«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

۱۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آسیب‌شناسی» ثبت شده است

ویژگی‌های انسان جدید!

حسن جمشیدی و یاسر میردامادی

حسن جمشیدی پاسخ می‌دهد:

چه اشکالی دارد که بر اساس جهان‌بینی برآمده از قرآن و روایات زندگی کنیم و زیست‌جهان جدید را به کل کنار بنهیم؟

اشکالش این است که آیات قرآنی، روایات نبوی و نیز روایات منقول از امامان شیعه اصولاً با توجه به فضای جامعه انسانی روزگار نزول این آیات و روایات شکل گرفته‌اند. انسان‌شناسی سنّتی ما نیز بر مبنای همین آیات و روایات شکل گرفته است. ما با فلسفه‌ ارسطو و کلیات سعدی هم همین‌طور برخورد می‌کنیم و با بررسی آنها می‌گوییم مردم روزگار ارسطو و سعدی در فلان فضا سیر می‌کرده‌اند، ولیکن فکر من این است که انسان امروز دیگر در آن فضا و موقعیت‌ها سیر نمی‌کند. به نظرم، مهم‌ترین مشکل ما در حوزه‌های فقهی همین است؛ ما میراث‌دار فقهی هستیم که در آن با انسان‌های زمان‌مند و مکان‌بند سروکار داریم، انسان‌هایی که در آن زمان با شرایط خاص زمان خودشان بوده‌اند در مقابلِ انسان‌هایی که امروزه در وضعیت متفاوت کنونی به سر می‌برند.

� از نظر شما انسان جدید چه ویژگی‌هایی دارد که او را از انسان قدیم متمایز کرده؟ آیا به نظر شما گسستی بنیادی میان انسان قدیم و جدید رخ داده است؟

بله به نظر من این گسست بنیادی بوده است. برشمردن ویژگی‌های انسان امروز، این گسست بنیادی را به ما نشان خواهد داد.

اولین ویژگی انسان امروز نظر داشتن به ”عقل سیّال تاریخی“ است. اگر در گذشته مبنای تعریف عقل دست یافتن به تمیز ”خوب“ و ”بد“ بود، ما امروزه نمی‌‌توانیم چنین تعریفی ارائه کنیم، یعنی هر تعریفی بدهیم فردا تعریف دیگری عرضه می‌شود و کارزار تعریف‌ها را پایانی نیست. تعریف‌ها و مفاهیم به تعبیری ”حالت ژله‌ای“ دارند.

ویژگی دوم انسان امروز آن است که انسان امروز نظر به فرد ”عاشق“ و ”آزاد“ دارد. اگر ما بخواهیم راهگشای انسان امروز باشیم، باید به این نکته توجه کنیم که او برده نیست و اصلاً برده‌داری دیگر معنا ندارد. این کثیف‌ترین، زشت‌ترین و ناعادلانه‌ترین کاری است که بشر در تاریخ مرتکب شده و معتقدم که کاری پست‌تر از برده‌داری نیست و البته اصل شکل‌گیری آن ارتباطی به حوزه‌ ادیان ندارد، ولی هنوز آن رفتار زشت وجود دارد گرچه در روزگار ما شکل‌ آن تغییر یافته و از برده‌داری کلاسیک تقریباً چیزی باقی نمانده است.

ویژگی سوم انسان امروز ”آرام“ بودن و ”شلوغ“ نبودن است. انسان امروز مثل انسان‌های گذشته خشن و بی‌رحم نیست. در حالی که در گذشته فردی از کشتار هزاران تن لذت می‌برد، اما امروزه سهراب سپهری و امثال او حاضر به کشتن مگسی نخواهند بود.

ویژگی چهارم آن است که انسان امروز به یک معنا انسانی ”هدایت شده“ است و از حضور انبیا، ائمه معصومین و فقها استفاده خود را برده است. در صدر اسلام خانواده‌هایی بودند که مؤمن نبودند بعد ایمان آوردند، اما امروزه نسل‌هاست که افراد مسلمان‌اند. حتی ما در بازگفتن عقاید هم گاهی درمی‌‌مانیم که مثلاً به فردی که همه‌ خاندانش مسلمان بوده‌اند چه چیزی را بگوییم که قبلاً نداند.

پنجم، در جهان مدرن با انسان عالِم بیشتری مواجه هستیم. با کسانی روبه‌رو هستیم که هر ساعت در معرض بارش اطلاعات‌اند. اکنون منابع خبری چنان زیاد است که ما دست به گزینش خبر می‌‌زنیم. اگر در زمانی با پیک و شتر خبر می‌‌بردند، اکنون پشت اینترنت ابتدا باید بسیاری از اطلاعات را حذف کنیم و بخشی اندک را گزینش کنیم.

ویژگی ششم آن که فضای امروز جامعه، فضای ”باز“ است نه ”بسته.“ شما ممکن است جامعه را ببندید اما ذهن‌ها را، ماهواره‌ها را و اینترنت را نمی‌توانید ببندید. در جهانی باز زیست می‌کنیم. ما در عصر اطلاعات زندگی می‌کنیم.

ویژگی هفتم انسان امروز آن است که ما با انسانی مواجه‌ایم که در حوزه‌های طبیعت‌شناسی مدام در حال تغییر و تحول است. این طور نیست که وقتی که گالیله مدعی شد زمین به دور خورشید می‌گردد، تغییری در زندگی حتی عادی مردم نیافرید. همه‌ کشفیات علمی فضای جدیدی می‌آفرینند که متناسب با دیدگاه‌های نو پدید می‌آیند. هرچند که بزرگانی در حوزه‌های علمیّه به خیال خودشان ثابت فرموده‌اند که قائل به علم جدید یا قدیم بودن تغییری در زیست و احکام اسلامی به وجود نمی‌‌آورد، ولی من معتقدم ساده‌اندیشی است که این گونه بیندیشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پارادوکس انتخاب!

سید حسن اسلامی

سید حسن اسلامی اردکانی می‌نویسد:

«تصور کنید خانواده‌ای سه‌نفره هستید و بعد از مدت‌ها وارد رستورانی می‌شوید و پشت میزی می‌نشینید تا سفارش غذا بدهید. برای‌تان منو، یا لیست خوردنی‌ها را می‌آورند. گارسون می‌آید سفارش بگیرد. نگاهی به منوی پروپیمان می‌اندازید. صفحه اول به پیش‌غذا و انواع سالاد اختصاص دارد. نگاهی می‌کنید و می‌گویید سالاد فصل برای‌تان بیاورد. بعد می‌روید صفحه بعدی، که مربوط به غذای اصلی است. به آن هم، البته با دقت بیشتر، نگاهی می‌کنید و یک پیتزای سبزیجات سفارش می‌دهید. گارسون می‌پرسد دیگر امری ندارید؟ نگاهی به صفحه سوم می‌کنید و بدتان نمی‌آید که دسرهای آن را امتحانی کنید و یکی را با انگشت نشان می‌دهید! البته هنوز نوشیدنی را انتخاب نکرده‌اید و چند ثانیه‌ای صرف آن می‌کنید. خب، انتخاب شما تمام شد. اما همسرتان هنوز تصمیم نگرفته است و کمی نیاز به مشورت دارد. از این مرحله که بگذرید، تازه نوبت فرزند دلبندتان است که هم قادر به خواندن نیست و شما باید برایش تصمیم بگیرید و هم می‌خواهد خودش انتخاب کند و شما فقط باید کمکش کنید. خب، بخشی از وقت من و شما اینگونه صرف تصمیم‌گیری می‌شود.

البته ممکن است کسی اعتراض کند که ما اهل این رستوران‌ها نیستیم و دخل‌مان به خرج‌مان نمی‌خورد و ... اشکالی ندارد. می‌توانیم سریع سناریو را عوض کنیم. به مناسبت ایام عید فلان فروشگاه زنجیره‌ای معروف همه اجناس خود را با تخفیف قابل‌توجهی برای فروش عرضه کرده است. فرصت محدود است و جنس فراوان. از این دیگر نمی‌توان گذشت و می‌خواهید ”مایحتاج“ خود را فقط بخرید. در این فروشگاه از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد یافت می‌شود. وارد قسمت شوینده‌ها می‌شوید، با انواع آنها مواجه هستید و این‌قدر خوب است که نمی‌دانید کدام یک را انتخاب کنید. همین فرصت انتخاب در بخش لبنیات و حبوبات و خلاصه همه جا دیده می‌شود. گاه راحت می‌شود تصمیم گرفت. اما زمانی این‌قدر تفاوت اندک و گزینه‌ها فراوان است که شما دیگر گیج می‌شوید. اینجاست که فلج انتخاب رخ می‌دهد.

این بخشی از زندگی مصرفی ما را تشکیل می‌دهد که همواره در حال انتخاب هستیم چه برای خوردن ناهار و چه برای دیدن فیلم و چه برای رفتن به جایی. البته خوب است که قدرت انتخاب ما بالا و گزینه‌های پیش روی‌مان متعدد باشد، اما این قدرت از حدی که گذشت و همه زندگی ما را فراگرفت دچار نوعی درماندگی در انتخاب می‌شویم. آنگاه باید بخش قابل‌توجهی از زندگی خود را صرف این نوع انتخاب‌ها کنیم.

بری شوارتز در کتاب ”پارادکس انتخاب“ این معضل را به تفصیل توضیح داده، پیامدهای آن را برشمرده و شیوه رویارویی با آن را بازگفته است. وی روزی برای خرید شلوار جین رفته بود. فروشنده پرسید: چسبان یا آزاد؟ سنگشور یا اسیدشور؟ فلان یا بهمان؟ وی گفت ”معمولی.“ فروشنده نمی‌دانست ”معمولی“ یعنی چه. با ارشدش صحبت کرد تا سرانجام برایش شلواری آورد. توجه شوارتز به این جلب شد که در گذشته با پنج دقیقه می‌شد یک شلوار خرید اما الان بیش از آن وقت می‌گیرد.

همین تجربه، دستمایه او شد تا کتاب ”پارادکس انتخاب: چرا بیشتر کمتر است“ را بنویسد و ادعا کند افزایش گزینه‌ها به ظاهر آزادی ما را بیشتر می‌کنند و ارزنده‌اند، اما عملاً چنین نیست، زیرا با افزایش گزینه‌ها معضلاتی رخ می‌دهد. از جمله آنکه:

1. دچار فلج انتخاب می‌شویم.

2. حتی اگر بهترین انتخاب را انجام بدهیم، باز بعداً فکر می‌کنیم می‌توانستیم گزینه دیگری انتخاب کنیم.

3. هزینه فرصتی‌ را متحمل می‌شویم و همیشه وقتی را به انتخاب‌های خود اختصاص می‌دهیم و بدین‌ترتیب، فرصت‌هایی از کف‌مان می‌رود.

4. به میزانی که امکان انتخاب ما زیاد باشد، عملاً سطح انتظارات‌مان بالا می‌رود و این به جای تأمین شادی زندگی، مایه بدبختی می‌شود.

5. وقتی امکان انتخاب گسترده داریم و بعد پشیمان شویم، چه کسی مقصر است؟ طبیعتاً خودمان و همواره به خودمان می‌گوییم که نباید این انتخاب را می‌کردم و خود را ملامت می‌کنیم و در درازمدت افسرده می‌شویم. پس خوب است هنگامی که پای در فروشگاهی بزرگ می‌گذاریم یا لیستی بلندبالا مرور می‌کنیم، مراقب پارادکس انتخاب باشیم.» (روزنامه اعتماد، شماره 4329: صفحه آخر)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسلامی اردکانی، سید حسن. (1397). فلج انتخاب! تهران: روزنامه اعتماد (شماره 4329؛ صفحه آخر).

ـ یادداشت مرتبط:

عقیده غلط ”مادیات هر چه بیشتر بهتر!“

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دین و دینداری را چه آفاتی تهدید می‌کند؟

مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان می‌گوید:

«فهم اینکه دین درست و راستین چیست متوقف است بر تعریفى که از دین داریم. دین را هم به صور و اشکال بسیار متعددى تعریف کرده‌اند، که تنها یکى از آنها تعریف کارکردى است، یعنى تعریف دین بر حسب کارکردى که دارد یا باید داشته باشد. اما کارکرد یا کارکردهایى که دین دارد یا باید داشته باشد نیز مورد اجماع نیست. [...] اما اجمالاً می‌توانم بگویم که به طور کلى، سه نوع آفت می‌تواند عارض دین شود: گاهى دین تضعیف می‌شود، گاهى به بیراهه می‌رود، و گاهى هدفى که از آن در نظر بوده است معکوس می‌شود.

به عبارت دیگر، گاهى قدرت دین کم می‌شود، گاهى قدرتش ضایع می‌شود و به هدر می‌رود، و گاهى از قدرتش سوء‌استفاده می‌شود. بعید نیست که بتوان ادعا کرد که همه قبول دارند که این سه نوع آفت می‌توانند دامنگیر دین شوند. فقط اختلاف بر سر مصادیق این سه نوع است.

تضعیف شدن دین فقط به این نیست که تعداد پیروان آن کاهش یابد یا پیروانش مثلاً روزهاى یکشنبه به کلیسا نروند یا روزهاى جمعه به نماز جمعه. بلکه آنچه مهم‌تر است این است که دین منحصر به چند عمل عبادى شود، که کسرى و درصدى از کل اوقات شبانه‌روز فرد را به خود اختصاص دهند، چنانکه گویى فرد کسرى از شبانه‌روز را در خواب است، کسر دیگرى را در حال کسب درآمد، کسر دیگرى را در حال خرید مایحتاج زندگى، و ... و کسر دیگرى را هم در حال دیندارى. دیندارى بخشى از اشتغالات شبانه‌روزى آدمى نیست، بلکه روحیه‌اى است که آدمى با آن روحیه در همه اشتغالات شبانه‌روزی‌اش حضور می‌یابد. همان‌طور که مثلاً نمی‌توان گفت که آدمى در بخشى از اوقات شبانه‌روزش نفس می‌کشد و از اکسیژن هوا استفاده می‌کند و در سایر بخش‌هاى شبانه‌روز به کارهاى دیگرى می‌پردازد، بلکه در واقع در تمام اوقات در عین اینکه از اکسیژن هوا بهره می‌برد به کارهاى گونه‌گون خود مشغول است. درست به همین نحو نمی‌توان دیندارى را منحصر به بخشى از اوقات شبانه‌روز کرد.

و اما به بیراهه رفتن دین. دین وقتى به بیراهه می‌رود و قدرتش ضایع می‌شود که متدین دین را دست‌مایه افتخار و مباهات کند و تمام دغدغه‌اش این شود که به دیگران بباوراند که تنها دین او دین حقیقى است و تنها او و همکیشانش در زمره فرقه ناجیه‌اند. کوه‌نورد واقعى کسى نیست که در دامنه کوه بایستد تا به همه کسانى که در تیررس صداى اویند اعلام کند که تنها راهى که او در پیش گرفته است به قله می‌رسد، بلکه کسى است که از همه امکاناتى که در اختیار دارد کمال استفاده را می‌کند تا راهى بیابد که سریع‌تر، سهل‌تر، و مطمئن‌تر به قله رهنمون شود. انتساب به یک دین و مذهب خاص، که در اکثریت قریب به اتفاق موارد هم چیزى نیست جز دین و مذهب آباء و اجدادى و، بنابراین، مثل بسیارى از دارایی‌هاى دیگر، ارثى است، نه حُسن و هنرى است (در مورد دین و مذهب خودمان) و نه قبح و عیبى است (در مورد دین و مذهب دیگران)؛ آنچه مهم است این است که همه نیروی‌مان را صرف سلوک دینى کنیم. [...]

معکوس شدن هدف دین هم چندین مصداق دارد؛ از جمله، یکى اینکه، هدف دین را حفظ یک سلسله قوالب و ظواهر بدانیم و نفهمیم که قالب و ظاهر دین، اگر ارزشى دارد، به سبب این است که مقدمه و وسیله وصول به محتوا و باطن دین است. همین سوء فهم است که موجب تقدیس قوالب و ظواهر دینى و تحجر و جمود ورزیدن بر آنها، به قیمت از کف دادن محتوا و باطنِ دین می‌شود. مصداق دیگر معکوس شدن هدف دین این است که گمان کنیم که دین آمده است تا بهشتى زمینى پدید آورد. ما آدمیان را یک بار براى همیشه از بهشت زمینى بیرون کرده‌اند. نباید تحت تأثیر ناکجاآبادها و مدینه‌هاى فاضله‌اى که مکاتب غیردینى به بشر وعده داده‌اند و براى اینکه، به گمان خودمان، از رقباى غیردینى خود عقب نیفتیم، هدف دین را هم ایجاد بهشتى زمینى تلقى کنیم. حتى اگر قبول کنیم که دین براى کاهش درد و رنج بشر آمده است (که من قبول دارم) و حتى اگر بپذیریم که اگر انسان‌ها واقعاً متدینانه زندگى کنند حیات دنیوی‌شان هم آبادتر و معمورتر می‌شود، باز نتیجه نمی‌شود که دین براى ایجاد ناکجاآباد (utopia) زمینى آمده است. دین آمده است که درون هر یک از ما را بهشتى کند. دین آمده است که روان ما را آباد و معمور کند و آبادى و معمورى روان به این است که از آرامش، شادى، و امید بهره‌ور باشد. حصول این سه وصف بهشتى پیامد دیندارى واقعی‌اند. اشتباه نشود. من با پدید آمدن بهشت زمینى هیچ‌گونه مخالفتى ندارم؛ سخن من فقط این است که وعده‌اى را که دین نداده است ما از سوى دین به مردم ندهیم. در عوض، مفاد وعده‌اى را که دین واقعاً داده است به مخاطبان‌مان تفهیم کنیم. دین می‌تواند با فرد آدمى کارى کند که آن فرد، حتى اگر در جامعه‌اى ناسالم و فاسد و جهنمى هم به سر می‌برد، خود سالم و صالح و بهشتى باشد، مانند نیلوفرى خوش‌رنگ و دل‌انگیز که از دل باتلاقى آلوده و عفن سر برمی‌آورد.» (ملکیان، 1378: 15 ــ 17)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1378). گفت‌وگوی دین و دینداری در جهان معاصر. در: مجله هفت آسمان (ش 2، صص 6 ــ 17)

ـ یادداشت‌های‌ مرتبط:

آفات جامعه دینی!

شریعت‌زدگی و فقه‌زدگی!

متدین: مالک حقیقت یا طالب حقیقت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

عقیده غلط ”مادیات هر چه بیشتر بهتر!“

زمین از دریچه آسمان

مصطفی ملکیان می‌نویسد:

«یکی از عقاید غلط ما این است که در مادیات ”هر چه بیشتر بهتر!“ غافل از اینکه این فرمول تا حد و اندازه معینی صادق است. برای مثال، در باب شهرت، زمانی که کتاب اول شما چاپ می‌شود بسیار احساس شادکامی می‌کنید. اما این مقدار در زمان چاپ کتاب دوم دو برابر نیست و تقریباً ۱/۸ برابر است. احساس شادکامی در هنگام چاپ کتاب سوم هم سه برابر نیست. به تدریج این احساس شادکامی با افزایش تعداد کتاب‌ها کاسته می‌شود تا جایی که از جایی به بعد شما نسبت به چاپ کتاب‌تان بی‌تفاوت می‌شوید. البته ممکن است از لحاظ مالی درآمد بیشتری نصیب فرد شود، اما از نظر شهرت چنین نیست. بنابراین تحقیقات نشان می‌دهند که در امور مادی الزاماً با افزایش مادیات احساس شادکامی نیز افزایش نمی‌یابد.

در دنیای قدیم، اپیکوریان و رواقیان با تحلیل روان آدمی، و نه تحقیقات تجربی، به این نتیجه رسیده بودند. رواقیان گرسنگی را در این زمینه مثال می‌زدند و تفطن روان‌شناختی‌شان را با این مثال نشان می‌دادند. آنان می‌گفتند که فرض کنید که فرد بسیار گرسنه باشد. لذت لقمه اول در رفع گرسنگی با لذت لقمه دوم و سوم و لقمه‌های بعدی قابل مقایسه نیست. این وضع تا جایی پیش می‌رود که انسان از خوردن سیر می‌شود. از جایی به بعد، خوردن یک لقمه بیشتر برای انسان ناخوشایند می‌شود تا جایی که از خوردن لقمه‌های بیشتر حتی حال تهوع به فرد دست می‌دهد. رواقیان می‌گفتند همین امر در مورد سایر لذات مادی هم هست.» (ملکیان، 1397: 167)

 

یادداشت‌ها:

ـ ملکیان، مصطفی. (1397). زمین از دریچه آسمان. تهران: انتشارات سروش مولانا با همکاری انتشارات دوستان.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

زمین از دریچه آسمان در گفت‌وگو با مصطفی ملکیان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

مداح‌محوری!

جویا جهان‌بخش می‌نویسد:

یکی از تحولات چشمگیر عزاداری سنتی شیعی در دو دهۀ اخیر، روند فَزایندۀ مدّاح‌محوری است. در این سال‌ها شمار کسانی که در  اصطلاح ”مدّاح“ خوانده می‌شوند و انشاد ]= خواندن[ نوحه‌ها و برخواندن سوک‌سرودها و احیاناً رهبری سینه‌زنی و دیگر اجزای مراسم سوکواری را بر عهده دارند فزونی یافته است. ”اقتصاد“ مدّاحی هم بسیار ترقّی کرده و مدّاحی به یک پیشۀ نان‌وآب‌دار بدل گردیده است. نفوذ اجتماعی و سیاسی مدّاحان بالا گرفته است و حتّیٰ مدّاحانِ مُسلَّح یا مدّاحان تعیینگرِ روندها و تصدّی‌های سیاسی به میدان آمده‌اند و بعضاً تا جایی پیش رفته‌اند که بتوانند بعضِ مقامات رسمی کشور را، که محبوب برخی از دیگر مقامات نیستند، به قتل تهدید کنند یا با تمثیلات رکیک و تشبیهات مسته۟جن خوار و بی‌مقدار دارند!!! تفاصیل پاره‌ای از این غرائب را لابد در اخبار سیاسی شنیده و در جرائد خوانده‌اید؛ و البتّه این جوانب تحوّلات نهاد اجتماعی ”مدّاحی“، لزوماً مورد بحثِ بنده نیست؛ و از بن، دربارۀ پاره‌ای از آنها سخن نمی‌توانم گفت.

پدیده‌ای نوظهور و اندیشه‌برانگیز که در کنار این تحوّلات فراخ‌دامنه جلب نظر می‌کند و عامّ و فراگیر نیز شده است پدیدۀ مدّاح‌محوری است، که در کثیری از مجالس سوکواری حسینی نگاهِ ناظران را به خود می‌کشد و اختصاصی به مجالس رسمی و حکومتی و سیاسیٖ‌مآب هم ندارد.

سابقاً مرسوم بود که ”اهل منبر“ یعنی خطبا ــ که اغلب نیز در زیِ دستاربندان بودند و بیش یا کمی از دانشِ دین اندوخته ــ محورِ جلسات سوکواری باشند. فی‌المثل می‌دانستیم فلان واعظ نامی یا بهمان سخنران گرامی، در این یا آن مجلس تعزیت، سخن خواهد راند. عمدۀ وقت و مجال نیز در اختیارِ همین سخنرانان بود تا از عقائد و احکام و اخلاق و تاریخ اسلام برای مستمعان سخن بگویند. در فواصل میان سخنرانی‌ها و برای عوض ‌شدن حال‌وهوای مجلس، زمانی کوتاه به مدّاحی اختصاص می‌یافت؛ آن هم مدّاحی سنتی که غالباً مؤدبانه و نسبةً معقول بود و منافاتی هویدا با شأن مجلس نداشت؛ مدّاحان زیرک و دانا می‌کوشیدند تا ”مناسب‌خوانی“ پیشه سازند و بیانات خود را به نحوی تتمۀ سخنان خطبا قرار دهند و با اشعار و گفتارِ مناسب، آنچه را اهل منبر گفته‌اند تکمیل و تأ۟یید کنند و در اذهان مجلسیان رسوخ دهند. به همین مناسبت، کم نبودند مدّاحانی که بضاعتی درخور از علوم و فنون و آداب داشتند؛ از شعر و ادب آگاه و از صناعتِ موسیقی و فنِ آواز مطلع بودند؛ در حد خود مطالعات تاریخی نیز داشتند و از معرفت آداب اجتماعی هم محظوظ بودند.

پدیدۀ نوظهورِ مدّاح‌محوری، بیشینۀ این مناسبات را بر هم زده است. عمدۀ وقت و وقتِ عمدۀ مجالس عزاداری حسینی، در اختیار مدّاحان است، نه خطبا. مجالس به نام مدّاحان شناخته می‌شود و سخنرانان در حاشیۀ حضورِ مدّاحان، مجالی تنگ و حضوری کم‌رنگ دارند (گویی برای خالی نبودن عریضه!). حتّیٰ در اعلان‌ها و تبلیغات مجالس سخنرانی، نام و نشان مدّاحان تقدّم و تشخص دارد، یا دست‌کم همپایۀ نام و نشان خطباست. در واقع، زمام مجالس و محافل حسینی را برنامه‌های مدّاحان و روندِ مدّاحانه در دست دارد، نه سخنرانی‌های معارفی خطبا. مجلس، مجلسِ ”عزاداری“ است، نه ”بیان عقائد و احکام و اخلاق و تاریخ اسلام.“ دیگر از کیفیت بعضِ مدّاحی‌های رایج و اقتران آن با نواهای مبتذل و حرکات بغایت ناموزون و اشارات جانگَزای ]= جان‌گداز[ و عبارات مَهانت‌فزای ]= خوارکننده[ جماعت و چه و چه‌های شایع چیزی نمی‌گویم که آن خود داستانی دارد علیٰ‌حِده و پُر آب چشم.

دوستی ستوده و دانشمند ــ دامت برکاتُهُ ــ از برایم حکایت می‌فرمود که در شهر شیراز یکی از این مجالس سینه‌زنی را که با عزاداری تُند و دویدن و بالا و پایین پریدن همراه است، مشتریان و هوادارانش رسماً ”باشگاه“ می‌نامند!!! ... ... به قول سعدی: ”معاذَاللَّه! من این صورت نبندم!“

این که چه شد که چنین شد، و کدام دستان پیدا و پنهان، این چگونگی‌ها را از برای مجالس حسینی رقم زد، ــ درست به مانند کثیری از دیگر چگونگی‌های نیم‌قرن اخیر ــ بر من درویشِ دلریشِ جان‌فگار پوشیده است. لیک عیان می‌بینم که این مدّاح‌محوری و افراط در بذل توجُّه به مدّاحی (آن هم بدین آیین که تنها و تنها مطلوب شماری از جوانان هیجان‌زده و چالاک و سراندازان سینه‌چاک تواند بود)، به هیچ روی، به سود معارف شیعی تمام نخواهد شد و سنت تبلیغی شیعه را به انحطاط خواهد کشانید؛ مجالس ما را روزاروز از آموزش و احیای علوم آل محمد (ص)، که هدف اصلی تشکیل اجتماعات یمانی بوده است، تُهی‌تر می‌سازد و سیطرۀ عواطف و احساسات را بر معارف و عقلانیت فزونی می‌بخشد؛ و این در درازمدت به سود دشمنان دیانت است. به ازدحام‌های عاطفی و احساسی در مجالس پُرشورِ مدّاحی، دل خوش نباید کرد. قدری ژرف‌تر باید نگریست!» (یادگارستان، دسترسی در 1397/12/10)

 

یادداشت‌ها:

ـ یادگارستان: یادداشت‌های جویا جهان‌بخش در قلمرو فرهنگ و میراث اسلام و ایران (انتشار در 1397/7/29)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

مداحان و صیانت از عزاداری‌ها!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تغییر در رساله‌های عملیه!

تغییر در رساله عملیه

آیت‌الله حسینی قائم مقامی می گوید:

نیاز شدید به تغییر در رساله‌ها!

 به شدت نیازمند تغییر در این رساله‌ها و پرداخت جدیدی هستیم و این تغییرات باید کاملاً فنی و براساس ضوابط و ملاکات اجتهادی صورت گیرد. ما در هر عصری متناسب با مخاطبان عام، مجموعه‌هایی فقهی را می‌یابیم که مسایل مبتلابه فقهی را با ادبیات عمومی‌تر و حتی‌الامکان غیرتخصصی بیان کرده‌اند. کتاب‌های مختلفی در این زمینه بودند و هرکدام را هم که نگاه می‌کنیم، انصافاً متناسب با عصر خودشان و با کمبود امکانات و شرایط ارتباطی می‌توان آنها را بهترین محصول و فرآورده زمان خودشان دانست. اما مشکل این است که سالیانی است که همان محصول چند دهه گذشته به مخاطبان جدید ارایه می‌شود، در حالی که خصوصاً در یکی دو دهه اخیر سرعت تحولات به گونه‌ای بوده که بارها می‌بایست این متن از جهت ادبیات، نوع مسایل، چگونگی طرح مطالب و … مورد تجدید نظر قرار می‌گرفت.

تغییر در ادبیات رساله‌ها!

یکی از مشکلات ما در ادبیات بخش‌هایی از رساله‌های موجود است. بعضاً ادبیات رساله‌ها سخت است و سازگار با زبان رایج نیست و با نسل امروز هم‌زبانی ندارد، اما این همهٔ اشکال نیست. وقتی ما می‌گوییم که رساله‌ها نقص و کاستی زبانی دارند این زبانی که عرض می‌کنم منظور صرفاً زبان دستوری نیست، بلکه زبان ارتباطی است که مجموعه‌ای از عناصر اندیشگی، فرهنگی و تفاهمی را در خود جای می دهد و زبان دستوری و ادبیات نگارشی فقط بخشی از این زبان فرهنگی و تفاهمی است. نباید [تغییر در ادبیات] را به وجه لغت‌شناختی و گرامری زبان تقلیل دهیم و منحصر کنیم.

موضوع‌شناسی متناسب با نیازهای جامعه!

همان‌گونه که در روش اجتهادی معمول است، عمدتاً تغییر در جانب احکام تابع تغییر در موضوعات است، یعنی متناسب با نیازمندی‌های جامعه و مخاطبان عصری باید موضوع‌شناسی شود و بالتبع احکام جدید را از منابع استخراج کرد.

چگونگی تغییرات در رساله‌های عملیه!

بخش عمده‌ای از این تغییر باید متوجه بخش ”علم اصول“ باشد، علم اصولی که منبع اصلی شکل‌گیری گزاره‌های فقهی را تشکیل می‌دهد. تحول و تغییر در علم اصول باید جدی گرفته شود. به نظر می‌رسد که علی‌رغم سرعت تحولاتی که در سایر حوزه‌های دانش خصوصاً دانش‌های مربوط به دین داشتیم، علم اصول آن طور که انتظار می‌رود سیر تحول را طی نکرده است. ریشه پاسخ‌گویی متناسبی که از فقه می‌طلبیم به بسیاری از مباحث اصولی برمی‌گردد. با توجه به اصل تاریخمندی معرفت، به نظر می‌آید که علم اصول هم باید با چنین رویکردی مورد بازنگری قرار گیرد.

کانون اصلی تحول!

 کانون اصلی تحول باید متوجه بحث مقاصد و مناطات احکام باشد. مناطات در مجموعه احکام شرعی و فقهی در جایگاه ”علت“ قرار دارد؛ یعنی گزاره‌های فقهی و احکام شرعی به مثابه معلولی می‌مانند که تابع علت هستند، آن علت، مناط یا ملاک نامیده می‌شود. درباره تحولات فقهی و پاسخگویی‌های متناسب با نیازهای عصری در حوزه فقه، بنده به ضرس قاطع معتقدم بدون توجه به بحث مناطات امکان ندارد که به یک انجام مُحصَل و پایدار در فرآیند تحولات فکری برسیم. اگر به اهمیت بحث مناطات یا ملاکات توجه کردیم و ملاک یک حکم را به دست آوردیم، دیگر در آن برهه تاریخی که این حکم صادر شده است متوقف نمی‌شویم، بلکه بر مبنای آن ملاک  می‌توان توسعه و ضیق در جانب حکم ایجاد کرد، بدون اینکه نگران باشیم که خلاف نظر شارع، یک حقیقت و ملاک دینی را از دست داده‌ایم؛ آنچه در مجموعه احکام اهمیت دارد همین ملاکات و مناطات شرعی است که باید تحفظ شود.

  شناسایی پرسش‌های جدید!

مسایلِ جدید محصولِ پرسش‌های جدید است. ما باید این زنجیره را بشناسیم، وگرنه دچار ذهن‌زدگی و کلی‌گویی خواهیم شد. این زنجیره تحول ناظر به پاسخگویی به مسایل جدید است. مسایل جدید خودش محصول پرسش‌های جدید است. پس ابتدا باید این پرسش‌ها را بشناسیم و با بدنه و اقشار مختلف جامعه و واقعیت‌هایی که در جامعه مخاطب ما وجود دارد ارتباط پیدا کنیم و واقع‌بینانه و از متن این واقعیت‌ها پرسش‌ها را بدون سانسور به دست بیاوریم. آنگاه که پرسش‌ها را شناختیم پاسخ‌یابیِ پرسش‌ها محصول تفکر و رویکردهای جدید فقهی و فکری است.

بایدهای شرعی و بایدهای قانونی!

هرگز نباید انتظار داشت که بایدهای شرعی جایگزین بایدهای قانونی و حقوقی شود. اگر این طور شود باید فاتحه حوزه و فقه خوانده شود. وقتی فقیه در فقه می‌گوید ”باید“، این باید بایدِ حقوقی و قانونی نیست. لذا در دستگاه فقه ما ضروری است مشخص شود که کجا بایدِ قانونی است و کجا بایدِ شرعی است؟ و نسبت ”باید قانونی“ با ”باید شرعی“ مشخص شود. (با اندکی ویرایش از شفقنا، دسترسی در 1397/11/20)

 

یادداشت‌ها:

ـ شفقنا (انتشار در 1397/8/27)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

ویکی‌فقه: علم اصول!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

فضایل حضرت زهرا به واسطه نسبت او با پیامبر (ص) نیست!

 

محمد سروش محلاتی می‌گوید:

«مسئله حضرت فاطمه زهرا (س) از نظر بسیاری از شیعیان مسئله دختر پیامبر ]بودن[ است؛ یعنی همه فضائل این بانوی بزرگوار تحت‌الشعاع این موضوع است که رسول اکرم دارای دختری است و به خصوص این دختر بعد از وفات پیامبر (ص) عمر کوتاهی دارد و در این مدت کوتاه مورد رنج‌ها و مصیبت‌هایی قرار می‌گیرد و در نهایت در اثر همان رنج‌ها از دنیا می‌رود.

آیا واقعاً مسئله حضرت زهرا خلاصه می‌شود در این فضیلت که او دختر پیامبر است؟ اساساً نَسَب اینکه انسان فرزند کیست؟ پدر و مادر او چه کسی است چه مقدار به عنوان یک فضیلت برای انسان می‌تواند مطرح باشد؟ به لحاظ دینی این سؤال قابل طرح است که در پیشگاه الهی خداوند برای نسب‌ها و پیوندهای خونی چه مقدار ارزش قائل است؟

در مراجعه به قرآن، که متقن‌ترین و معتبرترین سند بر معارف اسلامی است، یکی از نکاتی که مکرر دیده می‌شود تکیه بر عمل است و اینکه هیچ چیز دیگری جای عمل را نمی‌گیرد و هرکسی به هر شأن و مقامی می‌رسد در اثر سعی و تلاش و عمل خود اوست.

”لَیسَ بِأَمَانِیکُمْ وَ لَا أَمَانِی أَهْلِ الْکِتَابِ“ ]نساء: 123[ این آیه هم خطاب به ماست و هم خطاب به اهل کتاب؛ خداوند می‌فرماید: بر این آرزوها اثری مترتب نمی‌شود، ادعاها را کنار بگذارید، هیچ‌کس با هیچ ادعایی به جایی نمی‌رسد.

حضرت ]علی (ع)[ می‌فرماید: نزدیک‌ترین انسان‌ها به انبیای الهی کسانی هستند که به دعوت انبیاء بهتر و بیشتر پای‌بند هستند و عمل می‌کنند، اینها نزدیک‌ترند به پیغمبر ]نقل به مضمون از نهج‌البلاغه: حکمت 96[. اینجا مسئله مسئله ارث نیست، بلکه قاعده دیگری است و آن اینکه هرکس از نظر عمل به انبیا نزدیک‌تر باشد.

یکی از مشکلاتی که در تفکر عوام شیعه به وجود آمده و سخت نفوذ یافته است این است که فکر می‌کنیم با این نسبت‌ها می‌توان خلأ فضیلت‌ها را پر کرد و همواره روی نسبت‌ها تأکید می‌کنیم.

فضیلت حضرت زهرا (س) به خاطر شخصیت خود فاطمه زهرا (س) است؛ اگر مسأله نسبت مطرح باشد، حضرت فاطمه (س) با دیگر فرزندان پیامبر (ص) بالسویه است. بنابراین، کمالات موجود در حضرت زهرا (س) اصل است، ولی ما همه چیز را تحت‌الشعاع دختر پیامبر بودن قرار می‌دهیم. مصونیتی که برخاسته از نسبت باشد نه با منطق قرآن و نه با نهج‌البلاغه و نه با آموزه‌های اهل بیت (ع) سازگار است. امتیاز و فضیلت ائمه (ع) تابع نسبت آنها نیست، بلکه آنها دارای فضائل واقعی هستند.

هرکس کار زشتی انجام دهد باید مجازات آن را هم بپذیرد. و لذا این خط‌کشی‌ها اگر در دنیا هم اتفاق بیفتد، نشانه ظالمانه بودن نظام است که در دنیا هم امتیازی برای کسی قائل شوند. چگونه می‌شود که دچار چنین توهماتی شده و دلخوش به آنها هستیم؟

متأسفانه مکتب اهل بیت (ع)، که باید مکتب هدایت برای همه ما باشد، سبب ضلالت و گمراهی نسبت به برخی از افراد می‌شود.» (شفقنا، انتشار و دسترسی در 1397/11/19)

 

دانلود فایل سخنرانی شرافت قرابت، شرافت فضیلت“ (1397/11/17)

یادداشت‌ها:

ـ شفقنا (انتشار و دسترسی در 1397/11/19)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دنیا مزرعه آخرت است!

دوست و دشمن پیامبر (ص) کیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

کلید همه گناهان!

سید حسن اسلامی

سید حسن اسلامی اردکانی می‌نویسد:

«همه ما کمابیش با حساسیت‌های کاذب آشنا هستیم و نمونه‌های آن را نیک می‌توانیم در جامعه خود نشان دهیم، مانند آن شخصیت برجسته‌ای که نسبت به انواع مفاسد از جمله اقتصادی در کشورش خاموش است، اما چون می‌شنود در کشوری دیگر کسی یک نقاشی کشیده که به شکل خاصی قابل تفسیر است، فریاد وا اسلامای او بلند می‌شود، یا آن دیگری که در قبال تقسیم نابرابر امکانات در کشور ساکت است، اما در قبال پخش یک قطعه موسیقی واکنش نشان می‌دهد و یا نفر سومی که سوختن و مرگ دلخراش دانش‌آموزان را در نقاط محروم کشور نمی‌بیند، اما نگران است که مبادا خانم‌ها چادر رنگی به سر کرده باشند و ... این داستان نسبتاً همیشگی کشور ماست و دست‌کم از مشروطه به بعد بیشتر و دستمایه شعر شاعران و طنز ”طنازان“ شده است. مرحوم مطهری در عین تأکید بر ضرورت وجود حساسیت اجتماعی سالم، جابه‌جا به برخی حساسیت‌های کاذب اشاره می‌کند، از جمله به هم زدن عروسی‌ها به سبب پخش موسیقی، یا امر به معروف‌ها و نهی از منکرهایی که به واقع برعکس بودند. داستان ارمنی‌ بادنجانی را که او نقل می‌کند معروف است. همین روایت را به شکل فشرده در کنار حساسیت‌های کاذب دیگر در یادداشت‌های خود این‌گونه آورده است. او هنگام اشاره به چندپارگی شخصیت‌های ما در مقام تربیت و تأکید بر ضرورت شناخت جامع اسلام و به صورت ایدئولوژی می‌نویسد: ”باید“

”برای مثال و اینکه حساسیت‌های اجتماع ما گاهی در مسائل به صورت مضحکی در می‌آید. یکی داستان طلاب و آخوندهای قدیم است در مورد ساز و دهل و دایره در عروسی‌ها، دیگر داستان حاجی مقدس تبریزی است که یک پسر داشت و آن پسر تدریجاً به هرزگی گراییده بود و اهل مشروب و فحشا شده بود و حاجی چیزی نمی‌گفت و در همان اوقات تازه گوجه‌فرنگی آمده بود و چون شناسنامه فرنگی داشت، عملاً از طرف مقدس‌مآبان تحریم شده بود و یک روز جعفر آقا وارد خانه [شد] با یک دستمال گوجه‌فرنگی، که در تبریز ارمنی بادنجان می‌گفتند، و اینجا بود و تنها اینجا بود که حاجی از کوره در رفت و به جعفر‌آقا گفت: در مورد شراب و قمار و فحشا و آوردن فاحشه به خانه منِ مسلمان صبر کردم، حالا تو کار را به جایی رسانده‌ای که ارمنی بادنجان به خانه من آورده‌ای. دیگر من طاقت ندارم و صبر نخواهم کرد.“ (یادداشت‌های استاد مطهری، تهران، صدرا، 1378، جلد 1، ص 462)

آنگاه اشاره می‌کند که ایرج میرزا حساسیت جامعه را به خوبی در شعر ”بر سر در کاروان‌سرایی/ تصویر زنی ز گل کشیدند“ نشان داده است.

سلامت جامعه در گرو داشتن حساسیت‌های سالم و هوشیاری نسبت به درست و نادرست است. اما معضل زمانی آغاز می‌شود که این توان و حساسیت متوجه امور کاذب شود. کافی است بدانیم که در روایات متعدد بارها تأکید شده که کلید همه گناهان شراب است؛ با این حال، دروغگویی بدتر از شراب‌نوشی است. حال اگر کسی، به خصوص مدیری و مسئولی، بارها دروغ بگوید و به اصطلاح آن را مصلحت‌آمیز بداند، اتفاقی نمی‌افتد، اما اگر هم او حتی شایع شود که لب به شراب زده است، کمترین کیفرش برکناری است. (برای توضیح سرشت و ابعاد دروغ از منظر دینی، نک: دروغ مصلحت‌آمیز: بحثی در دامنه و گستره آن، سیدحسن اسلامی، فصل دوم).» (روزنامه اعتماد، شماره 4283: صفحه آخر، دسترسی 1397/11/12)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسلامی اردکانی، سید حسن. (1397). کلید همه گناهان! تهران: روزنامه اعتماد (شماره 4283؛ صفحه آخر).

ـ یادداشت‌ مرتبط:

تو غره بدان مشو که مِی می‌نخوری!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

تو غره بدان مشو که مِی می‌نخوری!

صد لقمه خوری که

خیام:

گر می نخوری طعنه مزن مستان را

بنیاد مکن تو حیله و دستان را

 

تو غره بدان مشو که می می‌نخوری

صد لقمه خوری که می غلام ا‌ست آن را

 

(رباعیات، رباعی شماره 4)

 

یادداشت‌ها:

ـ گنجور (دسترسی در 1397/11/12)

ـ یادداشت‌ مرتبط:

کلید همهٔ گناهان!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دین متکفل سلامت جسمی نیست!

سید مصطفی محقق داماد

سید مصطفی محقق داماد می‌گوید:

«نهاد مقدس اجتهاد پس از قرن‌ها مجاهدتِ علما به دست ما سپرده شده است. اجتهاد در شیعه توسعه پیدا کرده و از این نعمت بزرگ قدردانی شده است.

متأسف‌ام از اینکه اجتهاد فقط در حوزه شریعت صورت گرفته است؛ علما با مطالعه‌های گسترده و کوشش‌های زیاد در خصوص احادیث به اجتهاد رسیده و مطالبی را مطرح می‌کردند، اما گویی این تلاش‌ها فقط به حوزه شریعت اختصاص پیدا کرده و در این حوزه فقط احادیث غیرموثق شناسایی و کنار گذاشته شده است.

چرا این کوشش‌ها و تحقیق‌ها در سایر مسائل غیرشریعت انجام نشده است؟ ما امروز در آفات همین مسئله گرفتار شده‌ایم و از روایات تاریخی، تفسیری، کلامی و … آسیب می‌بینیم. ریزه‌کاری‌هایی که در فقاهت انجام شده در کلام انجام نشده است. ببینید در ذیل آیات، چه روایت‌های مجعولی وجود دارند! البته برخی از این روایت‌های مربوط به تفسیر، توسط علما کنار گذاشته شده‌اند، اما این اجتهادها در مباحث تفسیری و تاریخی صورت نگرفته است.

در دنیای امروز علاوه بر معیار عادل و فاسق بودن برای خبررسان، تضاد منافع خبررسان با خبری که آورده است نیز به عنوان یکی از معیارهای مهم تشخیص صحت خبر مطرح است و اگر کسی خبری آورد که با منافع او در تضاد یا هم‌راستا بود، باید احتمال دهیم که آن خبر مشکل دارد.

در مسئله اخبار طبی یک مسئله مهم مطرح است؛ اول باید تکلیف خودمان را روشن کنیم که حکمت و فلسفه بعثت انبیا برای چه بوده است؟ آیا هدف رسالت انبیا سلامت بدن ما بوده است یا مسئله دیگری؟ برخی از حکما در این زمینه گفته‌اند که هدف رسالت انبیا ایجاد نظم اجتماعی بوده است، اما دریچه‌ای که انبیا به روی عالم غیب برای ما باز کرده‌اند به غیر از آنها کس دیگری نمی‌توانست چنین کند. بشر با عقل خود محال بود به معنویت آسمانی برسد.

آیا ما باید چنین حکمت والایی را به حدی پایین بیاوریم که بگوییم چه چیزی برای معده خوب است؟! پیامبر (ص) هم که مریض شدند، طبیی بر بالین ایشان آوردند. ائمه (ع) هم هرگز نگفته‌اند که ”طبیب نیاورید، چون خودم می‌دانم باید خودم را چگونه درمان کنم.“ روایتی هم نداریم که مطرح شده باشد ائمه (ع) خودشان خودشان را درمان کرده‌اند. پس در اخبار مربوط به احادیثِ پزشکی اجتهاد لازم است.

تعجب می‌کنم چرا حوزه علمیه تاکنون در این خصوص سهل گرفته و تازه اکنون در حال برخورد با آن است. بیشتر احادیثِ طبی را عطارها روایت کرده‌اند و اگر مسئله تضاد منافع را در نظر بگیریم، هیچ کدام سندیت ندارد.

پیشرفت‌های پزشکی و جایگاه علمی بالای پزشکان ایرانی در جهان ارز‌شمند است، وضعیت پزشکی ما جای غرور دارد و فضلا باید پزشکان را تأیید و به آنها افتخار کنند. طبیب‌ها را با حرف‌های منتسب به دین نباید تضعیف کرد.

آیا با وجود اثبات روایت‌های طبی، می‌توان یک مکتب طبی استخراج کرد؟

این روایت‌ها اول باید اجتهاد و بعد استنباط شود. در ادامه در صورتی که تأیید شدند، باید بررسی شود که ارزش دینی دارد یا خیر. در صورتی هم که تأیید شوند، این روایت‌ها نه از جایگاه رسالت و امامت، بلکه به عنوان تجارب شخصی و اطلاعات یک امام باید مطرح شود. این روایت‌ها از جنبه رسالت، نبوت و امامت نیست و به این معنی نیست که خداوند آنها را مطرح کرده است.

اگر کسی با این روش‌ها (روش‌های منتسب به طب اسلامی) کسی را درمان کند، آیا ضمان حقوقی دارد؟

اگر طبیبی حاذق نباشد، ضمان دارد. هر طبیبی باید به علم روز طبابت آگاه و مسلط باشد.

آیا دین متکفل سعادت دنیوی بشر است؟

بله. سعادت از طریق شریعت، معنویت و عبادت، نه متکفل سلامت جسم. البته دین می‌گوید که مراقب سلامت خود باشد و خود را به هلاکت نینداز، اما اینکه متکفل باشد تمام بیماری‌های جسمی ما را درمان کند این مسئله داخل در سعادت نیست.» (شبکه اجتهاد، دسترسی در 1397/11/3)

 

یادداشت‌ها:

ـ شبکه اجتهاد (انتشار در 1397/10/25)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

پدیده طب اسلامی!

من مخالف طب اسلامی هستم!“

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز