«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۸۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دینداری» ثبت شده است

آزادی معنوی یعنی چه؟

شهید مطهری می‌نویسد:

«آزادی معنوی یعنی چه؟ آزادی همیشه دو طرف می‌خواهد به طوری که چیزی از قید چیز دیگر آزاد باشد. در آزادی معنوی، انسان از چه می‌خواهد آزاد باشد؟ جواب این است که آزادی معنوی، برخلاف آزادی اجتماعی، آزادی انسانْ خودش از خودش است. آزادی اجتماعی آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر، ولی آزادی معنوی نوع خاصی از آزادی است و در واقع آزادی انسان است از قید و اسارت خودش. قهراً این سؤال پیش می‌آید که مگر انسان می‌تواند در قید و اسارت خودش باشد؟ مگر یک چیز می‌تواند خودش هم برده باشد و هم برده‌گیر، هم اسیر باشد و هم اسیرکننده؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ جواب این است: بله ممکن است.» (مطهری، 1387: 24)

«بله، انسان خودش اسیر خودش می‌شود؛ خودش برده و بنده خودش می‌شود. انسان دو مقام یا دو درجه دارد: درجه دانی، درجه حیوانی؛ و درجه عالی، درجه انسانی. پیغمبران آمده‌اند که آزادی معنوی بشر را حفظ کنند، یعنی نگذارند شرافت انسان، انسانیت انسان، عقل و وجدانِ انسان اسیرِ شهوت یا خشم یا منفعت‌طلبی انسان بشود. این معنی آزادی معنوی است. هروقت شما دیدید بر خشم خودتان مسلط هستید، نه خشم شما بر شما مسلط است، شما آزادید. هروقت دیدید شما بر شهوت خودتان مسلط هستید، نه شهوت شما بر شما، هروقت شما دیدید یک درآمد غیرمشروع در مقابل شما قرار گرفت و این نفس شما اشتیاق دارد می‌گوید این را بگیر، اما ایمان و وجدان و عقل شما حکم می‌کند که این نامشروع است نگیر و بر این میل نفسانی خودتان غالب شدید، بدانید شما از نظر معنوی واقعاً آدم آزادی هستید. ]...[ اما اگر دیدید تا چشم یک چیزی را می‌خواهد می‌دوید دنبالش، گوش یک چیزی را می‌خواهد می‌دوید دنبالش، دامن یک چیزی را می‌خواهد می‌دوید دنبالش، شکم یک چیزی را می‌خواهد می‌دوید دنبالش، شما اسیرید، برده و بنده هستید.» (همان: 30)

«اگر می‌خواهی جان و روحت آزاد باشد، نمی‌توانی شکم‌پرست باشی؛ نمی‌توانی زن‌پرست باشی و روحت آزاد باشد؛ پول‌پرست باشی و روحت آزاد باشد و در واقع نمی‌توانی شهوت‌پرست باشی، خشم‌پرست باشی. پس اگر می‌خواهی واقعاً آزاد باشی، روحت را باید آزاد کنی.» (همان: 31)

«بزرگ‌ترین برنامه انبیا آزادی معنوی است. اصلاً تزکیه نفس یعنی آزادی معنوی: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا. وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ]شمس: 9 ــ 10[. و بزرگ‌ترین خسران عصر ما این است که همواره می‌گویند آزادی، اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمی‌گویند؛ از آزادی معنوی دیگر حرفی نمی‌زنند و به همین دلیل به آزادی اجتماعی هم نمی‌رسند.» (همان: 37)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی (1387). آزادی معنوی. چاپ چهلم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

خوف و حبِّ حق عینِ آزادگی است!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

ویژگی‌های افراد متعصب!

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«از آنجا که تعصب ذومراتب است و شدت و ضعف دارد، هر متعصبی لزوماً همه ویژگی‌های اهل تعصب را ندارد، و در هر ویژگی نیز لزوماً افراطی نیست. برخی از ویژگی‌های متعصبین، که در میان بسیاری از ایشان مشترک است، بدین شرح است:
1. رابطه‌گرایی

نخستین کاری که متعصب می‌کند تقسیم همگان به خودی و غیرخودی است: آنها که همفکرند و آنها که ناهمفکر. آنها که با من در یک گروه‌اند و آنها که در گروه دیگر. ]...[ در جانبداری از هفکران به هر وسیله‌ای چنگ می‌زند و در نقد ناهمفکران به هر بهانه‌ای می‌آویزد. برای خودی‌ها امتیازاتی برمی‌سازد و امتیازات غیرخودی‌ها را نمی‌بیند. ]...[ متعصب حق را از دیگران نمی‌پذیرد و باطل را از خودی‌ها می‌پذیرد. به سخنگو می‌نگرد، نه سخن. کننده را می‌بیند، نه کار را.

2. عقیده‌پرستی

متعصب همه چیز را فدای عقیده‌اش می‌کند و آن را عزیزتر از حقیقت می‌داند. ممکن است گفته شود هر کسی عقیده‌اش را حق می‌داند. آری، اما انسان آزاده، اگر دریابد عقیده‌اش نادرست است، از آن دست برمی‌دارد و تن به حقیقت می‌دهد. حال اینکه متعصب در تعارض میان عقیدت و حقیقت، جانب عقیده را می‌گیرد و حقیقت را پایمال می‌کند. ]...[

3. نقدناپذیری

متعصب نقدناپذیر است و با کوچک‌ترین خرده‌گیری واکنش نشان می‌دهد و در لاک دفاع فرو می‌رود. گفت‌وگو نمی‌کند، تک‌گویی می‌کند. گوش نیست، زبان است. هر انتقادی را دشمنی می‌داند و منتقد را دشمن. اشخاص متعصب گروهی را به نام منتقد به رسمیت نمی‌شناسند، بلکه آنها را توطئه‌گر و آشوب‌طلب و دارای غرض و مرض می‌دانند. نقد در نظر آنها توهین و توطئه و تخریب است و در ورای آن، نیتی سوء. متعصب یک بار می‌آموزد و یک عمر تکرار می‌کند و به همان دانسته‌های نخستش قناعت می‌ورزد. ]...[

4. مطلق‌گرایی

نسبیّت در قاموس متعصب وجود ندارد. هر اندیشه‌ای را یا درست می‌داند یا نادرست و هر کسی را یا سیاه می‌داند یا سفید. حُسن و عیب را با هم نمی‌بیند، بلکه یک طرف را سراپا حُسن و طرف دیگر را سراسر عیب می‌داند. در مدح و ذم افراط می‌کند و با تأکید و تشدید سخن می‌گوید.

5. جزم‌گرایی

شک در نزد متعصب عین کفر است و ناشی از شبهه. او زود به یقین می‌رسد و دیر شک می‌کند. به هرچه معتقد شود آن را عین حقیقت می‌داند و چون خورشید در وسط آسمان. هیچگاه در عقایدش تجدیدنظر و چون‌وچرا نمی‌کند. با قاطعیت و جزمیّت داوری می‌کند و برای هر چیزی یک پاسخ دارد:‌ آری یا نه. ]...[ عقاید دیگران را بدبینانه برمی‌رسد، اما در درستی عقاید خویش ذره‌ای تردید روا نمی‌دارد. اجازه نمی‌دهد پرسشی که عقایدش را براندازد مهمان ذهنش شود. آن را به دست فراموشی می‌سپارد، و یا شبهه می‌داند و یا پاسخی برای آن جفت‌وجور می‌کند. ]...[

6. انحصارگرایی

متعصب می‌پندارد که حقیقت در انحصار اوست و دیگران باید در محضرش زانو بزنند و بیاموزند. خود را میزان حق و باطل می‌شمارد و ماورای فکر خود را ماورای حقیقت. معتقد نیست که همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند، بلکه همه چیز را در پیش خویش و در کیش خویش می‌داند. ]...[

7. دشمن‌تراشی

متعصب دشمن‌تراش است و چنین می‌پندارد که همواره عده‌ای در حال توطئه و دسیسه‌اند. با سوء ظن به دگراندیشان می‌نگرد و همیشه در پی دستی پنهان می‌گردد که مشغول خراب‌کاری است. تاریخ را با تئوری توطئه تفسیر می‌کند و چنین می‌اندیشد که سیر رویدادها چیزی جز توطئه و دسیسه نیست. متعصب رقیب را مخالف می‌پندارد و مخالف را دشمن. معتقد است هر که با ما نیست، بر ماست. ]...[

8. خشونت‌گرایی

از آنچه گفتیم، نتیجه گرفته می‌شود که متعصب خشونت‌گراست. زیرا آنکه نقدناپذیر و مطلق‌گراست و می‌پندارد که حقیقت در انحصار اوست و دیگران مشتی سفیه و مغرض و گمراه‌اند لاجرم به خشونت می‌گراید، مگر اینکه قدرت نداشته باشد. ]...[ متعصب برهان قاطع نمی‌آورد، قاطع برهان می‌آورد. چون حجّت بُرنده ندارد، به آلت بُرنده دست می‌برد. برای حل اختلافات به مشت متوسل می‌شود، نه مغز. اندیشه را با اندیشه پاسخ نمی‌گوید، بلکه با اُشتلُم به مقابله با اندیشه می‌رود.» (اسفندیاری، 1395: 87 ــ 90)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تعصب چیست؟

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

«تعصب به معنای حمایت و جانبداری از کسی یا چیزی، به علت وابستگی به آن است؛ مانند وابستگی اندام‌ها و مغز از طریق رشتهٔ اعصاب. بنابراین هیچ‌کس خالی از تعصب نیست و هر انسانی وابسته به خانواده‌ای و کشوری و یا عقیده‌ و دینی است و از آن حمایت می‌کند. اما این همه مذمتی که از تعصب شده ]است[ به این معنای آن نیست، بلکه مقصود این است که آدمی به علت وابستگی به کسی یا چیزی، در حمایت از آن، از مسیر انصاف (حقیقت و عدالت) خارج شود. این تعریف از تعصب در حدیثی از امام سجاد (ع) آمده است:

”تعصبی که دارندهٔ آن گناهکار می‌شود این است که کسی بدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر بهتر بداند. تعصب این نیست که کسی قوم خود را دوست بدارد، بلکه آن است که آنها را در ظلم‌شان یاری دهد. ]الاصول من الکافی، ج 2، ص 233[

گاهی ممکن است آنچه مورد حمایت قرار گیرد حق باشد، اما دفاع از آن به شیوه‌ای مذموم باشد. متعلَّق تعصب لزوماً باطل نیست و چه بسا از عقیده‌ای درست متعصبانه دفاع شود.

تعصب سوء تبلیغ است و هر عقیده‌ای که با تعصب از آن دفاع شده تخریب گردیده است. یکی از شیوه‌های غلط در دفاع از عقیده‌ای دقاعِ متعصبانه است. یک متعصب چنان عقیده‌اش را خراب می‌کند که صد مهاجم نمی‌تواند. متعصب بیش از آنکه مردم را به عقیده‌ای جذب کند، از آن گریزان می‌کند.

گاهی آنها که به یکدیگر نزدیک‌ترند بیشتر علیه هم تعصب می‌ورزند تا در برابر کسانی که از ایشان دورترند. آن‌قدر که رقیبان به یکدیگر حساس‌اند، در برابر بیگانگانْ حساس و سخت‌گیر نیستند. شواهد بسیاری از تاریخ اسلام می‌توان آورد که فرقه‌های اسلامی با یکدیگر متعصبانه‌تر رفتار می‌کردند تا با غیرمسلمانان. اکنون نیز رفتار برخی از اهل سنت و شیعیان با یکدیگر بدتر از رفتارشان با کافران دین‌ستیز است.» (اسفندیاری، 1395: 82 ــ 83)

«ما اکنون از تعصب گذشتگان شگفت‌زده می‌شویم، ولی دچار تعصباتی دیگریم و گاه عجیب‌تر. کمتر از صد سال پیش عده‌ای کتاب‌های ”مثنوی“ و ”اسفار“ را کفر می‌دانستند و آنها را با دستمال و انبر برمی‌داشتند. گویا جلد این کتاب‌ها نجس بوده و دست‌شان را آلوده می‌کرد! آن تعصب از میان رفته است، ولی تعصباتی دیگر وجود دارد و بسا خطرناک‌تر. آتش زدن کتاب‌فروشی‌ها و دفتر نشریات، که بارها شاهد آن بوده‌ایم، تعصبی است خطرناک‌تر از دست نزدن به این و یا آن کتاب.»‌ (همان: 84)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

متدین: مالک حقیقت یا طالب حقیقت؟

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان می‌گوید:

«دین همای سعادتی نیست که بر بام خانه من نشسته باشد و بر بام خانه دیگری نه؛ بلکه سیمرغی است که همگان باید در طلبش تا کوه قاف پرس‌وجو و تک‌وپو کنیم. متدیّن کسی نیست که خود را مالک حقیقت و حقیقت را ملکِ طلق خود می‌پندارد، بلکه کسی است که خود را طالب حقیقت می‌بیند.» (ملکیان، روزنامه خرداد؛ شماره ۲۵۳: ۱۳۷۸؛ به نقل از صدانت)

متن کامل این جستار را می‌توانید در سایت صدانت بخوانید.

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1378). آفات جامعه دینی، روزه‌داری و عبادات. تهران: روزنامه خرداد (شماره 253؛ 29مهر 1378).

ـ صدانت (دسترسی در 1396/9/16)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پرهیز از ناسزاگویی به مقدسات دیگران!

انعام 108

«و کسانی را که به جای خداوند می‌پرستند دشنام ندهید، که از سر دشمنی و نادانی خداوند را دشنام می‌دهند؛ بدین‌سان عمل هر امتی را در چشم‌شان آراستیم؛ سپس بازگشت‌شان به سوی پروردگارشان است و او ایشان را از ]حقیقت[ کار و کردارشان آگاه می‌سازد.» (انعام: 108)

 

یادداشت‌ها:‌

ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جهالت‌ها و خسارت‌ها!

مهدی مسائلی و نهم ربیع

مهدی مسائلی می‌نویسد:

«توهین و لعن بعضی از شیعیان نسبت به مقدسات اهل تسنن را می‌توان عامل اصلی تشدید بسیاری از اختلافات مذهبی و فرقه‌ای در جهان اسلام دانست، که متأسفانه این رفتار علاوه‌بر مخالفت صریح با کلام و سیره عملی ائمه (ع) امروز از هر جهت مخالف مصالح شیعیان و مسلمانان بوده و سودی جز تقویت جبهه دشمنان اسلام ندارد. این در حالی است که ائمه اطهار (ع) و اصحاب خاص آن بزرگواران حتی گاه برای فروکش کردن اختلافات مذهبی میان مسلمین و کاهش فشار بر شیعه اقدام به مدح خلفای اهل تسنن نیز می‌نمودند، که این رفتار ائمه (ع) باید الگویی باشد برای همه کسانی که خود را پیرو و شیعه آن بزرگواران می‌دانند، تا در رفتارهای خویش همواره مصالح شیعه و جهان اسلام را منظور نموده و به امنیت و رفاه شیعیان در تمامی سرزمین‌های اسلامی نیز اندکی فکر نمایند. متأسفانه رفتارها و اقدامات ناشایست بعضی افراد در کشورهایی همچون کشور ما سبب شده ]است[ تا بسیاری از شیعیان در کشورهایی همچون عربستان، عراق، پاکستان و ... تحت فشار قرار گرفته و حتی جان خویش را نیز از دست بدهند.» (مسائلی، 1387:‌ 70 ــ 71)

 

یادداشت‌ها:

ـ مسائلی، مهدی. (1387). نهم ربیع: جهالت‌ها، خسارت‌ها. چاپ دوم. قم: وثوق.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

صفوی‌زدگان و عیدالزهرا!

پرهیز از ناسزاگویی به مقدسات دیگران!

نهم ربیع ‌الاول و جشن ممنوع عُمرکشان!

سرنوشت یک روایت ساختگی درباره نه ربیع!

من خوش ندارم که شما دشنام‌دهنده باشید!“

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

بدنامی در حق مؤمنان!

«کسانی که خوش دارند که بدنامی در حق مؤمنان شایع گردد در دنیا و آخرت عذابی دردناک دارند و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید.» (نور: 19)

 

یادداشت‌ها:‌

ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پرهیز از بازگویی شنیده‌ها

نهج‌البلاغه

«هرچه شنیدی را بازگو مکن، که نشانه دروغ‌گویی است و هر خبری را دروغ مپندار، که نشانه نادانی است.» (نهج‌البلاغه: بخشی از نامه 69، خطاب به حارث همدانی)

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

یک گوش در و یک گوش دروازه!

شهید مطهری می‌نویسد:

«قرآن کریم تکیهٔ فراوانی روی این مطلب دارد که جوّ جامعهٔ اسلامی جوّ تهمت و بهتان و افترا و بدگویی نباشد. مردم مسلمان هروقت چیزی در مورد برادران و خواهران مسلمان خود شنیدند، مادام که به سرحد یقین قطعی ــ نه ظنّ و گمان ــ نرسیده‌اید که جای شک و شبهه نباشد و یا بینهٔ شرعی اقامه نشده است، وظیفه‌شان این است که آنچه می‌شنوند به اصطلاح معروف ”از این گوش بشنوند و از گوش دیگر بیرون کنند“ و، به تعبیر دیگر، همان جا که می‌شنوند دفن کنند و حتی به صورت اینکه ”من شنیدم“ هم نقل نکنند؛ نه تنها به صورت یک امر قطعی نقل نکنند، حتی این طور هم نگویند که ”من چنین چیزی شنیده‌ام.“ همین گفتنِ ”شنیدم“ هم ”پخش“ است و اسلام از پخش این نوع خبرهای کثیف و ناپاک و آلوده ناراضی است.» (مطهری، 1386: 51 ــ 52)

 

یادداشت‌ها:
ـ مطهری، مرتضی (1386). آشنایی با قرآن. جلد 4. چاپ بیست‌ودوم. تهران: انتشارات صدرا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

اقسام عبادت!

نهج‌البلاغه

«گروهی خدا را به امید بخشش پرستش کردند، که این پرستش بازرگانان است؛ و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند، که این عبادت بردگان است؛ و گروهی خدا را از روی سپاس‌گزاری پرستیدند و این پرستش آزادگان است.» (نهج‌البلاغه: حکمت 237)

 

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز