ابوالقاسم فنایی مینویسد:
«ساحت دیگری که داریم ساحت عواطف و احساسات ما است که در آنجا هم عواطف و احساسات غیراخلاقی در ما شدید میشود و آنها میتوانند مانع اخلاقی زیستن ما باشند. یک اتفاق بدی که ممکن است در بعضی از جوامع دینی بیفتد برمیگردد به تعلیم و تربیت دینی. در تعلیم و تربیت دینی، والدین یا سیستم آموزش و پرورشی که به دینی زیستن اهمیت میدهد سعی میکنند انگیزههای افراد و دلایلی را که برای توجیه یک کار دارند را منحصر به دلایل دینی کنند. اگر نگاه کنید خیلی از خود ما به طور ناخودآگاه وقتی میخواهیم فرزندمان کاری را انجام ندهد به او میگوییم این کار را انجام نده برای اینکه خدا بدش میآید؛ اگر میخواهی خدا دوستت داشته باشد، این کار را انجام نده یا میگوییم اگر دروغ بگویی، جهنم میروی. مثلاً میگوییم اگر میخواهی پیغمبر یا امام زمان دوستت داشته باشد، این کار را بکن یا آن کار را نکن. آن کسانی که با این شیوه تربیتی بار میآیند انگیزهها و دلایلشان برای اخلاقی زیستن منحصر میشود به دلایل و انگیزههای دینی. اگر از بدِ حادثه یک اتفاقی در آن جامعه دینی بیفتد، مشکلاتی پیش بیاید، مثل مشکلات سیاسی یا اجتماعی، که باورهای دینی افراد جامعه تضعیف شود، اخلاق هم خودبهخود از بین میرود. یعنی اگر به هر دلیلی، به خاطر توطئه دشمنان یا به خاطر ناکارآمدی سیستم سیاسی، افراد در موقعیتی قرار بگیرند که در وجود خدا یا وجود زندگی پس از مرگ دچار شک و شبهه شوند، بنیانهای اخلاقی جامعه هم فرو میریزد و پشتوانه روانشناختی اخلاق از بین میرود و خیلی راحت رفتارهای غیراخلاقی از او سر خواهد زد. در حالی که همین فرد اگر از همان ابتدای کودکی پدر و مادر به او گاهی اوقات هم میگفتند که این کار را نکن، چون خوب نیست، یعنی دلیل و انگیزه اخلاقی برای او تولید میکردند، آن مشکلات پیش نمیآید؛ مثلاً به فرزندمان بگوییم این کار را نکن، چون مردمآزاری است و مردمآزاری بد است. یا بگوییم دوست داری دیگری همین بلا را سر تو دربیاورد؟ دوست داری همان طور که تو خواهرت را کتک میزنی، برادرت هم تو را کتک بزند؟ اگر از این جور دلایل را در ذهن فرزندمان پررنگ شود و او را به این صورت تربیت کنیم، وقتی آن باورهای دینی تضعیف شود، هنوز هم شخص دلیل و انگیزهای برای اخلاقی زیستن دارد و از این جهت مشکلی برای او به وجود نمیآمد.» (با اندکی ویرایش به نقل از بنیاد باران)
یادداشتها:
ـ سایت و اینستاگرام بنیاد باران (دسترسی در 1399/2/30)
ـ یادداشت مرتبط:
ابوالقاسم علیدوست مینویسد:
«واقعش این است که با ورود جمعی از اعزه این جانب قصد گذاشتن این یادداشت را نداشتم، اما برخی مطالب به قدری بر حقیر فشار آورد و به جانم افتاد که تصمیم گرفتم به برخی نکات اشاره کنم:
➊ دین خدا در طول تاریخ در سایه تلاشهای عالمان بزرگ حفظ گردیده است و البته در کنار هدایت عالمان آنجا که نیازی به ذوق، شعر و مرثیهسرایی بود، شاعرانی و مداحانی به ”ضرورت و ندرت“ و ”با کنترل عالمان غیور“ به مرثیهسرایی و شعرخوانی میپرداختند، لکن هرگز اجازه نداشتند از خطوط قرمز در حضور عالمان تخطی کنند (داستان تذکر شدید میرزای بزرگ به آن روضهخوان در این باره معروف است).
➋ تا وقتی تبلیغ دین خداوند به دست عالمان بوده است، عموماً سعی شده به دور از خرافهگویی، شریعتزدایی، نقل خواب و حکایات غیرثابت، غلو و آسیبهایی از این قبیل باشد.
➌ این محدودیتِ محمود و میمون حسابناشده نبوده است. عالمان دین به خوبی میدانستند به گونهای باید تبلیغ کنند که گمراهکننده و خلاف واقع نباشد و بهانه به دست بهانهجویان ندهد. مگر نه این است که قرآن میفرماید: ”راعنا“ نگویید که اهل سخره شما را مسخره میکنند و با تبدیل آن به ”راعینا“ اسباب خنده خود و تمسخر شما را فراهم میکنند [بقره: 104]. از این جهت، وظیفه مبلغ تنها کلام حق گفتن نیست، حتی مقصد حق داشتن هم کافی نیست، بلکه باید به گونهای مدیریت کرد که بهانه به دست اهل باطل هم ندهد.
➍ به نظر میرسد این محدودیت امروزه برای برخی مبلغان، مداحان، مسئولان مربوطه و ... پدیده مهمی نیست؛ لذا ثابت بودن، راست بودن و بهانه به دست بدخواهان ندادن در اولویت ایشان قرار ندارد و نتیجه آن این شده که برخی از نامهربانان به حوزه، روحانیت و تراث شیعه به همه آنچه ما حفظش را لازم میدانیم حمله میکنند و عمده استشهاد خود را نیز قطعههایی از گفتهها و رفتارهای غیرقابلدفاع بخشی از همین واعظان و مداحان قرار دادهاند (در این باره میتوان به پنج کلیپی که از حقیر با عنوان ”آسیبشناسی خرافهزدایی“ و ”رسالت روحانیت در فهم و تبلیغ دین“ منتشر شده است مراجعه کرد).
➎ مسئولان صدا و سیما، تولیتهای محترم اماکن متبرک و مسئولان تبلیغات قاعدتاً باور دارند که در طول ۴ دهه اخیر به قدری نیروی قابل در حوزه برای تبلیغ دین تربیت شده که میتوان از آنها استفاده کرد، بدون آنکه به برخی آفات مبتلا شد. اما گویا مثَل روزگار ما مثل باغبانی شده که میوه خوب تولید کرده، اما نمیخواهد یا نمیتواند از این میوهها بهره کافی ببرد!
➏ مناسب است علیالحساب به حضراتی که در مراکز عام چون صدا و سیما و حرمهای متبرک به مداحی یا تبلیغ میپردازند تذکر جدی داده شود که از نقل هرگونه خواب، قصه غیرمستند، نقل کرامات برای افراد و نقل روایت ضعیف و مستعد برای سوء استفاده بپرهیزند. در این باره میتوان شیوهنامهای متین و محکم تهیه کرد.
➐ واضح است که عرضه مطالب فوق به معنای نادیده گرفتن زحمات مثبت افراد نیست و هرگز نباید ناموجه و غیرضرور زخمی بر اعتبار افراد وارد کرد.
اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین و لا تجعلنا ممن نحسب اننا نحسن صنعا.» (با اندکی ویرایش به نقل از کانال انجمن فقه و حوزه، انتشار در 1399/2/17)
یادداشتها:
ـ سایت خبرگزاری شفقنا (دسترسی در 1399/2/21)
ـ کانال انجمن فقه و حوزه (دسترسی در 1399/2/21)
ـ یادداشت مرتبط:
خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم
بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
یادداشتها:
ـ گنجور (دسترسی در 1399/2/12)
مهراب صادقنیا مینویسد:
«با هیچ معیاری نمیتوان گفت جامعهای که مراسم دینی و یا آگاهی مذهبی بیشتری دارد دینیتر یا اخلاقیتر است. مشارکت در آیینهای مذهبی و نیز افزایش آگاهیهای دینی، نسبت به کسبِ فضیلتهای اخلاقی آسانترند. گاه برای رهایی از یک رذیلت اخلاقی باید چندین سال کوشید و از خود مراقبت کرد. و یا برای فضیلتمندی ”جهاد اکبر“ نمود، در حالی که مشارکت در مناسک مذهبی و نیز کسب آگاهیهای دینی کاری ساده، کمزحمت، و البته دستیافتنیترند.
تجربه تاریخی جوامع مذهبی نشان میدهد آنقدر که آنان در برپایی و مشارکت مراسم مذهبی دقیق بودهاند، در بهسازی اخلاق خود دقیق نبودهاند. از قضا گاهی دانستههای مذهبی و نیز شرکت در مناسک دینی راهی برای پنهان کردن بیاخلاقی و فرار از عذاب وجدان است.» (وبلاگ صادقنیا در مباحثات، دسترسی در 1398/12/27)
یادداشتها:
ـ مباحثات: وبلاگ مهراب صادقنیا (انتشار در 1398/2/28)
ـ یادداشت مرتبط:
جعفر نکونام:
«بر کارکردهای مثبت دین، که با تجارب علمی هماهنگ و قابل اثبات است، تأکید شده و میتواند جاذبه داشته باشد؛ اما تأکید بر کارکردهایی مثل شفابخشی دعا یا حل مشکلات طبیعی با دعا، که با موارد نقضی روبهروست، قابل توصیه نیست، چون چهبسا باعث سرخوردگی و دینگریزی شود.
ارتباط دادن این حوادث و بیماریها با بُعد الهیاتی، دینی و مذهبی کار دشواری است و اگر بخواهیم اینطور تحلیل کنیم که این حوادث در اثر گناهان به وجود میآیند، با یکسری تناقضها مواجه میشویم. مثلاً اگر بنا را بر این بگذاریم که این بلایا بر اثر گناهان صورت میگیرد، میبینیم که در کشورهایی که مذهبی نیستند و خدا را قبول ندارند و از طرفی جنایاتی هم انجام میدهند، گاهی این بلایای طبیعی و بیماریها، در آن کشورها رخ نمیدهد. اگر رابطهای بین مجازات الهی و گناه وجود داشته باشد، باید در همه موارد صادق باشد و یک تئوری وقتی صادق است که مورد نقض نداشته باشد.
همچنین نباید بگوییم که اگر استغفار کردیم، بلا دفع میشود، چون در مواردی میبینیم که برای همین رابطه استغفار و دفع بلا نیز موارد نقض وجود دارد. در بسیاری از موارد که کمآبی وجود داشت و باران نمیبارید، عدهای از بزرگان نماز باران میخواندند، اما هرگز بارانی نبارید و در نتیجه سرخوردگی دینی به وجود آمد.
البته در مواردی نیز دعا مقرون با توفیق بوده است و ما احساس کردهایم وقتی دعا کردیم، شفا یافتهایم و یا وقتی نماز باران خواندیم، باران آمده است. اگر بخواهیم تئوریپردازی کنیم، این تئوری نباید موارد نقض داشته باشد. دعا چنان فرمول مشخصی ندارد که اگر آن را به کار بزنیم، قطعاً نتیجه بگیریم؛ گاهی دعا میکنیم، اما دعای خود را نتیجهبخش نمییابیم.
اگر شما به آب ۱۰۰ درجه حرارت بدهید، آب به جوش میآید، چون فرمولش مشخص است، اما دعا فرمول مشخصی ندارد و لذا بسا اتفاق افتاده است که کسی دعا خوانده که مشکلش حل شود، اما حل نشده است. در نتیجه، از دین گریزان شده است. در خانوادههای مذهبی مشاهده میشود که گاهی به فرزند خود گفتهاند که مثلاً اگر میخواهی در کنکور قبول شوی، دعا کن و او هم دعا کرده و بعد هم قبول نشده و بعد او از دین سرخورده و گریزان شده است؛ به همین دلیل، اظهار میشود گره زدن حوادث طبیعی به دین آفتزاست و موجب میشود که همین مقدار دیانتی که مردم دارند نیز به کلی از دست برود.
شما امروزه ملاحظه میکنید که برخی از علما و بزرگان ما که میگویند حرمهای مقدس شفاخانه است مورد تمسخر واقع میشوند و حتی میان خود علمای ما نیز چالش رخ داده است. برخی میگویند در این موارد باید تابع علم باشیم و وقتی متخصصان پزشکی میگویند اجتماعات را تعطیل کنید. ما باید تعطیل کنیم، اما از طرف دیگر برخی میگویند تعطیلی حرمها و تجمعات مذهبی هتک حرمت است و نتایج منفی برای دیانت دارد.
پزشکان میگویند که اگر آرامش روانی داشته باشید، میتوانید ویروس کرونا را شکست دهید. حتی برخیها میگویند تأثیر عوامل طبیعی و فیزیکی در ابتلای به ویروس کرونا بسیار اندک است و آنچه تأثیر عمده دارد و بیمار را به مرگ میکشاند این است که بیمار آرامش خود را از دست بدهد و دچار هراس و استرس شود؛ اما اگر به خودش آرامش دهد و بگوید موفق میشوم و میتوانم این بیماری را شکست دهم، بیماری را شکست خواهد داد. کارکرد مثبتی که دین در این زمینه میتواند داشته باشد آرامشبخشی به بیمار است. کسی که معتقد و متوکل به خدا و راضی به مقدرات الهی است بهتر میتواند بر بیماریاش غلبه پیدا کند و به سلامت برسد.
این رویکرد در ادبیات دینی ما نیز چنین مؤیداتی دارد؛ چنانکه در زمینه آرامشبخشی دین آمده است: ”أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ با یاد خدا دلها آرامش مییابد.“ [رعد: ۲۸] کارکرد دیگر دین، عبارت از بازدارندگی از جرم است. این هم در ادبیات دینی مؤیداتی دارد؛ چنانکه آمده است: ”إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ؛ نماز از کارهای زشت و ناپسند بازمیدارد.“ [عنکبوت: ۴۵]» (با اندکی ویرایش به نقل از ایکنا)
یادداشتها:
ـ خبرگزاری ایکنا و وبلاگ جعفر نکونام (دسترسی در 1398/12/23)
ـ یادداشتهای مرتبط:
سید مصطفی محقق داماد:
«هر مجتهدی، در هر مقام و منزلت فقهی، به یقین در مقابل دستورات بهداشتی مقلد است. هیچکس نمیتواند، در این مقام، معلومات خود را در رشتههای دیگر پوششی برای نافرمانی در امور پزشکی و بهداشتی قرار دهد و نه تنها سلامت خود را به خطر اندازد ــ که گناهی بزرگی است ــ [بلکه] موجبات بیماری و هلاکت دیگران گردد. اضرار به دیگران، اگر عمدی باشد، حرام و، اگر عمدی نباشد، موجب ضمان و مسئولیت مدنی است.» (انتشار در 1398/12/19)
یادداشتها:
ـ خبرگزاری ایکنا و روزنامه اطلاعات (دسترسی در 1398/12/20)
ـ یادداشتهای مرتبط:
رعایت توصیههای بهداشتی وجوب شرعی دارد!
استفاده از ماسک و دستکش برای پیشگیری از ابتلا به کرونا واجب است!
علی طبیعتپور مینویسد:
«این روزها روایتی منسوب به امام صادق (ع) دست به دست میچرخد که موجبات طعن به مؤمنان و دلگیری آنان شده است. این روایت به این مضمون است که ”هر گاه بلا و ذلتی به شما رسید، به قم بروید، چون آنجا پناهگاه فرزندان فاطمه و استراحتگاه مومنان است.“
باید به مؤمنان گفت دلگیر نشوید، که خودکرده را تدبیر نیست. وقتی هر روایتی را هر کسی و هر نهادی بدون بررسی صدوری و دلالی بر در و دیوار شهرها میزند و مدام از رادیو و تلویزیون و تریبونها پخش میکند، باید انتظار چنین روزهایی را هم میداشتند. البته متأسفانه آنها که چنین میکنند در چنین مواقعی از صحنه غایباند و بارِ پاسخ به سؤالات بر دوش آنانی میافتد که درد دین دارند، نه آن که ناندینخورند.
و اما ماجرای این روایت: فارغ از بحث صدوری و سندی روایت، باید گفت بسیاری از روایات مندرج در کتب روایی ما تاریخمندند و برای مخاطب آن زمان و آن مکان بوده است.
در اواخر دوران بنیامیه قیامی به رهبری ابن اشعث در عراق رخ داد که یکی از قبایل عرب ساکن کوفه به نام ”بنی اشعر“ (اشاعره) هم شرکت داشت. این قیام شکست خورد و بازماندگان آنها در اقصی نقاط مملکت پهناور اسلامی متواری شدند. از جمله انقلابیون اشعری به ایران متواری و در محل قم کنونی ساکن شدند. آنها با کمک مردم محلی در آن منطقه برجوبارویی ساختند و آن را قم نامیدند که تا اندازهٔ زیادی از حکومت مرکزی استقلال داشت.
اشعریان، شیعه نه به معنی امروزی آن، بلکه به معنی عام آنروزی بودند. لذا قم از آن زمان مأمنی برای انقلابیون مختلف شیعی، اعم از کیسانی و عباسی و امامی، شد که از دست خلفای وقت متواری میشدند. با انقلاب عباسیان بر ضد امویان، اشعریان قم هم در آن شرکت کردند و لذا پس از روی کار آمدن عباسیان، به پاداش این همکاری، حکومت قم را یافتند که استقلالی بیش از پیش داشت. بعدها این اشعریان به تدریج به جناح امامی شیعیان نزدیک شدند.
به هر حال، این روایت بر فرض صحت سند به چنین ماجرایی اشاره دارد. اگر علمای ما این روایت را از بستر زمانی خود خارج نمیکردند و برای تأیید حوزهٔ قم به آن اطلاق نمیدادند، اینک چنین شبههای مطرح نمیشد.
باشد که عبرت گیریم.»
یادداشتها:
فردین علیخواه مینویسد:
«گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی ــ که در اوایل قرن بیستم چشم از جهان فروبست ــ از جمله جامعهشناسانی بود که به ساخت تیپ اجتماعی بسیار علاقه داشت. او در آثارش از تیپ خسیس، ولخرج، غریبه، ماجراجو و فقیر نوشت. برای مثال، در توصیف دو تیپِ ”خسیس“ و ”ولخرج“ معتقد بود که خسیس خوشبختی را صرفاً در داشتن پول میبیند، بدون آنکه به بهرهمندی از پول و لذت حاصل از آن فکر کند. در مقابل، آدم ولخرج از لذت فوری که از خرج کردن پول به دست میآورد خشنود است. در این نوشته کوتاه، با تأثیر از میراث زیمل، تلاش میشود تا تیپ اجتماعی ”بیشرف“ معرفی شود.
تیپِ اجتماعی بیشرف در همه عرصههای جامعه، از صدر تا ذیل آن، قابل شناسایی است و محدود به حرفهٔ خاصی نیست و همانطور که از نام آن پیداست ”بیشرفی“ در کردار مهمترین ویژگی آن است. در سیاست، در اقتصاد، در فرهنگ و در اجتماع میتوان مصداقهای بیشرفی را دید. در عرصه اقتصاد، ”آدم بیشرف“ همواره خودش را آدمی زرنگ و فرصتساز میداند. او بیشعور نیست، ولی همه شعورش را در جهت تحکیم منافع فردی اش به کار میگیرد. اگر جامعه گرفتار ویروس کرونا میشود، او تلفن را برمیدارد و با جاهای مختلف تماس میگیرد و در یک روز تعداد زیادی ماسک و مواد ضدعفونیکننده را به انبارها منتقل میکند و سپس با فروش آنها میلیونها تومان به جیب میزند. او به فرصتسازی اقتصادی در پسِ هر بلا یا مصیبتی میاندیشد. با بروز هر مصیبت، او از خوشحالی در پوستش نمیگنجد، چون فکر میکند نردبانی برای ارتقاء یافته است. به همین دلیل، به هنگام رانندگی به شکل تحسینآمیزی در آینۀ ماشین، خودش را تماشا میکند و به خاطر شکار فرصتها با چشمک زدن در آینه به خودش میگوید ”مخلصیم قربان.“
سلبریتیهایی که در اوج هراس مردم برای مواجهه با کرونا به تبلیغ تجاری کالاهای درانبارمانده میپردازند، استادِ داوری که حتی یک سطر از پایاننامه دانشجو را نخوانده است، ولی در جلسه دفاع یک ساعت درباره ضعفهای پایاننامه حرف میزند، مأموری که علیرغم تأکید فرماندهاش بر عدم برخورد فیزیکی با دانشجویان، به دلیل ناکامیهایش در ادامه تحصیل، دانشجویان را کتک میزند، فردی که دو سال است در مقابل داروخانهها میایستد و با نشان دادن نسخه و جلب ترحم مردم از آنان اخّاذی میکند، مقامی که صحبتهایش را در جلسات با خواندن سورهای از قرآن آغاز میکند و به دوستان صمیمیاش میگوید که راه پیشرفت در جمهوری اسلامی همین تظاهر است، مدّاحی که پس از مجلس ترحیم و پس از شمارش ولعآمیز اسکناسهای داخل پاکت سفید، آن را به سمت پدر متوفی پرتاب میکند و میگوید ”حاجی ما رو گرفتی؟“، پزشکی که در راهروهای بیمارستان بریدۀ یک کاغذ مندرس حاوی شماره کارت را به خانواده بیمار میدهد و به آنان میگوید که کاری با بیمه و بیمارستان ندارد و تا پیامک واریز بیستوهشت میلیون تومان را دریافت نکند عمل مریض را آغاز نخواهد کرد، مسئولی که مستقیم به دوربین نگاه میکند و لبخندزنان به مردم دروغ میگوید نمونههایی از تیپ بیشرفاند.
بین ”بیشرفی اولیه“ و ”بیشرفی ثانویه“ باید تمایز قائل شد. هر فرد معمولی ممکن است به ناچار یا به هر دلیلی در اوقاتی از زندگیاش بیشرفی بورزد. در اینجا ”بیشرفی“ میآید و میرود؛ موقّت و گذراست. در بیشرفی اولیه فرد هنوز میتواند بیشرفی خود را تشخیص دهد. او میداند که بیشرفی ناپسند است و در خلوت خود از بیشرف بودن شرمگین است و خودش را سرزنش میکند. ولی در بیشرفی ثانویه، ”بیشرفی“ بخشی از شخصیت فرد میشود. بیشرفی میآید، رسوخ میکند و میماند. در بیشرفی ثانویه، مرز بین فرد و بیشرفی مشخص نیست. بیشرفی همان فرد و فرد همان بیشرفی میشود. در اینجا فرد با افتخار بیشرفیاش را فریاد میزند. در کل، بیشرفی به عنوان روش تبدیل به منش فرد میشود.
جامعه ایران شکافهای اجتماعی فراوانی دارد که شکاف قومیتی، شکاف مذهبی، شکاف طبقاتی، شکاف جنسیتی، شکاف نسلی از آن جملهاند. ولی به نظر میآید که مهمترین شکاف جامعه ایرانی در این روزهای سخت ”اَبَرشکاف شرافتمند / بیشرف“ باشد. منظور آنکه، در همه شکافهای اجتماعی یادشده میتوان به دنبال سنخ بیشرف گشت. برای مثال، این روزها هم فقیر و هم ثروتمند میتواند بیشرف باشد.
این روزها، به دلیل بحرانهای اقتصادی و اجتماعی گسترده، وسوسههای گوناگونی به سراغمان میآید، وسوسههایی که تحقق آنها با پایمال کردن منافع جمعی به نفع منافع فردی میسر است. در نتیجه، شرافتمند ماندن این روزها آزمونی سخت برای هر ایرانی است. تصور جامعهای که در آن بیشرفی اولیه به بیشرفی ثانویه سوق یابد تصوری ترسناک است، روزی که دیگر نه شاهد سنخ بیشرف، بلکه شاهد جامعهای بیشرف باشیم.» (با اندکی ویرایش از کانال فردین علیخواه)
یادداشتها:
ـ کانال تلگرامی فردین علیخواه (دسترسی در 1398/12/9)
شهید مطهری مینویسد:
«تاریخ نشان میدهد که بیرحمانهترین جنگها، کشتارها، زجر و شکنجهها به وسیله خشکهمقدسان صورت گرفته است. بزرگترین نمکنشناسیها را اینها انجام میدهند، زیرا ”یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا“ [میپندارند کار نیک انجام میدهند. (کهف: 104)] جنگهای صلیبی، جنگهای خوارج، حتی فاجعهٔ کربلا ساختهٔ دست این طبقه است.» (مطهری، 1379: 75)
«وای به حال جامعه مسلمین از آن وقت که گروهی خشکهمقدس یکدندهٔ جاهل بیخبر پا را به یک کفش کنند و به جان این و آن بیفتند. چه قدرتی میتواند در مقابل این مارهای افسونناپذیر ایستادگی کند؟ کدام روح قوی و نیرومند است که در مقابل این قیافههای زهد و تقوا تکان نخورد؟» (مطهری، 1385: 132 ــ 133)
«علی به عنوان یک افتخار بزرگ میفرماید: این من بودم که خطر بزرگی را که [اسلام] از ناحیه این خشکهمقدسان [خوارج] متوجه شده بود درک کردم؛ پیشانیهای پینهبستهٔ اینها و جامههای زاهدانه و زبانهای دائمالذکرشان نتوانست چشم بصیرت مرا کور کند؛ من بودم که دانستم اگر اینها پا بگیرند چنان اسلام را به جمود و تقشّر و تحجّر و ظاهرگرایی خواهند کشاند که دیگر کمر اسلام راست نمیشود.» (مطهری، 1353: 186)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی. (1379). پاسخهای استاد به نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب. چاپ دهم. تهران: انتشارات صدرا.
ـ مطهری، مرتضی. (1385). جاذبه و دافعه علی (ع). چاپ پنجاهودوم. تهران: انتشارات صدرا.
ـ مطهری، مرتضی. (1353). سیری در نهجالبلاغه. چاپ ؟. تهران: انتشارات صدرا.
ـ یادداشت مرتبط: