«ای برادر تو همه اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» (مولوی)

”من مخالف طب اسلامی هستم!“

سید کاظم طباطبایی می‌گوید:

«من با عنوان طب اسلامی مخالف هستم. یعنی بنده نمی‌پذیرم که هدف دین و شریعت در درانداختن نظامی به عنوان نظام پزشکی باشد. نظام سلامت و پزشکی هدف شریعت اسلام نبوده است؛ اگر هدف دین این باشد که نظام سلامت و پزشکی هم طراحی کند، پس باید در مورد تشخیص بیماری‌ها، علل امراض و … دستورالعمل کامل داشته باشد که بیماری را چگونه می‌توان شناخت و درمان کرد (و حال اینکه در مرویات ما چنین چیزی نیست). اما مرحوم علامه طباطبایی عقیده دارند که وظیفه دین هدایت است. پس مبنای ما این است که دین متکفل هدایت است و لا غیر.

بین سنت و حدیث، تفاوت وجود دارد؛ سنت یعنی ”ما صدر عن المعصوم علیه‌السلام» و حدیث یعنی ”گزارش سنت. “ تفاوت حجیت در سنت و حدیث این است که سنت چون واسطه نقل ندارد و در مقام مُشافهه ]= شفاهی[ است، حجت است اما حدیث چون واسطه در نقل دارد، حجت بودنش به وثوق مخبرین است.

در مجموع در شیعه حدود ۴۰۰ کتاب حدیث داریم که از اعتبار یکسان برخوردار نیستند. ]هرکس[ بخواهد وارد حوزه منابع حدیثی شیعه شود، باید واقعاً منابع و مصادر حدیثی شیعه را بشناسد. بنابراین اگر کسی بگوید من علاقه به طب اسلامی دارم و مثلاً کتاب ”طب‌الائمه“ ابنا بسطام را دیدم و از آنجا حدیث نقل کنم یا مثلاً در کتاب ”کافی“ فلان روایت طبی هست و از آنجا روایت نقل کنم، این دو کتاب خیلی با هم تفاوت دارند و اصلاً نمی‌شود با همه منابع حدیثی با یک حد اعتبار نگاه کرد.

عده‌ای آمدند نزد امام علی (ع) و گفتند که چرا شما محاسن‌تان را خضاب نمی‌کنید، در حالی که پیامبر (ص) فرمودند: ”همه محاسن خود را خضاب کنند.“ امام علی (ع) فرمودند: پیامبر (ص) در دو جا فرمودند محاسن را خضاب کنید؛ یکی در زمانی بود که آمدند مدینه و چون محاسن بلند و سفید نماد یهودی‌ها بود فرمودند همه محاسن را خضاب کنند تا شباهت به یهودی‌ها نداشته باشید. مرتبه دوم در جنگ بدر بود که حضرت فرمود برای رعب دشمن که سپاه اسلام سپاه جوان به نظر بیاید همه محاسن را رنگ کنند. در واقع امام علی (ع) با این حدیث می‌فرمایند که این روایت قضایای خارجیه و شخصیه است، نه حقیقیه. یعنی مختص آن دو مورد بوده است و استحباب عمومی ندارد.

ما در موسسه دارالحدیث یک مجموعه‌ای گردآوری کردیم که روایات صحیح و غیرصحیح را جمع‌آوری کردیم. حدوداً ۶ هزار روایت غیرتکراری در حوزه طب داریم، البته فارغ از مستند بودن و یا نبودن و یا درست و غلط بودن این روایات. یعنی ۶ هزار روایت طبی به صورت کلی در حوزه طب موجود است. از این ۶ هزار روایت طبی حدود ۱۵ درصدش سند دارد. یعنی کمتر از هزار روایت است که سند دارد باز هم فارغ از سند معتبر و غیرمعتبر. بلکه به صورت عمومی کمتر از هزار روایت طبیِ سنددار داریم. پس نزدیک به ۸۵ درصد روایات باب طب اساساً سند ندارد. خب از این تعداد کمتر از هزار روایت حدود ۵ درصد سندِ صحیح دارند. یعنی از کل روایات پزشکی کمتر از ۵ درصد آن سند معتبر دارد و معمولاً این احادیث هم در کتاب کافی است. این ۵ درصد هم عموماً در مورد خواص خوراکی‌ها هستند؛ یعنی نه در تشخیص بیماری فایده‌ای دارد و نه در درمان فایده‌ای دارد.

اگر بخواهیم سندمحور بحث کنیم، به این تعداد روایت بیشتر نمی‌رسد. البته ما راه‌هایی غیر از سند هم برای اعتبارسنجی روایات طبی داریم. در مورد گستره روایات پزشکی، ما روایاتِ متنوع در مورد درمان امراض بسیار کم داریم و اتفاقاً در مجموع روایات، اندک‌ترین روایات در مورد درمان است و بیشتر روایات در باب خواص خوراکی‌ها و یا دستورات عمومی سلامتی و پیش‌گیری از درمان است.

یعنی در روایات ما از ۶ هزار روایتی که موجود است، اگر بخواهیم روایات معتبری که مربوط به بحث درمان امراض است را جدا کنیم، کمتر از یک درصد است، یعنی کمتر از ۶۰ روایت در حوزه درمان داریم. حالا مشاهده می‌کنید که چرا بنده می‌گویم ما طب اسلامی نداریم! چون وظیفه دین این نیست که بیاید درمان جسم مردم را به عهده بگیرد.» (صدای پزشکان، دسترسی در  1397/11/3)

 

یادداشت‌ها:

ـ صدای پزشکان (انتشار در 1396/6/2)

ـ یادداشت‌های مرتبط:

پدیده طب اسلامی!

دین متکفل سلامت جسمی نیست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

پدیده طب اسلامی!

سید حسن اسلامی

سید حسن اسلامی اردکانی می‌نویسد:

«در سفری به تبریز، درست در مرکز شهر بنری چندمتری به چشمم خورد که بر آن تصویری بود و زیر آن تیتری به این مضمون داشت ”پدر طب اسلامی ایران“. از چشم‌بندی خدا حیرت کردم که چگونه در روز روشن کسانی در این بازار مکاره هر کالای بنجلی را عرضه می‌کنند و تازه به نام دین می‌نویسند.

ستیز با طب مدرن و تلاش برای بی‌اعتباری آن داستان بلندی دارد. در کودکی پدرم کتابی داشت به نام ”راهنمای نجات از مرگ مصنوعی“ (نوشته مرحوم علی‌اکبر سقاباشی). این کتاب در کنار مفاتیح و یکی دو کتاب دعای دیگر، جزو کتاب‌های بالینی او به شمار می‌رفت و همواره به آن‌ استناد می‌کرد. مضمون کلی این کتاب کمابیش آن بود که کل پزشکی مدرن و تغذیه امروزین خطا است و بیماری‌ها را می‌توان با دوغ و گل سرخ و چیزهایی از این دست درمان کرد. لذا از همان موقع گوشم از این سخنان پر بود و آرام آرام آموختم به این ادعاها توجه نکنم. اما وقتی که به شکل علنی و فراگیر از طب اسلامی سخن گفته می‌شود و آن را بدیل طب مدرن یا تنها گزینه درست قلمداد می‌کنند بد نیست کمی درنگ کنیم و ببینیم واقعاً آنچه طب اسلامی نامیده می‌شود بنیادش چیست.

بخشی از این طب همان طبایع یا مزاج‌های چهارگانه است که طبق آن افراد به صفراوی، بلغمی، سوداوی و دموی‌مزاج تقسیم می‌شوند. فارغ از اعتبار این تقسیم‌بندی و مزاج‌شناسی، مسأله آن است که کل این تقسیم‌بندی از یونان باستان، یعنی غرب آن روز، آمده است. و کسانی که مقصودشان از ”طب اسلامی“ طبی است که مستقیماً برآمده از تعالیم اسلامی باشد، نمی‌توانند به آن استناد کنند و آن را بنیاد کار خود قرار دهند. از قضا بخش گسترده‌ای از طب سنتی ما و تقسیم غذا به گرم و سرد بر همین مزاج‌شناسی یونانی استوار است.

اما مهم‌ترین بخش این طب اسلامی، احادیثی است که به پیامبر و ائمه (ع) نسبت داده می‌شود و گاه در کتاب‌هایی مانند ”طب‌الرضا“ و ”طب‌الائمه“ منتشر می‌‌شود. درباره اعتبار این احادیث کافی است به سخن شیخ صدوق (درگذشته 381 ق.) توجه کنیم. وی بیش از هزار سال قبل در مقام تبیین، معرفی و دفاع از آموزه‌های اصلی شیعی کتاب ”اعتقادات“ را نوشت، که مدافع نوعی تشیع راست‌کیش بود. در این کتاب بابی را به احادیث طبی اختصاص می‌دهد و با اختصار و صراحت تکلیف مخاطب را با آنها روشن می‌کند و تقریباً کنارشان می‌گذارد. در اینجا ترجمه عین سخنان او آورده می‌شود تا تکلیف‌مان با مدعیان طب اسلامی روشن شود:

”اعتقاد ما در باب احادیث واردشده در طب آن است که آنها وجوهی دارند. برخی مناسب هوای مکه و مدینه صادر شده است و جایز نیست در جاهای دیگر به کاربرده شود؛ برخی را عالم [امام] متناسب با شناختی که از طبعِ پرسشگر داشت بیان کرد و نباید از آن تجاوز شود، زیرا وی به طبعِ پرسشگر آشناتر از خودش بود.

برخی را نیز مخالفان، برای زشت کردن چهره مذهب نزد مردم تدلیس کرده و در کتاب‌ها گنجانده‌اند، در برخی اخبار نیز توهم و سهو از سوی ناقل رخ داده است، و در برخی احادیث قسمت‌هایی حفظ و بخشی فراموش شده است. “ (کتاب الاعتقادات، شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن‌بابویه قمی، تحقیق موسسه الامام الهادی، 1389ش.، ص 371)

سپس برخی احادیث را که مضمون مقبولی دارد، مانند آنکه امام علی (ع) فرمود عسل درمان هر بیماری است، قید می‌زند و می‌گوید مقصود هر بیماری برآمده از سردی است. (همان) یعنی با تفسیری بر اساس مزاج‌های یونانی این حدیث را تفسیر می‌کند.

سید کاظم طباطبایی، رییس پژوهشگاه ‌دارالحدیث، در مقام گزارش آخرین بررسی‌های انجام‌شده در عرصه سندشناسی احادیث طبی نتیجه می‌گیرد که تنها 5 درصد آنها اعتبار دارد و این احادیث هم درباره فواید میوه‌ها و خوردنی‌ها است، نه ناظر به درمان. (سایت صدای پزشکان، 1396/6/2)

یازده قرن قبل عالمی شیعی و مقبول جامعه علمی تکلیف تقریبا همه احادیث طبی را روشن می‌کند. حال نمی‌دانم بعد از یک هزاره در این آشفته‌‌بازار چگونه برخی چنین آشکارا به ریش خلق‌الله می‌خندند و به نام دین این سخنان را ترویج می‌کنند.» (روزنامه اعتماد، شماره 4277: صفحه آخر، به نقل از کانال سید حسن اسلامی اردکانی)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسلامی اردکانی، سید حسن. (1397). پدیده طب اسلامی! تهران: روزنامه اعتماد (شماره 4277؛ صفحه آخر).

ـ یادداشت‌های مرتبط:

من مخالف طب اسلامی هستم!“

دین متکفل سلامت جسمی نیست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

جنگ جمل!

 

ترازوی احدخو (1393)

مهدی کمپانی زارع می‌نویسد:

«منابع حاکی از آن است طلحه، زبیر، عبدالله بن زبیر، ولید بن عقبه و سعید بن عاص و جماعتی از قریش در این روزها با یکدیگر مجتمع می‌شدند و سخنانی را درباره شیوه تقسیم بیت‌المال توسط علی (ع) بیان می‌کردند. به امام در این باب اخباری می‌رسید. از این رو، ایشان در مسجد با طلحه و زبیر در این باب گفت‌وگو می‌کند. ایشان طلحه و زبیر را مخاطب قرار می‌دهند و به آن دو می‌گویند آیا شما به دلخواه خودتان برای بیعت با من نیامدید و مرا به این کار دعوت نکردید، در حالی که از این کار کراهت داشتم؟ آنان سخن حضرت را تصدیق کردند. سپس به ایشان فرمود پس این چه کاری است که شما می‌کنید. آنان گفتند ما با تو بیعت کردیم به شرط اینکه کارها را بدون مشورت ما پیش نبری و برتری ما را در نظر گیری، در حالی که تو بیت‌المال را بدون مشورت ما تقسیم کردی و از آن همان مقداری به ما دادی که به دیگران، در حالی که ما فضایلی داریم که دیگران ندارند. امام سخن ایشان را مصداق بهانه‌جویی و خرده‌گیری دانست و ایشان را به استغفار دعوت کرد ...» (کمپانی زارع، 1393: 236)

«طلحه و زبیر که دیدند نمی‌توانند حضرت را به ستاندن مبالغ گزاف پیشین اقناع کنند، نزد او رفته و حکومت بصره و کوفه را تقاضا کردند و چون مدتی گذشت و دیدند که وی اشخاص دیگری را برای امارت این دو شهر تعیین نموده است، از رسیدن به قدرت نیز نومید شدند و قصد کردند که از مدینه خارج شوند و به شهر مکه روند که در این روزگار محل حضور بسیاری از دشمنان علی (ع) بود. آنان به این منظور نزد امام آمدند و از وی رخصت بیرون شدن از مدینه و به جای آوردن عمره خواستند. علی (ع) به آنان فرمود که شما قصد خیانت و پیمان‌شکنی دارید و نه به جا آوردن عمره، اما آنان سوگند خوردند که چنین قصدی ندارند و مجدداً با امام بیعت کردند. پس از این، علی (ع) به آنان اجازه داد، ولی چون آنان از نزد حضرت رفتند، به حاضران فرمود که به خدا سوگند، دیگر آنان را نخواهید دید، مگر در فتنه‌ای که در آن کشته خواهند شد.» (همان: 238)

«عاملی که بر جاه‌طلبی و ثروت‌دوستی طلحه و زبیر نفتِ تشدید پاشید و موجب بیعت‌شکنی آنان شد، نامه‌ای از معاویه بود. او، که تاب‌وتب این دو را برای قدرت و ثروت می‌دید، پس از بیعت آن دو با علی (ع) به زبیر نامه نوشت و گفت که من از مردم شام برای تو و پس از تو برای طلحه بیعت گرفته‌ام. شما کافی است کوفه و بصره را پیش از علی در اختیار بگیرید، دیگر شهرها دشواری‌ای ندارد. جالب اینکه، معاویه در این نامه به او گفت که باید از بهانه خون‌خواهی عثمان نیز برای پیشبرد اهداف خود بهره ببرند.» (همان: 239) «آنان پند معاویه و بنی‌امیه را پذیرفتند و خود را خواهان خونِ عثمان معرفی کردند و از مظلومیت عثمان حکایت‌ها ساختند. طلحه، که بیش از همه راغب به کشتن عثمان بود و در کشتنش سهم فراوانی داشت، بیش از همه از خون‌خواهی عثمان سخن می‌گفت. علی (ع) نیز، چون جدیت طلحه را در این زمینه دید، فرمود: ”به خدا، طلحه بدین کار نپرداخت و خون‌خواهی عثمان را بهانه نساخت، جز از بیم آنکه خونِ عثمان را از او خواهند، که در این باره متهم می‌نمود، و در میان مردم آزمندتر از او به کشتن عثمان کس نبود. پس خواست تا در آنچه خود در آن دست داشت مردمان را به خطا دراندازد و کار را به هم آمیزد و شک پدید آرد و حقیقت را مشتبه سازد.“ ]نهج‌البلاغه: خطبه 174[» (همان: 240 ــ 241)

«طلحه و زبیر، مروان و عبدالله بن زبیر و برخی دیگر از بنی‌امیه به این نتیجه رسیدند که برای مشروعیت چنین شورشی لازم است، شخصی را پیش بیاندازند که در انظار خلق به جهت ارتباطش با خاندان رسالت، بتواند جلب نیرو و امکانات کند. آنان بهترین برای این کار را عایشه دانستند.» (همان: 241) «عایشه را بر شتر سرخ‌مویی به نام ”عسکر“ نشاندند و شگفتا که چون گوساله سامری نماد بیعت‌شکنان گردید و خون و مال بسیاری در پای وی ریخته شد. این شتر، نر بود و از آنجا که عرب شتر نر را  ”جمل“ می‌گوید، این جنگ به ”جمل“ مشهور شد.» (همان: 243)

 

یادداشت‌ها:

ـ کمپانی زارع، مهدی. (1393). ترازوی احدخو: روایتی از زندگی و سخنان امام علی (ع). تهران: نشر نگاه معاصر.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

شِکوه از ناکثین!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

شِکوه از ناکثین!

نهج‌البلاغه

 

امیرالمؤمنین (ع):

«و آنها (طلحه و زبیر و یاران‌شان) بر من خروج کردند، و همسر رسول خدا (ص) ــ عایشه ــ  را به همراه خود می‌کشیدند، چونان کنیزى را که به بازار برده‌فروشان می‌برند، به بصره روى آوردند، در حالى که همسران خود را پشت پرده نگه داشتند. امّا پرده‌نشین حرم پیامبر (ص) را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند. لشکرى را گرد آوردند که همه آنها به اطاعت من گردن نهاده، و بدون اکراه، و با رضایت کامل با من بیعت کرده بودند. پس از ورود به بصره، به فرماندار من و خزانه‌داران بیت‌المال مسلمین، و به مردم بصره حمله کردند، گروهى از آنان را شکنجه و گروه دیگر را با حیله کشتند. به خدا سوگند، اگر جز به یک نفر دست نمی‌یافتند و او را عمداً بدون گناه می‌کشتند کشتار همه آنها براى من حلال بود، زیرا همگان حضور داشتند و انکار نکردند، و از مظلوم با دست و زبان دفاع نکردند، چه رسد به اینکه ناکثین به تعداد لشکریان خود از مردم بی‌دفاع بصره قتل عام کردند.» (نهج‌البلاغه: بخشی از خطبه 172)

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

واجبات خدا و واجبات مردم!

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«یکی از اعضای دفتر استفتائات یکی از مراجع تقلید نجف نیز در خاطراتش می‌نویسد: ایشان در جلسه‌ای به شوخی فرمودند: ما دو گونه واجب داریم: نخست، آنچه خدا واجب کرده است؛ و دوم، آنچه مردم واجب می‌دانند. اگر با واجبات خدا مخالفت کنید، چون خدا مهربان است، به بخشایش او امیدوار باشید. اما اگر با واجبات مردم ]مخالفت[ کنید، از همه چیز ساقط می‌شوید و هیچ امیدی نداشته باشید که آنها شما را ببخشند، چون مردم بیشتر از خدا در دین خدا تعصب دارند!» (بابایی، 1397: 299 ــ 300)

«انگیزه‌های اهل علم برای مخالفت با آنچه مردم واجب می‌دانند، اما در واقع واجب نیست، هر روز کمتر می‌شود؛ گاهی نیز با توجیه و استدلال به کمک مردم می‌آیند و افزوده‌ها را بنیان مرصوص می‌کنند. پس از چندی، دیگر رسماً جزء واجبات اصلی و حتی مقدم بر واجبات خدا می‌شود. قرآن کریم می‌گوید: ”ای اهل کتاب، در دین‌تان غلو نکنید.“ ]نساء: 171[ اما جامعهٔ دینی ما در غلو و افراط با یکدیگر مسابقه گذاشته‌اند و هرکس به واجبات و محرمات بیشتری اعتقاد داشته باشد و هر افراطی را تفریط بداند و تا می‌تواند بر شدت و غلظت دین بیفزاید در نظر ما مسلمان‌تر است؛ اما مجتهدی که به واجبات منصوص و استوار بسنده کند و در غیر آن، پایبند عقل و عرف و معرفت‌های آزموده باشد متهم به بی‌دینی یا بددینی یا بی‌سوادی می‌شود. در نظر مردم، عالمی که سخت‌گیرتر است و در شک میان حلال و حرام، جانب حرام را می‌گیرد و کمتر به اباحه فتوا می‌دهد عالم‌تر و خداترس‌تر و برای تقلید شایسته‌تر است؛ چنانکه خوارج این گونه بودند. از امام ششم نقل می‌کنند که ”خوارج جاهلانه بر خود سخت گرفتند و ندانستند که دین خدا فراخ‌تر از فهم آنان است.“ ]اصول کافی، ج 2، ص 298[ قرآن نیز خطاب به پیامبر می‌گوید: چرا بر خود حرام می‌کنی آنچه را که خدا برای تو حلال کرده است؟ ]تحریم: 1[» (همان: 300 ــ 301)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ یادداشت‌ مرتبط:

ویژگی‌های دینداری عامیانه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

برساخته مردم!

مطهری و کتاب خاتمیت

شهید مطهری می‌نویسد:

«یک چیزهایی هم هست که بعد مردم آمده‌اند و برای علما ساخته‌اند؛ مثل استخاره کردن، که در اصلِ استخاره کردنش یک عده حرف دارند تا چه رسد به اینکه حتماً استخاره را علما باید بکنند، و این چه مصیبت هست: آدم در خانه نشسته است و مشغول مطالعه یا نوشتن است؛ تلفن زنگ می‌زند که آقا خواهش می‌کنم یک استخاره بفرمایید. ]...[ اینها دیگر چیزهایی است که خود ما مردم درآورده‌ایم. البته من خودم استخاره می‌کنم و مخالف با آن نیستم، ولی بهتر این است که هرکسی خودش استخاره کند. حتی بعضی می‌گویند استخارهٔ کسی برای کس دیگر درست نیست و هرکس خودش باید استخاره کند، نه اینکه علما یکی از وظایف‌شان استخاره کردن است. ما این را باید بدانیم که به هر حال اینها به اسلام مربوط نیست.» (مطهری، 1380: 96)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1380). خاتمیت. چاپ چهاردهم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

واجبات خدا و واجبات مردم؟

استخاره به دل و استخاره به قرآن؟

پیامبر (ص) چگونه استخاره می‌کرد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دوست و دشمن پیامبر (ص) کیست؟

نهج‌البلاغه

 امیرالمؤمنین (ع):

«دوست محمد (ص) کسی است که خدا را اطاعت کند، هرچند پیوند خویشاوندی او دور باشد، و دشمن محمد (ص) کسی است که خدا را نافرمانی کند، هرچند خویشاوند نزدیک او باشد.» (نهج‌البلاغه: حکمت 96)

 

یادداشت‌ها:

ـ نهج‌البلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

دنیا مزرعه آخرت است!

مطهری و کتاب حکمت ها و اندرزها 1

شهید مطهری می‌نویسد:

«اعمالی که ما در جهان انجام می‌دهیم، از نیک و از بد، هر یک بذری است که در مزرعه این جهان می‌افشانیم. پیغمبر اکرم فرمود: ”دنیا مزرعه آخرت است“؛ هر کسی آنْ دروَد عاقبت کار که کشت. هیچ عملی در این جهان گم نمی‌شود و از بین نمی‌رود؛ نه تنها گم نمی‌شود و از بین نمی‌رود، بلکه آن عمل در زمین روح خود ما و در زمین اجتماع ما و بلأخره در زمین مساعد جهان، که محفوف به هزارها عوامل است، فرومی‌رود و پس از مدتی می‌دمد و خود را بروز می‌دهد. ]...[» (مطهری، 1385: 55)

«در قرآن کریم، در موردی که گروهی از مسلمانان با گروهی از یهودیان مجادله می‌کردند و هر دسته می‌گفتند خداوندْ ما را به گناه‌مان نمی‌گیرد، در این مورد آیه قرآن نازل شد که خلاصه‌اش این است: زهی تصور باطل، زهی خیال محال؛ فرمود: نه آن طور است که که عده‌ای از شما مسلمانان کوتاه‌فکر و ناآشنا به حقایق اسلامی پنداشته‌اید و نه آن طوری است که آن دسته دیگر پنداشته‌اند؛ هر کسی تخم بد بکارد و بذر بد بیفشاند به سزای عمل خودش، یعنی به ثمره تخمی که کاشته ]است[، لامحاله خواهد رسید؛ قانون الهی تغییرپذیر نیست.» (همان: 56)

«رسول اکرم به یگانه دختر عزیزش صدیقه کبری (سلام‌الله علیها)، که فوق‌العاده او را دوست می‌داشت و او را پارهٔ جگر خود می‌نامید، فرمود: دختر عزیزم! خودت برای خودت عمل کن، خودت در بوستان زندگی و سعادت خود بذرهای نیک بیفشان، که من نمی‌توانم تو را بی‌نیاز کنم و تو نمی‌توانی ثمره عمل مرا بچینی. ]...[» (همان: 57)

«رسول اکرم بعد از بعثت مجلسی از بستگان نزدیک خود فراهم آورد به امر خدا که آنها را از عواقب اعمال‌شان بترساند و نسبت به آنها اعلام خطر کند؛ فرمود: فرزندان عبدالمطلب! گمان مبرید و نگویید که محمد از ماست، ما هر چه که بخواهیم بکنیم می‌کنیم و به محمد به حکم آنکه پیغمبر است و فرستادهٔ خداست پشت‌گرمی داریم. در دستگاه عدالت الهی، که به وزن ذره‌ای نیک و بد گم نمی‌شود، کسی نمی‌تواند به پشت‌گرمی کس دیگر مغرور شود و او را دستاویز اعمال ناشایست خود قرار دهد.» (همان.)

 

یادداشت‌ها:

ـ مطهری، مرتضی. (1385). حکمت‌ها و اندرزها. جلد 1. چاپ بیستم. تهران: انتشارات صدرا.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

دوست و دشمن پیامبر (ص) کیست؟

آیا شفاعت یک نوع پارتی‌بازی است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

آیا ”چنین گفت پیغمبر راستگوی / ز گهواره تا گور دانش بجوی“؟!

محمد اسفندیاری و آسیب‌شناسی دینی

محمد اسفندیاری می‌نویسد:

گویندهٔ ”اُطْلُبوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحدِ“

«عبارت فوق به عنوان حدیث نبوی زبانزد است و غالبِ نویسندگانی که درباره علم در اسلام قلم زده‌‌اند آن را به پیامبر خدا (ص) نسبت داده‌اند. وزارت آموزش و پرورش نیز سال‌هاست که آن را به نقل از پیامبر شعار خود قرار داده است. اما سخن مزبور اساساً حدیث نیست و نویسنده با تتبّع گسترده در جوامع روایی شیعه و اهل سنّت منبعی برای آن نیافت. با اینکه در کتاب‌های حدیثی، از کافی تا بحارالانوار و المحجة البیضاء، فصلی به ”کتاب فضل العلم“ و ”کتاب العلم“ اختصاص یافته، ولی در هیچ‌یک از منابع دست اول و حتی دست دوم چنین حدیثی از پیامبر نقل نشده است. حتی در آثار مستقلی که که در فضیلت علم وجود دارد، مانند جامع بیان علم و فضله، از ابن عبد البرّ قرطبی، اثری از حدیث مزبور نیست.» (اسفندیاری، 1395:‌ 359)

چنین گفت پیغمبر راستگوی / ز گهواره تا گور دانش بجوی

«شعر فوق را در دهه‌های اخیر به فردوسی نسبت داده‌اند و اکنون در همه جا مشهور شده که از اوست. منشأ این شهرت وزارت آموزش و پرورش است که آن را به نقل از فردوسی و به همراه حدیثِ پیش‌گفته شعار سراسری کرده است. ولی این شعر هم از فردوسی نیست و حتی در ابیات الحاقی شاهنامه نیامده است. نسبت دادن این شعر به فردوسی خطاست، و نسبت دادن مضمون آن به پیامبر خطایی دیگر و بزرگ‌تر. آری، فردوسی در جایی از شاهنامه گفته است: از آموختن یک زمان نغنوی. و در جایی دیگر گفته است: میاسای ز آموختن یک زمان.

شعر فوق از سروده‌های عصر حاضر است و در هیچ‌یک از دیوان‌ها و تذکره‌های متقدمان و متأخران نیست. حتی علی اکبر دهخدا در کتاب امثال و حکم آن حدیث پیش‌گفته را آورده، ولی شعر مزبور را بدین سبب که نشنیده و در جایی نخوانده نبود نیاورده است. بنابراین، حدس می‌توان زد که از سروده‌های پس از تألیف امثال و حکم است.

من برای اطمینان بیشتر، به سید محمد دبیرسیاقی، که کشف‌الأبیات شاهنامه را فراهم کرده است، متوسل شدم. وی در نامه‌ای توضیح داد که از قضا اکنون در حال تصحیح یادداشت‌های روزانهٔ علی اصغر حکمت است، که وزیر معارف (آموزش و پرورش) در دوره رضاشاه بود. در این یادداشت‌ها آمده است که مصراع دوم این شعر، سرودهٔ میرزا ابوالقاسم فخرالاسلام، از مقامات وزارت معارف است، و آن را در سال ۱۳۱۵، که سال مبارزه با بی‌سوادی بود، سرود. اما مصراع اول آن از کسی دیگر است و بعدها به آن افزوده‌اند.» (همان: 359 ــ 360)

 

یادداشت‌ها:

ـ اسفندیاری، محمد. (1395). آسیب‌شناسی دینی. تهران: کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز

خوارج و اخباریگری!

دیانت و عقلانیت

رضا بابایی می‌نویسد:

«خوارج پدرانِ معنویِ اخباریگری و تحجر و سخت‌کیشی در جهان اسلام‌اند. آنان ریشه اجتهاد را در جهان اسلام نحیف و لاغر کردند، عقل را به حاشیه‌های دور راندند، خردمندان را خوار و شمشیر را عمود خیمه دین و ظاهرپرستی را جانشین خداپرستی کردند. در فهم دین، هیچ سهمی به عقل و دانش ندادند و متن‌پرستی را عین خداپرستی دانستند. خاستگاه خوارج اندیشه‌ای است که به زمان و مکان و عقل و تجربه و اجتهاد هیچ وقعی نمی‌نهد و دین را جامد می‌پندارد. به گمان ایشان، دینداری یعنی تکرار بی‌کم‌وکاستِ قطعه‌ای از تاریخ دین در همه دوران‌ها و همه مکان‌ها. این گمان باطل و ویرانگر اندک اندک راه خود را گشود و در قرن‌های پسین در اردوگاه پیروان علی نیز رخنه کرد.» (بابایی، 1397: 326)

 

یادداشت‌ها:

ـ بابایی، رضا. (1397). دیانت و عقلانیت: جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی. اصفهان: نشر آرما.

ـ یادداشت‌های مرتبط:

ویکی‌فقه: اخباریگری!

تفاوت اصولی‌ها و اخباری‌ها!

دربارهٔ اخباریگری و پیشینهٔ آن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انسان اندیشه‌ورز