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«در شماری از کتاب‌ها، این جمله را از مهاتما گاندی درباره امام حسین (ع) نقل کرده‌اند: ”من برای مردم هند چیز تازه‌ای نیاورده‌ام، فقط نتیجه‌ای را که از مطالعات و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده‌ام ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم، واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی پیمود.“
بهترین منبعی که برای این سخن آورده‌اند مجله ”الغری“، چاپ نجف، به تاریخ ربیع‌الاول 1381 است. اما در کتاب‌هایی که از گاندی منشر شده، و نیز در کتاب‌های معتبری که درباره او به چاپ رسیده است، اثری از این جمله نیست. از جمله می‌توان به کتاب ”سرگذشت من“، ”این است مذهب من“، ”همه مردم برادرند“ اشاره کرد که شامل زندگی‌نامه خودنوشت گاندی و گزیده‌ای از گفتارها و نوشتارهای اوست. همچنین در کتاب‌هایی چون ”مهاتما گاندی“، به قلم رومن رولان و ”گاندی“، از جرج وودکاک، که مهم‌ترین منابع در این باره است، چنین جمله‌ای وجود ندارد.

ناگفته نماند یک جلد از کتاب ”دائرة‌المعارف الحسنیة“ با عنوان فرعی ”قالوا فی الحسین علیه‌السلام“، به گفتارهای بزرگان درباره امام حسین (ع) اختصاص دارد. در این کتاب نیز جمله‌هایی دیگر از گاندی درباره آن حضرت آمده، ولی گفته شده است که منبعی برای آن نیافتیم.» (اسفندیاری، 1395: 373 ــ 374)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا امام حسین (ع) را شیعیانش کشتند؟

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«تاریخ امام حسین (ع) چندان تحریف شده که عده‌ای نه تنها قیام آن حضرت را عقلانی نمی‌دانند و معتقدند که امکان پیروزی وجود نداشت، بلکه می‌پندارند که امام حسین را شیعیانش کشتند و همان کسانی که دوستش داشتند به رویش شمشیر کشیدند. اگر این اتهام را مخالفان قیام امام حسین به قلم آورند، پیداست که می‌خواهند امویان را تبرئه کنند، ولی امروزه که برخی از شیعیان همین اتهام را تکرار می‌کنند، هم از حقیقت دور می‌افتند و هم بر سر شاخ بن می‌بُرند. ][

این باور نادرست که امام حسین را شیعیانش کشتند بر پایه این استدلال است که کوفیان شیعه بودند، امام را کوفیان کشتند، پس امام را شیعیان کشتند. در سخن مزبور همین استدلال آمده است، اما با اندکی تأمل در تاریخ به نادرستی آن پی می‌بریم.

بی‌درنگ یادآور می‌شویم که همه کوفیان شیعه نبودند، حتی مسلمان هم نبودند. یهودیان و مسیحیان نیز در کوفه زندگی می‌کردند. هیچ آمار دقیقی از جمعیت کوفه و شیعیان آنجا وجود ندارد، اما مسلّم است که همه کوفیان شیعه نبودند. برخی گفته‌اند که شیعیان در اقلیت بودند و در حدود ثلث یا ربع جمعیت.

از چگونگی ورود ابن زیاد به کوفه می‌توان دریافت که تعداد شیعیان آنجا چقدر بود. هنگامی که یزید نعمان را عزل و ابن زیاد را نصب کرد. وی با معدودی افراد وارد کوفه شد. اگر همه کوفیان یا اکثر قریب ‌به ‌اتفاق آنها شیعه بودند، بدیهی است که ابن زیاد بی‌احتیاطی نمی‌کرد و با هزاران نفر از بصره وارد کوفه می‌شد و حتی از شامیان کمک می‌گرفت. وی با شناختی که از کوفه داشت و پدرش نیز پیش‌تر والی آن بود می‌دانست که پیروان حکومت نیز در کوفه بسیارند.

باری، کوفه مترادف با شیعه نبود. آنجا پایگاه شیعه بود، اما ده‌ها هزار نفر هم یافت می‌شدند که به مصداق ”اَلنّاسُ عَلیٰ دینِ مُلُوکِهمْ“ پیرو حکومت و دین حاکمیت بودند. دوره حکومت نعمان دوره اوج تکاپوی شیعیان در کوفه بود. شیعه در این دوره اقلیت فعال بود و پیروان حکومت اکثریت خاموش. اما از هنگامی که ابن زیاد حاکم شد، آن اکثریت منزوی را به نفع حکومت فعال کرد و آن اقلیت در صحنه را به حاشیه راند.

خلاصه، این استدلال که کوفیان شیعه بودند، امام را کوفیان کشتند، پس امام را شیعیان کشتند. مخدوش است، زیرا همه کوفیان شیعه نبودند و حتی وجود معدودی غیرشیعه این استدلال را باطل می‌کند.» (اسفندیاری، 1395:‌ 258 ــ 260)

«این را نیز بگوییم که توابین گناه‌شان را این می‌دانستند که امام حسین را تنها گذاشتند، نه اینکه او را کشتند. توبه آنها به سبب تنها گذاشتن امام بود، نه کشتنش.» (همان: 261 ــ 262)

«گذشته از ادله تاریخی، به لحاظ منطقی نیز باید گفت که این سخن که امام حسین را شیعیانش کشتند تناقض‌آمیز است و شیعه‌گری و امام‌کشی دو ضد جمع‌ناشدنی است. این سخن مانند این است که گفته شود پیامبری را پیروانش کشتند. بدیهی است آنان که پیامبری را می‌کشند، یا از پیروانش نیستند، و یا نخست از جرگه پیروانش خارج می‌شوند و سپس او را می‌کشند.» (همان:‌266)

«این مطلب را هم یاد‌آور شویم که بسیاری از کسانی که در آن دوره از امام حسین حمایت می‌کردند و شیعه خوانده می‌شدند به معنای دقیق کلمه شیعه نبودند، بلکه فقط هوادار و دوست‌دار آن حضرت بودند.» (همان.)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مردم بنده دنیایند!

سلام بر حسین

امام حسین (ع):

«اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛ مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبان‌شان است، و تا برای آنها وسیله زندگی است، می‌چرخانندش. اما هنگامی که به بلا آزمایش شوند، دیندار کم است» (تحف‌العقول، ص 245؛ به نقل از اسفندیاری، 1395: 206)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

امام حسین (ع) هشت بار خواست برگردد که ممانعت کردند!

عاشوراشناسی به قلم محمد اسفندیاری

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

 «از هنگامی که امام حسین (ع) با سپاه هزارنفری حرّ بن یزید روبه‌رو شد و در محاصره نظامی قرار گرفت، تا روز عاشورا پنج بار پیشنهاد کرد که به حجاز برگردد، اما نپذیرفتند. همچنین دو بار اقدام کرد تا برگردد، ولی راه را بستند. نیز یک بار کسی از اصحابش خواست تا بگذارند کاروان امام برگردد، اما قبول نکردند.

در مجموع، هشت بار امام خواست برگردد که ممانعت کردند. تفصیل مطلب این است که آن حضرت یک بار پیش از نماز ظهر، و بار دیگر پس از نماز عصر، به سپاه حر گفت که اگر از آمدن من ناخوشنودید، برمی‌گردم به همان جا که آمده‌ام. بار سوم به فرستاده عمر بن سعد فرمود: اِذْ کَرِهتُمونِی فَانَا اَنصَرِفُ عَنکُم. بار چهارم در ملاقات محرمانه‌ای که با عمر بن سعد داشت، و بار پنجم در روز عاشورا پیش از شروع جنگ پیشنهاد کرد تا مراجعت کند.

علاوه‌بر این موارد، امام حسین دو بار در حال برگشت بود که راه را بستند. یک بار در برخورد با سپاه حر، پس از نماز عصر، به اصحابش دستور داد که برگردید؛ اما همین که خواستند برگردند، سپاه حر مانع شدند. در اینجا بود که امام چندان ناراحت شد که به حر فرمود: ”مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه می‌خواهی؟ ]الارشاد، ج 2، ص 80[

بار دوم صبح فردای آن روز میان امام حسین و حر کشمکشی بود در چگونگی رفتن مسیر. آن حضرت کاروان را چنان دلالت می‌کرد که از کوفه دور شوند، اما حر جلو می‌آمد و کاروان را بازمی‌گرداند. او کاروان را به سمت کوفه می‌کشید و آنها مقاومت کرده، از رفتن به طرف آنجا خودداری می‌کردند.

همچنین در روز عاشورا امام حسین به یکی از اصحابش به نام بُرَیر بن خُضَیر یا حُضَیر فرمان داد تا با سپاه دشمن گفت‌وگو کند. بُرَیر پیش رفت و از آنها خواست تا بگذارند کاروان امام حسین به همان جا بازگردد که از آنجا آمده است.» (اسفندیاری، 1395: 129 ــ 130)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع). چاپ دوم. تهران: نشر نی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آسیب‌شناسی عزاداری!

 

آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«غلو در فضیلت عزاداری برای حضرت سیدالشهدا (ع) نیز یکی دیگر از مصداق‌های غلو در مفاهیم است. پاداشی که برای عزاداری در احادیث معتبر آمده است محل انکار نیست، ولی اگر فضیلت عزاداری از همان اندازه خود بزرگ‌تر شود غلو است. در این صورت، که در سده‌های گذشته بیشتر شاهدش بوده‌ایم، بُعد حماسی قیام امام حسین (ع) تحت‌الشعاع بُعد تراژیک آن قرار می‌گیرد و آن حضرت در مصیبت خلاصه می‌شود.

فاضل دربندی، که خود را حسین‌اللّهی می‌خواند و مؤسس یا مروّج قمه‌زنی در ایران بود، امام حسین (ع) را در عزاداری خلاصه می‌کرد و در آن نیز چنان غلو می‌کرد که تاکنون تالی‌تلو نیافته است. وی بر آن بود که هدف از آفرینش این جهان برگزاری مجلس عزا و مصیبت برای امام حسین (ع) است. به دیدهٔ او، گریستن بر امام حسین (ع) از همه عبادات واجب و مستحب، بدون استثنا، افضل است. او گریستن بر حضرت سیّد الشهدا را چنان بزرگ می‌نمود که در شمار اصول دین جای می‌گرفت، بلکه همپایه اصل‌الاصول دین (توحید). می‌گفت بُکاء ]= گریه[ و توحید قرین یکدیگرند؛ آن هم بدین دلیل که روایت شده است: مَنْ بَکیٰ عَلَی الْحُسینِ وَجَبتْ لَهُ الْجَنَّة. و نیز روایت شده است: مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَجَبتْ لَهُ الْجَنَّة. فاضل دربندی توجه نداشت که با این استدلال، تباکی ]= تظاهر به گریه[ برتر از توحید است، زیرا در روایات، پاداش خود را به گریه واداشتن نیز بهشت دانسته شده ]است[، ولی چنین پاداشی درباره توحید نیامده است.

او، که می‌خواست مجالس عزاداری برای حضرت سیّد الشهدا هرچه گرم‌تر و پرشورتر باشد، قمه‌زنی را جایز دانست و حتی مستحب. فراتر از این، خودکشی را در عزاداری بی‌اشکال شمرد و غنا در مراثی را نیز جایز، و بلکه مستحب. همه و همه اشتباهات فاضل دربندی ناشی از یک اشتباه او بود: غلو در فضیلت عزاداری.» (اسفندیاری، 1395: 125 ــ 126)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا مرد میدان هستیم؟

شهید مطهری می‌نویسد:

«ما عادت کرده‌ایم که به لفظ خطاب می‌کنیم وجود مقدس ابا عبدالله (ع) را و می‌گوییم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ فَیا لَیْتَنا کُنّا مَعَکَ فَنَفوزَ فَوْزاً عَظیماً؛ ای کاش ما با تو بودیم ]...] که به رستگاری بزرگ نائل می‌شدیم. اما این، حرف است. واقعاً اگر صحنه‌ای مثل صحنهٔ کربلا ایجاد شود، یعنی امام حسینی باشد، همین ماها که یک عمر برای امام حسین داد کشیده‌ایم، گریه کرده‌ایم، حسین حسین کرده‌ایم، مردی هستیم که در یک چنین صحنه‌ای پایداری کنیم؟» (مطهری، 1379: 173)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1379). آشنایی با قرآن. جلد 3. چاپ سیزدهم. تهران: انتشارات صدرا.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز